داستان خواندنی آرزوی پرماجرا

مجموعه : فرهنگ و هنر
داستان خواندنی آرزوی پرماجرا

نازوب شما را به خواندن داستانی جالب و کوتاه دعوت می کند …

 

 

داستان از این قرار بود که:

پدری با دو فرزند کوچکش مشغول قدم زدن در پیاده رو بود.

 

پسر بزرگتر پرسید: پدر جان ما چرا اتومبیل نداریم؟

پدر گفت : من یک پدر زن ثروتمند پیر دارم، اگر او فوت کند، ثروتش به مادر زن من خواهد رسید، پس از آنکه مادر زنم هم مرد، ثروت او به ما رسیده و من خواهم توانست که یک ماشین برای خودمان بخرم.

 

 پسر کوچک ، پس از شنیدن حرف پدر گفت: پدر جان، من پهلوی شما خواهم نشست.

 پسر بزرگتر با ناراحتی جواب داد : تو  باید عقب بنشینی، جای من در جلو می باشد.

 

دو برادر ناگهان شروع به دعوا و کتک زدن همدیگر کردند.

پدر که خیلی عصبانی شده بود، گفت: بیایید پایین ،بچه های بی تربیت.

تقصیر من است که شما را سوار ماشین کرده ام.

 

مطالب مرتبط

داستان خواندنی من و زندایی الهام …+18

داستان طنز عاشقانه و جالب کلاغ! (تصاویر)

یک داستان هندی به روایت تصویر (طنز)

خروس و زن با حیا (داستان باحال و کوتاه)


راهنمای اقامت و مهاجرت
بیوگرافی هنرمندان