حال روز عجیب سنگ مزار داوود رشیدی /خاموشی دریا

حال روز عجیب سنگ مزار داوود رشیدی /خاموشی دریا

حال روز عجیب سنگ مزار داوود رشیدی /خاموشی دریا

 

 

انتشار تصاویری از حال و روز سنگ مزار دریایی که خاموش شد! تصویر سنگ مزار داوود رشیدی در رسانه های غربی به سرعت منتشر شد و در خبرها این گونه بیان شد که شاید گلهای پر پر شده و پخش شده در اطراف و روی مزار این هنرمند تکرار نشدنی به خاطر علاقه مردم به این هنرمند بوده و با بردن گل ها و فانوس های کنار این مزار یادگاری از این هنرمند داشته باشند!!!

 

 

اما نبود سنگ قبری که تنها یک تاریخ تولد و یک تاریخ فوت دارد و زندگی این هنرمند تکرار نشدنی را در خود جای می دهد کجاست!؟

 

تصویری داریم از حال روز مزار این دریای خاموش سینما، تلوزیون و تئاتر ایران و پس از آن مروری بر روز تولد/ روز مرگ. فاصله این دو نقطه پُر است از حادثه ها و اتفاقات عجیب و غریب این هنرمند.

 

حال روز عجیب سنگ مزار داوود رشیدی /خاموشی دریا

 

 

داوود رشیدی هنرمند پیشکسوت کشور که 5 شهریور دار فانی را وداع گفت در قطعه هنرمندان به حاک سپرده شد. حال با گذشت 20 روز از این اتفاق مزار این هنرمند حال و روز مناسبی ندارد.

 

 

خاموشی دریای تکرار نشدنی هنرمند ایران

 آدم ها روی کاغذ یا روی سنگ مزارشان در دو نقطه تعریف می شوند: روز تولد/ روز مرگ. اما فاصله این دو نقطه پُر است از حادثه ها و اتفاقات عجیب و غریب. پر است از شکست ها و پیروزی ها. امیدها و ناامیدی ها. آدم با نقطه اول کارش را شروع می کند اما وقتی به نقطه دوم می رسد کس دیگری است. نه فقط چون بزرگ شده، که آدمی به خواست خودش و جبر زمانه عوض می شود و رنگ و بوی دیگری می گیرد.

 

 
سال های بعد از گودو

داود رشیدی حالا یک چهره آوانگارد مشهور در تئاتر بود. او در سال 1347 نمایش های «سیزیف و مرگ» اثر روبر مرل، و «باجه» نوشته ژان تاردیو و «همسفر» نوشته کامران قدیمی را کارگردانی کرد که هر سه هم برای تلویزیون کانال 2 ضبط شد. همین طور نمایش «یک نوکر و دو ارباب» اثر گولدونی و ترجمه بهرام بیضایی و داود رشیدی هم به وسیله او کارگردانی شد و با همکاری هنرمندان اداره برنامه های تئاتر در شهرستان های رشت، ساری، مشهد و زاهدان روی صحنه رفت.
 

حال روز عجیب سنگ مزار داوود رشیدی /خاموشی دریا

شاید مهم ترین اتفاق، اجرای «حسن کچل» نوشته علی حاتمی در فروردین ماه سال 1348 بود که در تالار 25 شهریور روی صحنه رفت و از طرف تماشاگران بسیار مورد توجه قرار گرفت. بازیگران این نمایش پرویز فنی زاده، عصمت صفوی، مهین شهابی، یدالله شیراندامی، حمید طاعتی، اصغر سمسارزاده، فرخنده باور و فریدون نوری بودند. اما این نمایش را خیلی ها نپسندیدند.

 

مثلا اکبر رادی، در نقدی تند و تیز نوشت: «… ساعتی است که از خیابان بهشت بازگشته ام، منگ منگ… این است آن همه تعهدات شرافتمندانه ای که آقایان به خود بسته بودند؟… مسئول نمایان، آن کسانی که می خواهند از پشت مزهای شیک و پیک تئاتر بومی ما را رهبری کنند چه پاسخی ذخیره کرده اند؟ اگر بپرسیم: «آیا تئاتر می خواهد ارزشی در حد یک مینیاتور ارائه کند؟» که حسن کچل حتی مینیاتور هم نبود. آخر هنوز آبی که بر گور «دیکته» ریخته ای خشک نشده است… من آن غنای اندیشه را در ملغمه کارهایت ندیده ام که سهل است یک نوع ریا و سرسام و هرهری مذهبی دیده ام… زمانه هم این بی تباری را پسند می کند، که اگر نمی کرد، حسن کچل با سلام و صلوات به صحنه نمی رفت.» این متن بعدها به وسیله علی حاتمی فیلم شد. اما کار تئاتری رشیدی تمام نشد.

 

یک فصل دیگر

سال 1349 رشیدی نمایش «وای بر مغلوب»، نوشته ساعدی را کارگردانی کرد و در همان سال نمایش دیگری از او به اسم «پروازبندان» را اجرا کرد. این نمایش در ایام جشن فرهنگ و هنر در شهرستان های تبریز، ارومیه، سنندج، کرمانشاه، ملایر و همدان نیز روی صحنه رفت و کارگردانی آن را در اجراهای جشن فرهننگ و هنر محمدعلی جعفری به عهده داشت. بعدها با اشتغال داود رشیدی در شورای نمایش تلویزیونی، گروه تئاتر امروز به تدریج با گروه اجرایی تلویزیون ملی ایران ادغام شد و فعالیت های تلویزیونی و صحنه ای را کنار هم ادامه داد. در این روزگار رشیدی، عضو هیئت انتخاب دانشجویان دانشکده هنرهای دراماتیک و استاد همین دانشکده هم شد.
 

حال روز عجیب سنگ مزار داوود رشیدی /خاموشی دریا

 

چطور وارد سینما شد؟

اولین فیلمش «تجاوز» ساخته حمید مصداقی است که نقش اول را بر عهده داشت اما اصلا دیده نشد. فیلمی که فیلمنامه اش را بهزاد فراهانی نوشته بود و داستانی روستایی داشت. بعداز آن نوبت ساخته ای از سعید مطلبی است؛ نویسنده و کارگردان فیلمفارسی که در زمان خودش پرکار، مشهور و البته خبره بود. او سال 1350 فیلمی به نام «میعادگاه خشم» ساخت که در آن نقش های اصلی را محمدعلی فردین، ایرج قادری و داود رشیدی بازی می کردند. می شود گفت که رشیدی برخلاف سایر تئاتری ها (مثل انتظامی، نصیریان یا فنی زاده) با یک فیلم هنری وارد سینما نشد؛ او با یک فیلم تجاری کارش را در سینما شروع کرد و بعد هم کم و بیش همین راه را ادامه داد.

 

خودش گفته است که فریدون رهنما برای بازی در فیلم «سیاوش در تخت جمشید» به او پیشنهاد داد اما او درگیر یک پروژه دیگر بود و نتوانست در آن فیلم بازی کند. شانس بود؟ شاید، به هر حال او با یک فیلم عامه پسند وارد سینما شد. کمی بعد هم در فیلم «فرار از تله» بازی کرد که البته این یکی خوش ساخت بود و داستان جذابی داشت. در یک گفت و گو تعریف کرده است که جلال مقدم روزی به خانه اش آمده و گفته می خواهم یک فیلم با تو بسازم؛ سناریو را به او داده و رشیدی در آن بازی کرده.

 

 
داود رشیدی در فیلم «فرار از تله» نقش مکمل بهروز وثوقی را بازی کرد؛ ستاره ای که خود رشیدی هم می گوید پشت سرش حرف می زدند و او را به دخالت در کار بازیگران و حتی تدوین فیلم متهم می کردند. رشیدی خاطره بدی از وثوقی ندارد و می گوید اصلا او بوده که خیالش را راحت کرده: «در اولین روز کارم تفاوت زیاد سینما با تئاتر تو ذوقم زد و تصمیم گرفتم ادامه ندهم اما همان شب صحبت های بهروز تاثیر مثبتی در ذهنم گذاشت.»

 
اما بازی او با بازی تئاتری ها متفاوت بود: او اغراق های متداول بازیگران تئاتر آن زمان را نداشت و ساده و راحت بازی می کرد. چهره اش خاص بود و شیطنت در آن موج می زد بنابراین هیچ کس نمی توانست بفهمد در سر او چه می گذرد. رشیدی معمولا حالتی خبیثانه به نقش می داد، در عین حال آن را دوست داشتنی می کرد. برای همین هم او وجه تازه ای از بازی تئاتری ها را در سینما نشان داد.

 

بعد از «فرار از تله» او در «گذر اکبر» (محمدعلی زرندی)، «رهایی» (رضا علامه زاده)، «خروس» (شاپور قریب) و «جهنم + من» (محمدعلی فردین) بازی کرد و در هیچ کدام نقش اصلی را برعهده نگرفت و با ستاره های آن روزگار، از بیک ایمانوردی تا فردین همبازی شد.

 

مهم ترین فیلم این دوران؛ «کندو»ست ساخته فریدون گُله. گُله که پیش از آن فیلم «دشنه» را با بازی بهروز وثوقی و برای مهدی مصیبی، صاحب «سییرا فیلم» ساخته بود و از روابط بسیار نزدیک بهروز وثوقی با مهدی مصیبی خبر داشت می داست که آن دو دنبال چه نوع تولیداتی هستند. او قصه «کندو» را برایشان تعریف کرد و موافقت آن ها را برای تهیه فیلمی از روی آن، به کارگردانی خودش، به دست آورد.

 

ایده اصلی «کندو» از یک فیلم  آمریکایی به نام «شناگر» (به کارگردانی فرانک پری) با بازی برت لنکستر گرفته شده بود. گُله شخصیت های فیلمش را از میان بی هویت ترین، درمانده ترین، آواره ترین و بازنده ترین قشر جامعه انتخاب کرد و دو شخصیت آن، آقاحسینی و ابی، دربدرهایی بودند که سینمای ایران آنها را تصویر کرده بود. رشیدی بازیگر نقش آقاحسینی بود؛ شخصیتی زمخت که گاهی خوش جنس هم بود! لحن دوگانه رشیدی این جا بیش از همه فیلم ها دیده شد. این آخرین فیلم رشیدی قبل از انقلاب بود.

حال روز عجیب سنگ مزار داوود رشیدی /خاموشی دریا

 
 در تلویزیون چه کرد؟

راستش ما بیشتر داود رشیدی را با سریال هایش به یاد می آوریم. با «هزاردستان»، «گل پامچال»، «عطر گل یاس» یا «آوای فاخته». اما صبر کنید، هنوز خیلی مانده تا به بازی های او برسیم. داود رشیدی در سال 1352، بعد از استعفای مجدد از اداره تئاتر، به دعوت رضا قطبی به تلویزیون رفت و مدیر گروه نمایش ها و سرگرمی های آن جا شد. در دوره او بود که شورایی برای بررسی سناریوها و ایده ها شکل گرفت. در این شورا جلال ستاری، علی نصیریان، ایرج پزشک زاد، اسماعیل شنگله و…عضو بودند.

 

محضول حضور او سریال های «تلخ و شیرین»، «طلاق»، «مراد برقی»، «مرد اول»، «داستان های مثنوی»، «سلطان صاحبقران» و «دایی جان ناپلئون» است. در دوران مدیریت اوست که قراداد سریال «راه ابریشم» بسته شد؛ سریالی که بعدها نامش به «هزاردستان» تغییر کرد.

 

 
جالب این جاست که او در هیچ کدام از این سریال ها بازی نکرد. مثلا نقش اسدالله میرزا در «دایی جان ناپلئون» به او پیشنهاد شد اما او این نقش را بازی نکرد.8  به جای آن حواسش پیش تئاتر بود. مثلا به یاد می آورد که: «گروهی بود که در کانون پرورش فکری کودکان کارهای کودک می کردند؛ سوسن فرخ نیا، بهرام شاه محمدلو، رضا بابک، مرضیه برومند و چندین نفر دیگر بودند… آنها در کانون یک گروه خیلی موفق بودند که کارهای کودک می کردند در سطح کشور. آنها یک مرتبه با کانون اختلاف پیدا کردند و گروه متلاشی شد. آن زمان من آنها را به تلویزیون دعوت کرد و دوباره منسجم کردم. بعد این گروه تعدادی کارهای ضبط تلویزیونی کردند.»

 

 
این روند تا پیروزی انقلاب ادامه داشت. آن زمان بود که همه چیز تغییر کرد. زمان مدیریت فخرالدین انوار در تلویزیون بود که به داود رشیدی گفتند استعفا بدهد یا تقاضای بازنشستگی کند. او هم پذیرفت و قرار شد تا تعیین حقوق بازنشسته ها منتظر بماند. اما کمی بعد، سال 59، در روزنامه ها نوشتند که رشیدی پاک سازی شده است. بعدها به او گفتند که واژه پاک سازی را پاک می کنیم و به جای آن می نویسیم اخراج شد تا بتواند در جای دیگری استخدام شود. حتی به او گفتند می تواند به دیوان عدالت اداری شکایت کند، شاید برگردد به تلویزیون. اما رشیدی هیچ کدام از این کارها را نکرد.

 

بعد اخراج او بود که سعید پورصمیمی، رضا بابک، راضیه برومند، اسماعیل شنگله و… را هم اخراج کردند و بهرام شاه محمدلو و مرضیه برومند هم به گروه های دیگر فرستادند.10 یک سال سخت گذشت تا او بار دیگر کارش را به عنوان بازیگر آغاز کند. اگر چه او همان اوایل انقلاب نمایشی را کار کرده بود به اسم «پوست یک میوه روی درخت خشکیده» نوشته ویکتور هاییم.

حال روز عجیب سنگ مزار داوود رشیدی /خاموشی دریا

 
بعد از انقلاب چه شد؟

داود رشیدی یک سال بعد اخراجش در 5 فیلم سینمایی بازی کرده است: «کرکس ها می میرند» (جمشید حیدری)، «طلوع انفجار» (پرویز نوری)، «اعدامی» (محمدباقر خسروی)، «آقای هیروگلیف» (غلامعلی عرفان) و «شمر» (اکبر صادقی). جالب این جاست که او حالا  نقش اصلی فیلم ها می شود. شاید یک دلیل آن نبود ستاره های دوره قبل بود، شاید هم اعتمادی بود که به چهره های فرهنگی تر می شد. به هر حال او از آن زمان بازی در سینما را جدی تر دنبال می کند. همراه با آن بازی در نقش مفتش شش انگشتی را هم می پذیرد. تولید سریال «هزاردستان» که در دوره او بودجه اش مشخص شده بود در همان سال آغاز می شود.

 

خودش در گفت و گو (با مجله سروش) گفته است که علی حاتمی او را برای نقش خان مظفر انتخاب کرده بود اما نقش شش انگشتی برای او جذاب تر بود. گفتیم که، او عاشق نقش هایی بود که تشخیص خوبی یا بدی اش به این راحتی ها ممکن نبود و اگرچه «شش انگشتی» یک بدمن تمام عیار بود اما رشیدی او را به یکی از جذاب ترین چهره ها بدل کرد.

 

رشیدی در آن سال ها فیلم های دیگری هم بازی کرد که مشهورترین هایش «رهایی»، «هیولای درون»، «کمال الملک»، «شیلات»، «خانه عنکبوت» و «گل های داودی» بود. نقش هایی متفاوت در فیلم هایی که از ملودرام تا تاریخی و حادثه ای را شامل می شد. اما رشیدی بعد از دو فیلم «تاتوره» و «بی بی چلچله» (هر دو ساخته کیومرث پوراحمد) در سینما ممنوع الکار شد. چرا؟ هیچ کس دلیلش را نمی داند. اما می شود حدس زد که در دوران بی علاقگی به ستاره ها، حضور مداوم یک چهره حتی در نقش های غیراصلی، برای مدیران وقت سینما نگران کننده بود.

 

دلیل نگرانی غیرقابل فهم است اما این اتفاقی بود که افتاد و رشیدی 10 سال توانست فیلم بازی کند. جالب این جاست که تلویزیون، همان ارگانی که او را اخراج کرده بود، به او وفادارتر بود و مانع بازی او در سریال ها نشد.

 

باز هم تلویزیون

در این دوران او در مجموعه ای از آثار مشهور تاریخ تلویزیون بازی کرد. بعد از «هزاردستان» رشیدی در سریال «کوچک جنگلی» نقش مستوفی الممالک را بازی کرد و بعد از آن در «گرگ ها» هم حاضر شد. اما در آن دوران یک تله تئاتر  مشهور هم بازی کرد: «یکی از این روزها» به کارگردانی فریدون فرهودی منش را رودولفو ایزگلی نوشته بود.

 

 
ماجرای این نمایش به کشوری خیالی به نام «ایندولند» می پردازد که رییس جمهورش ترور شده است. وزیران او جمع می شوند و رییس جمهور جدیدی را انتخاب می کنند. آن ها سعی می کنند فردی ناآگاه را انتخاب کنند تا خودشان بتوانند به توطئه و غارت بپردازند. رییس جمهور جدید پس از مدتی با کمک محافظ و دستیار سالم و بااخلاقش از جریان آگاه می شود و سعی می کند همه مشکلات را حل کند.

 

در این نمایش، علاوه بر داود رشیدی، ثریا قاسمی، رضا فیاضی، بهزار فراهانی، احمد قدکچیان و… بازی می کردند. این تله تئاتر در هفده قسمت ساخته و سال 1367 از شبکه اول سیما پخش شد. بعد از آن هم او در سریال های مهمی بازی کرد: «عطر گل یاس» و «آوای فاخته» (هر دو ساخته مرحوم بهمن زرین پور)، «گل پامچال» (محمدعلی طالبی) و امام علی (ع) (داود میرباقری).

 

حال روز عجیب سنگ مزار داوود رشیدی /خاموشی دریا

 
او در سال های بعد، یعنی تا سال 1391، وقتی 80 سال داشت در 28 سریال دیگر بازی کرد؛ برخی از آن ها خاطره انگیزند (مثل مختارنامه یا مهمان پذیر طوبی) و برخی هم چندان در ذهن نمانده اند (مثل چهره ها یا دایره تردید) او در این سال ها 3 تله تئاتر (هنر، شایعه و آخرین گودو) را کارگردانی کرد و در چند تله فیلم هم بازی داشت. 12 فیلم هم از سال 1372 تا 1390 در کارنامه اوست. جالب است… آخرین فیلمش، اکباتان، اقتباسی امروزی از فیلم «فرار از تله» بود.

 

باز هم در تئاتر کار کرد؟

او هیچ وقت کارش را در تئاتر رها نکرد. نکته این جاست که تا آخرین روزهای حضورش روی صحنه هم نوآور بود. مثلا او اولین کسی بود که متنی از یاسمینا رضا را در ایران اجرا کرد. نمایش «هنر» او با بازی فرهاد آییش و سعید پورصمیمی در تهران اجرا شد و یاسمینا رضا را به تماشاگران ایران معرفی کرد.

 

بد نیست بدانید به یاسمینا رضا قلب یک زن داده اند؛ شخصیتی که سال ها قبل رشیدی ارادتش را به او نشان داده و مضامین او را پسندیده بود. قبل از آن هم نمایش «پیروزی در شیکاگو» را در تئاتر شهر اجرا کرد که تا سال ها پرفروش ترین نمایش ایرانی دانسته می شد. اما آخریه کارهای او «منهای دو» براساس متنی از بنش تریت، نویسنده فرانسوی بود و «آقای اشمیت کیه؟» نوشته سباستین تیری. دو نمایشی که وجه کمدی آن ها غالب بود.

 

در فاصله دو نقطه

صبح روز پنجم شهریور ماه 1359، نقطه پایان زندگی داود رشیدی گذاشته شد. او دو سه سال آخر از بیماری آلزایمر رنج می برد؛ بیماری که می گویند اطرافیان را بیشتر رنج می دهد چون بیمار اصلا متوجه نیست که به دردی مبتلا شده. همسرش، احترام برومند 47 سال کنار او بود و هنگام مرگ، وقتی ایست قلبی، عامل مرگش شد کنارش حاضر بود. راستش دو تاریخی که روی سنگ قبر هر کسی می نویسند، فقط تلخ کامی ها را زیاد می کند وگرنه هرگز نشانه ای از زندگی آدمی نیستند. آدمی مثل داود رشیدی 83 سال زندگی کرد و برای توصیف چنین زندگی ای واژه ها هم کم می آورند.

 

حال روز عجیب سنگ مزار داوود رشیدی /خاموشی دریا

 
مردم خیلی خوب تئاتر را می فهمند

گفت و گوی بصیر نصیبی با داود رشیدی بعد از اجرای «در انتظار گودو» در شماره 40 مجله نگین منتشر شد. آن نمایشنامه اگرچه با استقبال رو به رو شده بود اما مخالفانی هم داشت. در این مصاحبه به چند تکه مهم مصاحبه اشاره می کنیم.

 

شما در جایی اشاره کردید که کار برشت تحت تاثیر تعزیه است.

کارهای برشت از کارهای چینی اقتباس شده ولی تئاتر چینی از تعزیه متاثر است. آنچه در کار برشت اهمیت دارد فاصله گذاریست. تماشاچی به عنوان بیننده نیست بلکه به صورت یک قاضی است. در تعزیه هم این فاصله گذاری وجوددارد. مثلا کسی که نقش شمر را در تعزیه ایفا می کند در حالی که سر امام حسین (ع) را از تن جدا می کند می گرید و این بدان جهت است که خود او آدمی شیعه مذهب است و از واقعه کربلا متاثر، بنابراین نمی تواند خودش و مذهبش را فراموش کند و این تئاتر خیلی به تئاتر چینی نزدیک است که برشت تحت تاثیر آن بود.

 

به اعتقاد من اگر تئاتر ایران نیز مسیر تکامل خود را ادامه می داد ما نیز اکنون تئاتر داشتیم پیشرفته و بیان کننده همان عواطف و مفاهیمی که تئاتر ملیت های دیگر بیان می کنند.

 

 
آدم نمی تواند پیش بینی کند اما می تواند مقایسه بکند. مثلا می بیند در چند کشور تئاتر با تعزیه شروع شد و تکامل کرد و در ایران با تعزیه شروع شد و متوقف گردید.

 

پس تکامل تئاتر ایران ناتمام ماند؟

اگر جلویش را نمی گرفتند و ادامه پیدا می کرد شانس زیادی بود که تکامل کند.

 

علت آن که از ادامه تعزیه جلوگیری شد چه بود؟

بی شک علت های سیاسی داشت چون تعزیه نوع خاصی از اجتماع مردم را ایجاب می کرد.

 

به نظر شما «انتظار گودو» کار موفقی بوده است؟

بله، نه به نظر من، بلکه همه این را می گویند.

 

ولی کاری که شما عرضه کرده اید برای مردم نبود. قشر خاصی را ارضا می کرد، چون نمی شود انکار کرد که بینش تئاتری به آن صورتی که نزد شما به عنوان کارگردان آن و برای تماشاچی انتلکتوئل مطرح است برای تماشاچی عادی مطرح نیست.

ما در ایجاد این فاصله مقصر نیستیم.

 

حالا چطور باید این فاصله را پر کرد؟

این فاصله را باید با ایجاد تئاتر ارزان و رفتن به دنبال مردم پر کرد و این عین کارهایی است که در فرانسه و در دیگر کشورها کرده اند. در فرانسه بعد از جنگ پنجاه تئاتر به وجود آمد. ما نمی دانیم عین همین کار را انجام دهیم ولی به هر حال از مجموع این کارها باید برای کار خود بیاموزیم. ما اینکه فاصله هست و مردم نمی فهمند حرف هایی پوچ است مردم خیلی خوب تئاتر را می فهمند.

حال روز عجیب سنگ مزار داوود رشیدی /خاموشی دریا

 
رشیدی و علی حاتمی

ماجرای آشنایی علی حاتمی و داود رشیدی به دوران تدریس رشیدی بر می گردد؛ او که در دهه 40 عضو گروهی بود که از دانشجویان هنرهای دراماتیک آزمون می گرفت کلاسی هم در این دانشگاه داشت. علی حاتمی شاگرد رشیدی بود اما خیلی زود دوست او شد و نمایشنامه حسن کچل را به او داد تا آن را اجرا کند. حاتمی متنش را براساس دو داستان «چهل گیس» و «حسن کچل» نوشته بود اما کار او فقط الهام گرفته از داستان های فولکلور ایرانی بود.

 

رشیدی نمایش حسن کچل را سال 1348 در تالار 25 شهریور با بازی پرویز فنی زاده، عصمت صفوی، مهین شهابی، یدالله شیراندامی، حمید طاعتی، اصغر سمسارزاده، فرخنده باور و فریدون نوری روی صحنه برد. پرویز فنی زاده نقش حسن کچل را برعهده داشت اما وقتی خود حاتمی سال 1349 فیلم «حسن کچل» را ساخت از او استفاده نکرد.

 

دوستی این دو بعدها هم ادامه یافت؛ وقتی رشیدی مدیر گروه نمایش ها و سریال های تلویزیون شد از حاتمی دعوت کرد که سریالی را کارگردانی کند. او سریال «داستان های مولوی» را سال 52 در 6 قسمت تولید کرد. همان طور که از نام سریال مشخص است هر قسمت یکی از داستان های مولوی به نمایش درمی آمد.

 

بعد از این هم حاتمی یک بار دیگر به توصیه رشیدی سریال کار کرد: «سلطان صاحب قران». این سریال در سال 1354 بعد از شکست تجاری فیلم «ستارخان» تولید شد و جمشید مشایخی، زری خوشکام، پرویز فنی زاده، ناصر ملک مطیعی و… در آن بازی می کردند.

 

بعدها رشیدی بازیگر دو اثر حاتمی شد: اول، «هزاردستان» بود که نقش مفتش شش انگشتی را برعهده داشت و بعدی، «کمال الملک» که در آن بازیگر نقش رضا پهلوی بود. دوستی آن ها طی سه دهه پایدار شد؛ تا جایی که به نوعی دوستی خانوادگی منجر شد.

منابع:

1- گفت و گو با جلال ستاری/ فصل نامه بخارا/ فروردین و اردیبهشت 1385
2- گفت و گو با سایت خبرآنلاین/ 20 دی 1389
3 و 4- مجله صحنه/ خرداد و تیر 1386
5- مجله آرش/ شماره 16/ فروردین 1347
6 و 7- گفت و گو با خبرگزاری ایسنا/ 1393
8، 9، 10- تیر نشریه بازیگر خانه تئاتر/ دی ماه 1391


راهنمای اقامت و مهاجرت
بیوگرافی هنرمندان