یک راهنمایی جامع برای والدینی که راه های پس انداز برای آینده فرزندانشان را نمی دانند؛ خيلي اوقات با پدر و مادرهايي مواجه میشوید كه از ديگران سوال ميكنند و مشورت ميگيرند كه «چه كار كنيم تا بچههايمان با دنياي واقعي آشنا شوند؟ و درك بهتري از اقتصاد و مديريت داشته باشند»، «چطور در زندگيشان سنجيده رفتار كنند؟» همه ما ميدانيم بايد 20 تا 30 سال از زندگيمان را با انجام خطاهاي بسيار سپري كنيم تا بتوانيم چنين تجربياتي را به دست بياوريم اما ميتوانيم اين زمان آزمون و خطا را از زندگي فرزندانمان حذف كنيم و باعث شويم كه به جاي كسب اين تجربيات 20ساله، بتوانند در مدت چند سال اين تجربيات را ياد بگيرند.
بورس مكاني است كه در خيلي از كشورها ميتواند آينهاي از اقتصاد و مديريت مردم و جامعه آنجا باشد بنابراين اگر جزو مادر و پدرهايي هستید كه دائما در فكر اين موضوع هستند، شايد يك روش خيلي خوب وارد كردن بچه در بورس باشد. براي ثبتنام كلاسهاي متفرقه بايد هزينههاي بالايي بپردازيد اما براي شركت در بورس نيازي به پرداخت چنين هزينههاي گزافي نيست. بورس يك بازي است كه با هزينه معقول درسهاي گرانقيمتي به جوانان و نوجوانان ميدهد كه خيليها با هزينه نامعقول در بزرگسالي آنها را تجربه ميكنند. دكتر محمدرضا شعبانعلي، مدرس و نویسنده کسب وکار در فايلهاي صوتي كه در وبهسايت خود منتشر كرده از درسهايي كه وارد شدن به بازار بورس به فرزند شما ميدهد، ميگويد؛ درسهايي كه در اين صفحات آنها را با شما در ميان ميگذاريم.
هدف را روشن ميكند
برنامهریزی و هدف گذاری یکی از نکات مهمیاست که باید بهکودکتان آموزش دهید. بحثي كه ديگر نوجوانان و جوان از شنيدن آن به تنگ آمدهاند و نسبت به اين قضيه بياعتنا شدهاند زيرا دائما در رسانههایی مثل راديو و تلويزيون به اين نكته اشاره ميشود و از طرف ديگر والدين هم اين موضوع را به فرزندانشان گوشزد ميكنند اما بورس به صورت ناخودآگاه اين موضوع را به افراد گوشزد ميكند. به عنوان مثال وقتي در بازار سهام كار ميكنيم از خود ميپرسيم من به چه چيزی نياز دارم تا موفق باشم و يك سرمايه مالي مطمئني در آينده داشته باشم.
اگر در بورس از شما سوال كنند براي چه هدفي در اين راه قدم گذاشتهاي و در پاسخ بگوييد «نميدانم» بهطور حتم مورد تمسخر ديگران قرار خواهيد گرفت بنابراين يكي از مهمترين درسهايي كه بايد در بورس ياد بگيريم هدفگذاري است. زماني فردي ميتواند، بگويد «من در بورس موفق بودم يا نبودم» كه در بورس با هدف مشخصي وارد بازار شده باشد.
كنجكاوياش بيشتر ميشود
جوانان و نوجوان ما از طريق بورس ياد ميگيرند كه نسبت به اخبار دنيا حساس باشند. يك مثال جالب و كمي هم خندهدار این است؛ دقت كردهايد افرادي كه يك ربع سكه ميخرند، بعد از اين خريد تمام اخبار سياسي را هر شب با دقت دنبال ميكنند. با اين حال همه ما ميدانيم اگر يك اتفاق سياسي در دنيا رخ دهد، اثرش چه مثبت و چه منفي در زندگي ما فراتر از صدها سكه است. اما ما انسانها وقتي از نظر خودمان بهشخصه درگير يك ماجرا ميشويم نگاه دقيقتري نسبت به آن ماجرا داريم.
اگر دقت كرده باشيم فرزندان جوان ما وقتي براي شنيدن اخبار اختصاص نميدهند و حوصله شنيدن اين خبرها را ندارند. دليلش هم اين است كه نسبت به سياست، اقتصاد، صنايع و… زياد حساس نيستند در مقابل به علت اقتضاي سني كه دارند بيشتر در دوران جواني به دنبال كارها و خبرهای هنرمندان، فيلمها و… هستند كه البته اين موضوع مشكلي را همراه ندارد حتي ممكن است اگر برخلاف اين موضوع عمل كنند نشانه خوبي نباشد و ممكن است پشت اين بيتفاوتيها يك بيماري باشد.
اما يك سرمايهگذاري كوچك در بورس ممكن است آنها را نسبت به شنيدن اخبار ترغيب كند، همچنين در مورد روند آينده كشور هم كنجكاو شوند. شايد فرزندانمان فكر كنند با كلمات قصار بايد در بزرگسالي تازه آشنا شوند اما بورس به آنها ياد ميدهد كه در 18 سالگي يا 20 سالگي به دنبال معناي تازهاي باشند؛ مثلا «عوارض واردات خودرو به چه معني است؟» شايد با هيچ روش ديگري نتوانيم بچهها را به انجام اين كارها ترغيب كنيم.
در دنياي واقعي زندگي ميكند
از جمله ديگر درسهايي كه بورس به فرزندان ما ياد ميدهد، اين است كه بچههاي ما ياد ميگيرند دنياي واقعي همين جاست. در دنياي واقعي هم آدمهايي هستند كه يك شركت دارند و در آخر هم معلوم نيست چه كارهاند چرا كه امروز قیر صادر ميكنند اما فردا آناناس، پسفردا هم از يك شركت به شركت ديگر كاغذ معامله ميكنند. به هرحال همه بورسبازان دوست دارند بگويند ما يك سرمايهگذار خبره هستيم كه در درازمدت داريم سود ميكنيم. به همين خاطر ياد ميگيرند در يك صنعت كه سودآوري بهتري دارد بيشتر و در صنعت ديگر كمتر كار كنند.
اما مهمترين درسي كه از اين قسمت ياد ميگيريم اين است كه ميپذيريم كه همه اين سرمايهگذاران و آدمها بايد كنار هم باشند حتي اگر ديگري در اين بازار يا جامعه وجود دارد كه سبكش موردپسند من نيست، نبايد آن را دشمن خود بدانم زيرا ما در كنار همديگر يك اكوسيستم اقتصادي را ساختهايم. اينها حرفهايي است كه به گفتن آسان است و نسل در نسل آموختهايم و آنها را به فرزندانمان گفتهايم اما متاسفانه بچههايمان دههها تلاش ميكنند و در پيري به فرزندان خودشان ميگويند اما فرزندان آينده آنها هم اين گفتهها را باور نميكنند تا زماني كه خودشان اين موضوع را درك كنند.
بورس فضايي است كه در طي چند ماه تا يك تا دو سال اين آموزهها را به صورت كاملا دقيق در درون ذهن ما انسانها نهادينه ميكند. همچنين اين پذيرش را به ما ميدهد كه تفاوتها بايد وجود داشته باشند. حق نداریم وجود ديگران را در اين جامعه اقتصادي و فرهنگي كه در آن زندگي ميكنیم، انكار كنیم.
ريسكپذير ميشود
يكي از مهمترين درسهاي بورس رابطه ريسك و پاداش است. كساني كه در بورس كار ميكنند ياد ميگيرند اگر سود بيشتر ميخواهند بايد بيشتر خطر كنند. كسي كه 10 ميليون در بالشش ميگذارد و ادعا دارد اگر بانكها همه ورشكسته شوند اما من هنوز 10 ميليونم دارم، بايد به اين فرد گفت كه بله شما 10 ميليون داريد اما روي 10 ميليونتان هيچ پاداش ديگري نميگيريد. بورس براي كساني است كه ميخواهند ريسكي بيشتر از بانك را بپذيرند و سودي بيشتر از بانك به دست بياورند.
اما ريسك بيشتر به چه معناست؟ يعني آن 17 درصد را روي آن 19 درصد قطعا به دست آوردهام و الان دارم براي 30 درصد تلاش ميكنم اما ممكن است 10 درصد هم شود. به عبارت ديگر الان دارم برای 50درصد تلاش ميكنم اما ممكن است منهاي 5 درصد هم شود. به اندازهاي كه ميخواهيم گام بزرگتر برداريم بايد بدانيم كه دره ريسك ما هم ممكن است عميقتر باشد. در نهايت اين انتخاب ماست كه روي زمين صاف پاورچين پاورچين راه برویم يا تصميم بگيریم كه جهش داشته باشیم، كه احتمال دارد در اين جهش به زمين بخوریم. بعد از مدتي آدمها براساس شخصيت و مدل ذهنيشان ياد ميگيرند كه هر فردي مدل زندگي منحصر به فرد خود را دارد.
بعد از دو تا سه سال ياد ميگیرند كه دوست من شايد در بازار بورس كار كند و سالي 100 ميليون هم سود ببرد اما من آدم اين كار نيستم زيرا زمانهايي بوده است كه او منفي 30 درصد سود برده است اما من جرات اين كار را ندارم. همچنين به سالي 30 تا 40 درصد خودم قانع هستم. فراموش نكنيم اگر دوستاني در كنارمان بودند كه رشدهاي سريعي كردهاند، ممكن است ريسكهاي زيادي هم همراه بوده باشد. آدمها در بورس ياد ميگيرند در زندگي هيچ چيز رايگان نيست. پاداشهاي بزرگتر، خطر كردنهاي بزرگتري را همراه دارد.
پلهپله پيش ميرود
اولين درس بورس اين است كه هيچ وقت اوضاع آن ثابت نخواهد ماند؛ به قول قديميها «اين نيز بگذرد» جملهاي است كه در بورس اتفاق ميافتد. نكته ديگر اصطلاح «حباب» است كه در بورس اصطلاح مهمي است. به عنوان مثال سهامي كه در بورس رشد ميكند و بالا و بالاتر ميرود ممكن است يك روز پايين كشيده شود كه مفهوم حباب در اين مثال ساده مشخص ميشود.
اما «حباب» فقط در زمينه بورسي اتفاق نميافتد بلكه آدمها ياد ميگيرند كه در زندگي عادي هم حباب وجود دارد. به قول معروف آدمها از پله نردبان موفقيت هرچه بيشتر بالاتر ميروند احتمال سقوطشان بيشتر است و هرچه بالاتر ميروند، احتمال آسيب سقوط هم بيشتر ميشود پس بورس به ما ياد ميدهد رشد آرام و پيوسته خيلي قابل اتكاتر از رشد سريع است. رشدهاي سريع شايد براي مدتي ما را خوشحال كنند اما اين خوشحالي موقت و غير قابل اتكاست.
از قدمهاي كوچك شروع ميكند
از ديگر درسهاي مهم بورس اين است كه آدمها ياد ميگيرند، قدمهاي اول را لازم نيست بزرگ بردارند يا حتي اگر ميتوانند بزرگ بردارند، باز هم تا حد امكان از اين مسير اجتناب كنند. معمولا آدمهايي كه در بورس كار ميكنند، ياد ميگيرند زماني كه ميخواهند وارد يك صنعت جديد شوند (مثلا تا به امروز صنايع غذايي بوده است اما از فردا ميخواهد وارد خودرو شود) به يكباره يك قدم بزرگ برندارند. حتي در صورت تشويق دوستان كه بارها تكرار ميكنند «اين صنعت خيلي خوب است، خيلي خوب است»، باز هم بر سر تصميم خود باشند و سعي كنند از قدمهاي كوچكتر شروع كنند.
به عنوان مثال اگر دوست دارند در آينده در اين صنعت با يك ميليارد سود مواجه شوند، بايد الان در ابتداي كار با دو تا سه ميليون شروع كنند تا در آخر به نتيجه دلخواهشان برسند. درس مهم بورس اين است كه به يكباره افراد زمين بازي خود را تغيير ندهند و در سرزمينهاي غريبه شروع به كار نكنند. افرادي هستند كه اگر پاي صحبتهايشان بنشينيد، ميگويند من ايدههاي خوبي در اين زمينه (حالا هر زمينهاي كه هست، خودرو، ساختمان و. . . ) دارم اما اگر يك ميليارد پول داشتم ميتوانستم در اين راه قدم بگذارم اما الان متاسفانه 50 ميليون بيشتر ندارم. بازار بورس به اين افراد ياد ميدهد اگر ميخواهيد رشدتان پايدار باشد بايد تدريجي باشد در غير اين صورت بسيار مقطعي و حبابگونه است.
نكته ديگر كه در بورس وجود دارد، اين است كه «سر زمان نبايد كلاه گذاشت و بايد بگذاريم زمان هر چيز برسد.» آدمهايي كه اين موضوع را ميپذيرند و ياد ميگيرند كه بايد صبر و حوصله داشته باشند و بپذيرند كه از زمان نميشود، سبقت گرفت، آدمهاي موفقي خواهند بود. همچنين بايد بپذيرند اگر اوضاع خوب است، مجمعي وجود دارد و در آن مجمع قرار است گزارشهاي جديد به وجود بيايد. اگر قرار است سود وجود داشته باشد، پس تعديلي وجود دارد. همچنين اين شتابزدگي و جهشي كه فكر ميكنيم در زندگي ما وجود دارد و ميتوان در آن موفق بود، بورس بهراحتي آن را انكار ميكند.
بورس بازی زندگی را به شما یادآوری میکند
تصمیم نگرفتن خودش یک تصمیم است، که در بورس این موضوع را یاد خواهیم گرفت. به عنوان مثال فردی سهامی را خریده است اما برای اینکه تصمیم بگیرد با سهام خود چه کاری انجام دهد، دچار تردید است؛ به همین خاطر تصمیم گیری نهایی خود را به امروز و فردا میاندازد. اما به یاد داشته باشید این دقیقا یکتصمیمگیری است، به بیان دیگر شما تصمیم گرفتهاید که به مدت یک روز، یک هفته یا حتی چند ماه از منافع این سهام صرف نظر کنید، این دقیقا خودش نوعی تصمیمگیری است.
نکته دیگر این است که ما در بورس یاد میگیریم استعداد و هوش آن قدری که فکر میکردیم از اهمیت زیادی برخوردار نیست، چرا که همیشه مستعدها و تیزهوشها موفقترین افراد بازارها نیستند. مواردی از جمله تلاش، نظم و ثبات بیشتر از هوش و استعداد باعث موفقیت و پیشرفت افراد میشود.
در آخر بهتر است بدانید بازار بورس قرار است به ما یادآوری کند که خود بورس یک هدف نیست؛ بلکه بازی پر از خطر، پاداش، سود، خرید، فروش، بازی کردن و … است. برای افرادی که بازی زندگیشان را گم و فراموش کردهاند که قرار است از این بازی چه استفادهای کنند، بورس میتواند درس بسیار مهمی باشد.