مروری بر تلخ و عجیب ترین حوادث ایران در هفته ای که گذشت. اخباری که شاید کمتر در کشورهای دیگر جهان شنیده شود با بخش خبری نازوب و مروری بر مهم ترین اخبار ایران همراه باشید.
ماجرای پارتی های شبانه برای بخت گشایی لیسانسه ها
معمولا قشر تحصیلکرده و ثروتمند فریبشان را میخوردند. درسخواندههایی که هر کدام برای باز شدن گره زندگیشان در دام این گروه سه نفره فالگیر و دعانویس میافتادند.
پولهای میلیونی خرج میکردند، تا شاید با قالیچهای، دعایی، قفلی یا چند خط نوشتهای، مسیر زندگیشان تغییر کند و به آن سمتی برود که خودشان میخواهند.
یکی بچهدار نمیشد و دیگری در جاده عشق یکطرفه عذاب میکشید، یکی هم میخواست ازدواج کند.
آنها تصور میکردند با دادن فرمان زندگیشان به دست این سه نفر میتوانند به آرزویشان برسند. پول هزینه کردند و منتظر ماندند تا رویایشان به حقیقت بپیوندد.
اما نه تنها مسیر زندگیشان تغییر نکرد، بلکه پولشان را هم از دست دادند و تازه آنجا بود که فهمیدند قربانی یک تیم کلاهبردار شدهاند.
دو زن و یک مرد جوان که هر کدام با فالگیری و رمالی مشتریهای خود را فریب میدادند و پولهای میلیونی به جیب میزدند.
دو زنی که هر دو تحصیلکرده بودند، اما یک مرد معتاد آنها را رهبری میکرد و به سرکرده تیمشان تبدیل شده بود. یکی از زنها تلفنی فال میگرفت و با ناامید کردن مشتریان خود به بهانه باز شدن طلسم زندگیشان، آنها را سراغ دو همدست دیگرش میفرستاد.
با شکایت چند شاکی بود که دو زن دستگیر شدند، اما سرکرده باند فراری شد و پلیس تحقیقات خود را برای دستگیری وی آغاز کرد.
قفلی که علاقه ایجاد نکرد
چند روز پیش بود که نخستین شاکی راهی کلانتری شد و ماجرای این پرونده را پیشروی پلیس پایتخت قرار داد. او که یک دختر ٣١ ساله و تحصیلکرده بود، با در دست داشتن یک قفل عجیب راز یک باند رمال و فالگیر را فاش کرد.
او در این باره به ماموران پلیس گفت:
«من چند ماهی بود که به یک پسر علاقهمند شده بودم. نمیدانستم که او هم به من علاقه دارد یا نه. فکر آن پسر لحظهای از ذهنم بیرون نمیرفت، تا اینکه از طریق یکی از دوستانم به زنی به نام فرناز معرفی شدم که فال میگرفت.
من با این زن تماس گرفتم و مبلغ ٢٠هزار تومان برای گرفتن فال برایش واریز کردم. این زن تلفنی فال مرا گرفت و گفت که آن پسر هم به من علاقه دارد، اما طلسمی در کار است که نمیتوانیم به هم برسیم.
او مرا به یک دعانویس معرفی کرد و گفت که هرچه سریعتر باید طلسم زندگیام را باز کنم. من که تحتتاثیر حرفهایش قرار گرفته بودم، بلافاصله با شماره تماسی که آن زن به من داده بود، تماس گرفتم. زن جوان دیگری بود که گفت:
باید حضوری پیش آنها بروم. وقتی رفتم ٣٠هزار تومان بابت ویزیت از من گرفتند. اول با یک زن صحبت کردم و او مرا به اتاق رئیسش که یک مرد بود فرستاد.
آن مرد دعانویس بود. وقتی ماجرای زندگیام را شنید، گفت: باید از طریق یک قفل طلسمم را باطل کند. او گفت: باید برای این کار یک میلیون و ٢٠٠ هزار تومان پرداخت کنم.
از آنجایی که خیلی ناراحت بودم، قبول و پول را واریز کردم. آن مرد گفت که قفل را برایم میفرستد و آدرس منزلم را گرفت. او فردای همان روز یک قفل را که رویش دعا حکاکی کرده بود، به خانه فرستاد و گفت که این قفل را تا ٤٠ روز در خانه نگه دارم و به آن دست نزنم.
من همان کارهایی که آن مرد گفته بود را انجام دادم، اما قبل از ٤٠ روز، آن پسری که به او علاقهمند شده بودم، با دختر دیگری ازدواج کرد. خیلی شوکه بودم و با این مرد تماس گرفتم، اما جوابم را نداد. من هم تصمیم بهشکایت گرفتم.»
شاکیان بیشتر
بعد از این شکایت بود که پلیس تحقیقات خود را در این رابطه آغاز کرد و همزمان چند نفر دیگر هم به دادسرا مراجعه و شکایتهای مشابهی را مطرح کردند.
یکی از این زنان به خاطر بچهدار نشدن سراغ مرد رمال و دو زن فالگیر رفته بود و بعد از پرداخت یکمیلیون تومان، قالیچهای از آن مرد گرفته بود تا بعد از خوابیدن روی این قالیچه بچهدار شود.
یکی دیگر هم برای بازشدن بختش قالیچهای از این مرد گرفته و رویش کاغذ دعا چسبانده بود، تا با این کار بختش باز شود. همه اینها بعد از باز نشدن گره زندگیشان و بیتاثیر بودن نتیجه کار تصمیم به شکایت گرفته بودند.
این در حالی بود که یک زن دیگر بعد از مراجعه به کلانتری از درگیری با یک رمال در خانهاش خبر داده و گفته بود:
«من برای گرفتن دعا پیش این مرد رفتم، اما ظاهر آن مرد نشان میداد که اعتیاد دارد، برای همین من هم با او درگیر شدم.»
بعد از این شکایتها بود که ماموران سراغ خانه فالگیرها رفتند. آنها توانستند دو زن جوان را دستگیر کنند، اما مرد رمال که سرکرده این تیم بود، فراری شد.
این دو زن بعد از دستگیری از سوی ماموران کلانتری ١٦١ ابوذر در تحقیقات به جرم خود اعتراف کردند. این در حالی است که سرهنگ اردشیر نادری، رئیس کلانتری ١٦١ ابوذر با تایید این خبر، از ارجاع این پرونده به مقامات قضائی خبر داد.
آموزش فالگیری از مستاجر
حالا این دو زن تحصیلکرده، در اختیار مقامات قضائی هستند، تا همدست دیگرشان هم از سوی پلیس دستگیر شود. دو زن جوانی که هر کدام با انگیزههای متفاوت وارد این ماجرا شدند و برای این مرد کار میکردند.
شیما یکی از این دو نفر است که در رشته حسابداری در مقطع لیسانس درس میخواند. درآمد خوبی دارد و فالگیری او را پولدار کرده است. او درباره ماجرای زندگی خودش و همدستش توضیحاتی داد:
چند وقت است که فال میگیری؟
من خودم حدودا ٧ یا ٨ سالی میشود که فالگیری میکنم. خیلی وقت است که کارم همین است.
با این گروه چطور آشنا شدی؟
من همیشه خودم به تنهایی کار میکردم و فال میگرفتم. چند ماه پیش بود که سمیه با من تماس گرفت و خواست با او و یک مرد دیگر همکاری کنم. من سمیه را از قبل میشناختم، با هم دوست بودیم، اما آن مرد را اصلا نمیشناختم.
سمیه گفت: در میان مشتریانم چند نفر را هم پیش آنها بفرستم تا آن مرد برایشان دعا و طلسم و جادو بنویسد. من هم قبول کردم.
شیوه کارتان چطور بود؟
من خودم روزی حدودا ١٥ تا ٢٠ مورد تماس داشتم که اکثر آنها هم از شمال تهران بودند. در میان آنها وقتی برایشان فال میگرفتم،
کسانی بودند که احساس میکردم کارشان گره زیادی دارد، برای همین آنها را پیش سمیه و همکارش میفرستادم تا آنها با نوشتن دعا و جادو کارشان را درست کنند.
چطور شد که فالگیر شدی؟
نوجوان بودم که یک مستاجر برایمان آمد. پیرزنی تنها بود. بعد از همصحبتی با آن پیرزن متوجه شدم که فال میگیرد. از همان زمان بود که به این کار علاقهمند شدم و پیش آن پیرزن کار را یاد گرفتم.
تحصیلات داری؟
دانشجوی رشته حسابداری در مقطع لیسانس هستم.
چرا شغل دیگری را انتخاب نکردی؟
من دیسک کمر دارم و نمیتوانم کار سخت انجام دهم، از طرفی به فالگیری هم علاقه داشتم. این کار برایم جذابیت داشت. همچنین وقتی پدرم مرد من باید خرج دو خواهر کوچکتر و مادرم را میدادم، برای همین این کار را انتخاب کردم.
ماهی چقدر درآمد داشتی؟
حدود ٥ تا ٧میلیون تومان. مشتریانم بیشترشان تحصیلکرده و پولدار بودند.
فکر نمیکردی که روزی دستگیر شوی؟
از نظر خودم کارم جرم نیست. من گرهای از مشکلات زندگی مردم باز میکنم.
با همدستانت کجا آشنا شدی؟
سمیه از دوستانم بود. قبلا در یک مهمانی با او آشنا شده بودم و میدانست که فال میگیرم. او خودش هم در یک مهمانی با بهروز آشنا شده بود. وقتی با او آشنا شد، با من هم تماس گرفت و با هم کارمان را آغاز کردیم.
سمیه هم تحصیلات دارد؟
لیسانس مترجمی زبان دارد. خودش هم یک فروشگاه لوازم تحریری اجاره کرده است.
چطور شد که در این کار افتاد؟
او بعد از آشنایی با بهروز در این راه افتاد. با بهروز در یک مهمانی آشنا شد. سمیه آن زمان تازه از شوهرش طلاق گرفته بود. ٩سال با یک مرد زندگی کرده و متوجه شده بود که آن مرد اعتیاد دارد.
زندگی سختی داشت. تا اینکه وقتی با بهروز آشنا شد، او گفت که برایش دعا مینویسد. سمیه خودش هم ٢میلیون تومان به بهروز پرداخت کرده بود تا برایش دعا بنویسد.
بعد از آن بود که ارتباط آنها بیشتر و سمیه به بهروز علاقهمند شد. به پیشنهاد بهروز بود که کارمان شروع شد. سمیه بیشتر نقش منشی بهروز را داشت و پولها را میگرفت.
بهروز هم تحصیلات دارد؟
نه. او اعتیاد داشت، اما خیلی چربزبان بود و با حرفهایش همه را فریب میداد.
از هرکس برای دعانویسی چقدر پول میگرفتند؟
بهروز زیر یک میلیون تومان پول نمیگرفت، یعنی علاوه بر ٣٠هزار تومان پول ویزیت، بالای یکمیلیون تومان هم برای دعانویسی میگرفت. مشتریها هم که اکثرا پولدار بودند، قبول میکردند.
علت مسمومیت و تعداد فوتی های کرج
حاجیرضا شاکرمی اظهار داشت: 39 نفر بر اثر استفاده از مشروبات الکلی بیکیفیت در کرج مسموم شدند.
وی با بیان اینکه چهار نفر از این تعداد فوت شدند، یکی از فوت شدگان زن است.
دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان البرز با بیان اینکه در حال حاضر 35 نفر در بیمارستان بستری هستند، بیان کرد: این افراد بر اثر استفاده از مشروبات الکلی از نوع متانول و به دلیل بیکیفیتی و سمی بودن مشروبات فوت کردهاند.
کاشت ماری جوانا در پشت بام خانه ای در نیاروان !!
سرهنگ عباس مرادی سرکلانتر یکم پلیس پیشگیری تهران در رابطه با دستگیری فردی که در منزل خود گیاه گراس پرورش میداد، اظهار کرد:
طبق گزارشات مردمی با خبر شدیم که یک جوان در پشت بام منزل پدری خود در محله نیاوران گیاه مخدر گراس(ماری جوآنا) پرورش میدهد.
او افزود: پس از اخذ حکم قضایی، ماموران پلیس وارد منزل این جوان شده و اتاقک کوچکی که در پشت بام خانه او قرار داشت را شناسایی کردند.
سرهنگ مرادی در ادامه گفت: این فرد اتاقک خود را زرورق کاری کرده بود و به وسیله مهتابیهای ویژه و نور آفتاب توانسته بود به داخل اتاقک خود نوررسانی کند.
در ادامه این فرد در رابطه با فعالیتش در این اتاقک گفت: من مهندس کشاورزی هستم و برای انجام تحقیقات و آزمایشات خود در این اتاقک گیاهان بسیاری مانند بلوبری، زعفران و توت فرنگی را پرورش میدهم.
سرهنگ مرادی سرکلانتر یکم پلیس پیشگیری پایتخت گفت: از آنجا که پرورش موادمخدر جرم است، این فرد به دلیل پرورش گیاه مخدر گراس در منزل مسکونی خود دستگیر شده است و پرونده او پس از بررسیهای بیشتر، به مقام قضایی جهت صدور حکم ارسال خواهد شد.
ماجرای زنی که در باغچه منزلش دفن شد ! باغچه خانه ی این زن مزارش شد!
در تاریخ ششم شهریورماه پروندهای با موضوع “فقدان افراد” در کلانتری ۱۴۰ باغ فیض تشکیل شده و برای ادامه تحقیقات در اختیار اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت.
همسر فقدانی با حضور در اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران بزرگ در اظهاراتش به کارآگاهان گفت: همسرم به هویت مریم ( ۵۵ ساله ) در ساعت ۱۵ روز ششم شهریور به قصد خرید از بازار میوه تره و بار از خانه خارج شد
اما پس از آن مراجعتی به خانه نداشته و پاسخگوی تماسهای تلفنی من و فرزندانش نیز نبوده است.
کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی با مراجعه به محل سکونت فقدانی و بررسی تصاویر بدست آمده از دوربینهای مداربسته محدوده محل زندگی فقدانی در یک مجتمع مسکونی اطمینان پیدا کردند
که فقدانی برای رفتن به بازار میوه و تره بار از داخل کوچه محل سکونتش ترددی نداشته است؛
لذا تحقیقات بر روی ساکنین مجتمع تمرکز پیدا کرد مشخص شد مردی افغان حدودا ۵۰ ساله در این مجتمع به عنوان سرایدار مشغول به کار است و اتاقکی نیز به عنوان اتاقک سرایداری برای استراحت و زندگی در اختیار او قرار گرفته است؛
همچنین کارآگاهان در ادامه تحقیقات پلیسی اطلاع پیدا کردند که سرایدار ساختمان به نام “عبدالله” فاقد هرگونه مجوز اقامت قانونی در کشور و به صورت غیرقانونی وارد کشور شده است.
با توجه به دلایل و مستندات بدست آمده که همگی حکایت از آن داشت که فقدانی از مجتمع محل زندگی خود خارج نشده و همچنین کسب اطلاع کارآگاهان از تلاش سرایهدار برای انجام تسویه مالی با مدیریت مجتمع به بهانه بازگشت به کشورش،
کارآگاهان ضمن هماهنگی با بازپرس شعبه چهارم دادسرای ناحیه ۲۷ تهران در تاریخ هجدهم شهریورماه اقدام به بازرسی اتاقک سرایداری کرده و در بازرسی از این محل موفق به کشف طلاجات فقدانی شامل
دستبند، زنجیر، چهار انگشتر و همچنین گوشی تلفن همراه متعلق به فقدانی شدند که تمامی اموال کشف شده نیز توسط اعضای خانواده فقدانی مورد شناسایی قرار گرفت.
با وجود تمامی دلایل و مستندات و کشف اموال متعلق به فقدانی، عبدالله که در همان تاریخ دستگیر و به اداره یازدهم پلیس آگاهی منتقل شده بود در تحقیقات اولیه منکر هرگونه اطلاع از سرنوشت فقدانی شده اما نهایتا در کمتر از ۲۴ ساعت از زمان دستگیری لب به اعتراف گشود و به ارتکاب جنایت با انگیزه سرقت طلاجات همراه فقدانی اعتراف کرد.
وی در اعترافاتش به کارآگاهان گفت: “زمانیکه مقتوله قصد خارج شدن از مجتمع را داشت، در یک لحظه متوجه طلاجات همراهش شدم؛
به بهانهای او را به سمت اتاقک سرایداری کشانده و به سمت او حمله ور شده؛ سرش را محکم به زمین کوبیدم و پس از سرقت طلاجات جسد را به داخل باغچه انتهای ساختمان برده و مدفون کردم.
با اعتراف متهم به ارتکاب جنایت و مدفون کردن جسد در داخل فضای سبز مجتمع، هماهنگی لازم با تشخیص هویت پلیس آگاهی، آتش نشانی و بازپرس پرونده انجام و کارآگاهان با هدایت متهم پرونده موفق به کشف جسد دفن شده در داخل فضای سبز داخل مجتمع شدند.
براساس اعلام مرکز اطلاعرسانی پلیس آگاهی پایتخت، سرهنگ کارآگاه علی ولیپور گودرزی، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ ، با اعلام این خبر گفت:
در ادامه رسیدگی به این پرونده و با توجه به کشف جسد متعلق به فقدانی، پرونده با موضوع قتل عمد تشکیل و متهم پرونده نیز با قرار بازداشت موقت در اختیار اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفته است و تحقیقات در این پرونده در مراحل مقدماتی و اولیه قرار دارد.
کشف جسد یک دختر و پسر با هم در دریا
جستوجوها برای یافتن این دختر، سه ساعت طول کشید و امدادرسانان و ناجیان غریق جسد را بیرون کشیدند. با تعیین هویت این دختر بهنام ملیکا و در حالی که تحقیقات در حال انجام بود، جسد پسر جوان دیگری نیز در سواحل پارکینگ یک بابلسر پیدا شد.
با انتقال اجساد به پزشکی قانونی علت مرگ هر دو قربانی غرق شدگی اعلام شد اما با توجه به اینکه موضوع مشکوک بهنظر میرسید بازپرس پرونده دستور بازداشت همراهانشان را داد.
اوضاع وقتی پیچیدهتر شد که پسر جوان بازداشت شده در جلسه بازجویی حالتی غیرطبیعی داشت و مدعی بود یادش نمیآید با چه کسانی به این سفر آمده و دختر جوان همراهشان نیز متواری است.
علی روستایی آهنگر، رئیس جمعیت هلالاحمر بابلسر و رئیس کمیته مقابله با تلفات انسانی دریای بابلسر در این باره گفت:
«بهنظر میرسد قربانی دوم حادثه هیچ مدرک هویتی به همراه نداشت اما تحقیقات نشان داده که هر دو قربانی به همراه افراد دیگری به شمال آمدهاند و همزمان غرق شدهاند.»
تحقیقات در این پرونده در حالی ادامه دارد که پسر جوان با دستور بازپرس تا تکمیل تحقیقات با قرار قانونی در اختیار پلیس قرار گرفته و کارآگاهان امیدوارند بتوانند با بهبود حال پسر جوان معمای مرگ همزمان این دختر و پسر را مشخص کنند.