خبرهای لحظه به لحظه ای که برخی از آنها واقعا تاسف آور است. خبرهایی از گوشه و کنار دنیا و سرزمینمان آنقدر زیاد است که گاهی فرصت خواندن آنها را پیدا نمی کنیم! در این بخش به مهمترین خبرهای امروز 5 شنبه می پردازیم با ما همراه باشید.
The moment of the moment, some of which are really unfortunate.
1- تصادف عجیب شهری در یک خیابان پرتردد همه را شوکه کرد!
به گزارش وبسایت ناز وب، در نیمه شب گذشته، یک دستگاه خودروی پژو ۲۰۶ در بزرگراه رسالت، مسیر غرب به شرق ابتدای خیابان۱۶ متری اول با یک عابر پیاده و یک دستگاه پراید تصادف کرد.
در این حادثه که به علت ناتوانی راننده در کنترل خودروی سواری رخ داد، پژو ۲۰۶ به علت نامعلومی از مسیر خود خارج شده و با سرعت بالا با یک خانم ۴۰ ساله و یک دستگاه پراید تصادف کرد که عابر پیاده در بین ۲ خودرو محبوس شد!
آتش نشانان پس از ایمن سازی و تثبیت خودرو ها، مصدوم را که دچار خونریزی بود، از بین خودرو ها رها سازی کرده و تحویل عوامل اورژانس دادند.
News from around the world and our land is so high that sometimes we do not find the opportunity to read them! In this section, we will be with you today’s most important news on Saturday
تعجیب این تصادف شدت له شدن این دو خودرو در برخورد در سطح شهر بود نشانه ای از بی کیفیتی محصولات خودروسازی ایران.
2- زن احمقی که در اسلوونی برای گرفتن خسارت از بیمه دستش را قطع کرد!!!
پلیس اسلوونی یک زن عجیب ۲۱ ساله را که برای دریافت خسارت از شرکت بیمه دست خود را با اره برقی قطع کرده بود بازداشت کرد.
به گزارش مجله تفریحی ناز وب، این در حالی است که پزشکان در بیمارستان لیوبلیانا، پایتخت اسلوونی موفق شدند دست او را پیوند بزنند.
این زن امیدوار بود که بتواند پس از قطع کردن دست خود حدود ۳۸۰ هزار یورو از شرکت بیمه خسارت دریافت کند. پلیس اسلوونی بر این باور است که او مدت اندکی پیش از حادثه خود را نزد این شرکت، بیمه کرده بود.
والتار زرینسکی، سخنگوی پلیس در نشستی خبری در این مورد اظهار داشت: او با یکی از همدستان خود به طور عمدی دست خود را با اره برقی از مچ قطع کرد. او امیدوار بوده بتواند وانمود کند که این یک حادثه بوده است.
این زن به همراه همدست ۲۹ ساله اش بازداشت شده است. آنها در صورتی که در دادگاه مجرم شناخته شوند ممکن است به هشت سال زندان محکوم شوند.
همدست این زن یکی از اعضای خانواده اش بوده است! یکی از عجیب ترین کارهای انسان های بی فکر
3- ماجرای دردناک آزار و اذیت دو دختر توسط پدرشان
جایی در شهرک صنعتی عباسآباد، در دفتر یکی از کارخانههای تولیدی قرار گذاشتهایم. زنی جوان و زیبا، با چشمانی نگران، به همراه پسری نوجوان روبهرویمان نشستهاند. زانوهای پسرک نحیف و لاغر بهوضوح میلرزند.
ضبطصوت را هنوز روشن نکردهام که رئیس کارخانه میگوید: الان بخشی از خانواده روبهروی شما نشستهاند. میخواهند همهچیز را بگویند. به صورت وحشتزده زن جوان نگاه میکنم و میگویم: شما یکی از دخترها هستید؟ زن درحالیکه اشکهایش را پاک میکند، میگوید: نه خانم!
من مادرشان هستم؛ مادر سمیرا و سمانه که بعد از 19 سال دیدمشان، این هم پسرم، ایمان است. خانم من میخواهم به همه بگویم که همسر سابقم از هشتسالگی به دخترم تعرض میکرده و حالا تنها با قرار کفالت بازداشت است و اگر بیرون بیاید، بچههایم خودشان را میکشند.
مدیر کارخانه که او را حاجآقا صدا میزنند، بیرون دفتر میرود و همراه با دو دختر جوان داخل میآید. یکی از دخترها ماسک به صورت دارد. جلو میآید و سلام میکند.
میگویم ماسکت را بردار… با احتیاط ماسک را از روی صورتش برمیدارد… دور لبها و صورت دختر جای سوختگی تازه دارد؛ تاولهایی که کنده شده، میپرسم صورتت چه شده؟ میگوید: بابا با قاشق سوزانده! میگویم چرا و دختر آرام میگوید: چون در کارخانه با دخترها خندیده بودم، گفت چرا میخندی و بعد صورتم را با قاشق داغ سوزاند….
ما به درخواست سمانه و سمیرا، دو دختر مردی خطرناک، به کارخانهای در پاکدشت رفتهایم تا زندگی آنها را روایت کنیم؛ زندگی دخترانی که 20 سال آزگار مورد سوءقصد و آزار… قرار گرفتهاند و با پیگیری مدیر کارخانه حالا رازشان را برملا میکنند.
داستان از یک تماس تلفنی آغاز شد. ظهر روز یکشنبه که تازه کار آغاز شده بود، مردی با تماس گرفت و گفت مسئول کارخانهای در پاکدشت است و بعد از پیگیریهای متعدد متوجه شده که نگهبان کارخانه دختر بزرگش را بارها مورد آزار قرار داده و دختر دیگرش را نیز مدام کتک میزند. با این اطلاعات، به همراه مددکار یکی از مراکز مددکاری خصوصی روانه شهرک صنعتی عباسآباد شدیم.
متأسفانه اطلاعات و جزئیاتی که در تماس تلفنی اول اعلام شد کاملا درست بود. کارخانه با وجود تحریمهای کمرشکن همچنان پابرجاست و همهچیز منطقی به نظر میرسد. طبقه بالای کارخانه مدیر و دوست معتمدش که فرد تماسگیرنده است ایستاده، درست مانند بادیگارد بالای سر دو دختر. دختر کوچکتر که چشم چپش کمی انحراف دارد، سمانه است.
دستهایش میلرزد و مدام گوشه ناخنش را میکند. سمانه به مدیر کارخانه همهچیز را گفته. حاجآقا میگوید: پدر این بچهها دو سال بود که نگهبان این کارخانه بود. آدم آرام و مرموزی بود و ادعا کرده بود مادر بچهها سالها پیش مرده است. به بهانه اینکه دخلوخرجش کفاف زندگی را نمیدهد، از ما در زمین روبهرویی کارخانه اتاقی اجاره کرده بود و با دو دخترش آنجا زندگی میکرد.
خودش و دو دخترش از ما سرجمع ماهی نزدیک به پنج میلیون تومان میگرفتند. بعد از مدتی من به او اصرار کردم که باید برای این دخترها یک خانه مناسب در پاکدشت بگیری، اصلا تو میان این دو دختر در یک وجب جا چه میخواهی؟ اما حامد، پدر این دو بچه، اصرار کرد که به او فرصت بدهیم.
تا اینکه دو هفته پیش، من به ماسکزدن دختر بزرگش، سمیرا مشکوک شدم. از دختر پرسیدم که صورتت چه شده و او گفت روی صورتش روغن داغ هنگام آشپزی پاشیده، اما رفتارها برایم مشکوک بود، آنقدر دختر کوچک را سؤالپیچ کردم که بالاخره دختر گفت که پدرش شبها خواهرش را اذیت میکند میدهد و او و خواهرش را با کابل، زنجیر، سیم برق، چاقو و قاشق داغ مورد شکنجه قرار میدهد.
گریههای مادر دخترها به هقهق میرسد و پسر جوان نیز آرام گریه میکند. حاجآقا ادامه میدهد: ما با اورژانس اجتماعی تماس گرفتیم و ماجرا را شرح دادیم، اما خبری نشد. بعد از پیگیریها، یکبار سر زدند و گفتند باید دستور قضائی داشته باشیم. رفتند دستور قضائی بیاورند و خبری نشد.
دیگر کاسه صبرمان لبریز شده بود. خودم شخصا به دیدار نماینده دادستان در پاکدشت رفتم و ماجرا را شرح دادم. دادستان اقدام فوری کرد و مرد را دستگیر کردند، اما شنیدهام که با قرار کفالت بازداشت شده و بهزودی بیرون میآید.
سمیرا و سمانه در تمام این سالها پابهپای پدر کار کردهاند، درس را نیمهکاره رها کردهاند و حتی دیپلم ندارند. آنها در کارخانه محصولات را بستهبندی میکنند. در تمام این سالها دختر کوچکتر؛ یعنی سمانه شاهد آزار خواهرش بوده، اما هرگز هیچ چیزی نگفته. دیگر جانم به لبم رسیده بود.
حاجآقا که پرسید، دلم را به دریا زدم و همهچیز را تعریف کردم. حالا بابایم که برگردد، هر دوی ما را میکشد.ایمان و سمانه هر دو نقص جسمانی کوچکی دارند. چشم چپ سمانه کمبود بینایی و انحراف دارد و یکی از گوشهای ایمان هم شکل نگرفته است. مادرشان میگوید:
این دو را که حامله بودم، آنقدر توی شکمم مشت زد که بچهها مشکلدار شدند. میخواست سمانه را توی بیمارستان بگذاریم و برویم. آنقدر گریه کردم که خانوادهای دلشان سوخت و هزینه بیمارستان را دادند و من بچهام را گرفتم.
سمیرا دختر غمگینی است، اما شجاع به نظر میرسد. میگوید اوایل هر روز و حالا هر دو هفته یکبار مورد آزار پدر قرار میگرفته. آرام و شمرده حرف میزند و میگوید: اول که اصلا زورم نمیرسید.
هشت سالم بود و نمیفهمیدم داستان از چه قرار است. هی نگاهم میکرد و نام مادرم را میبرد. دیگر یک بار گفت تو شبیه زنم هستی و من کمبودم را با تو جبران میکنم. میگفت اگر به کسی بگوییم، ما را میکشد. هر چند وقت یک بار سراغم میآمد. بهجز مادرم، سه بار دیگر ازدواج کرد و هر سه مرتبه زنها آنقدر کتک خوردند و شکنجه شدند که فرار کردند.
من را جور دیگری میپایید. حق ارتباط با هیچکس را نداشتم. توی کارخانه حتی دستشویی نمیرفتم. اگر دستشویی میرفتم، شب کتکم میزد که با چه کسی رفتی دستشویی. نه حرف میزدم، نه کاری داشتم. پولمان را میگرفت و خرج ماشینش میکرد. عشق ماشین بود. وقتهایی که من را مورد سوءاستفاده قرار میداد، فحشهای رکیک میداد و من خفه میشدم.
سمیرا میگوید: من دوست داشتم ازدواج کنم، لباس عروسی بپوشم و خوشبخت باشم، اما بابایم همه آرزوهایم را گرفته و حالا اگر آزاد شود بدون تردید خودم را آتش میزنم.
نام برادر دخترها، ایمان است. از ایمان میپرسم او در تمام این مدت کجا بوده است، میگوید: من دیگر نمیتوانستم رفتارها و خشونت را تحمل کنم. من هیچچیزی از ارتباط بین پدر و خواهرم نمیدانستم، اما کتک میخوردم. ماه اولی که اینجا آمده بود، برایش در کارخانه کار کردم و گفتم پول و حقوقم مال خودم است و مثل دخترها پولم را به او نمیدهم، اما پدرم یکمیلیونو نیم حقوقم را گرفت و من را بیرون کرد. حالا میفهمم من را بیرون کرده بود که هر بلایی دلش میخواهد، سرمان بیاورد.
سمیرا دختر بزرگ خانواده 22ساله است؛ صورتی سبزهرو دارد با چشمانی زیبا شبیه آهو. از هشتسالگی به بهانه اینکه صورتش شبیه مادر است، مورد آزار قرار گرفته است.
در تمام این سالها مادر کجا بوده؟ مادر وقتی عروس حامد میشود 14ساله بوده است؛ زنی از روستاهای مشهد که پدر و مادرش را از دست داده و فامیل زود شوهرش میدهند. سه فرزند به دنیا میآورد و 17سالگی پابرهنه از خانه مرد فرار میکند.
20 سال دخترها و پسرش را نمیبیند. مرد تهدید میکند اگر سراغ بچهها بیاید، او را آتش میزند. زن جای دیگری دوباره زندگی را امتحان میکند و حالا جایی دیگر همسر و فرزند و زندگی آرامی دارد.
در تمام این مدت تنها با پسر کوچکش گاهی تلفنی حرف میزده و حالا بعد از 20 سال این اولین دیدار آنهاست؛ دیداری تلخ و غمگین. دستهای لرزان دخترش را توی دست فشار میدهد و میگوید: بددل بود و عصبی. در میان جمع آدم معقولی بود و همیشه به من میگفتند اگر مادر و پدر نداری، خدا شوهر خوبی نصیبت کرده است.
هر روز میآمد و کابل را به جانم میکشید. بدنم را با پیچگوشتی داغ میسوزاند. پیچگوشتی داغ را… صدایش را میبرد و میگوید: رویم نمیشود بگویم چه کار با من میکرد.
من از دار دنیا یک برادر داشتم که یک روز نزدیک عروسیاش آمد و به حامد التماس کرد بگذار نسرین برای عروسیام بیاید و حامد قبول کرد. روز عروسی صدایم کرد و موهایم را از ته تراشید، ابروها و مژههایم را کند و گفت: حالا بریم عروسی! من گفتم اینطوری جایی نمیروم و گفت:
خودت نخواستی، برادرت آمد و گله کرد، من میگویم تو حاضر نشدی عروسی یک دانه برادرت بروی.
گریه امان زن را میبرد… در میان هقهقش میگوید: توی مشهد یک اتاق اجاره کرده بود و جلوی در را رختخواب میچید و میگفت من روی این رختخواب مو گذاشتهام. اگر رختخواب به هم بخورد و این تار مو حرکت کند، معلوم میشود از خانه بیرون رفتهای و میکشمت. من تمام مدت نمیگذاشتم بچهها به رختخواب نزدیک شوند تا مبادا آن مو جابهجا شود. شب که به خانه میآمد، در را هل میداد که رختخوابها بریزند.
بعد بچهها را به باد کتک میگرفت که بچهها اعتراف کنند من از خانه بیرون رفتهام. یک مدت هم در یک ساختمان کار میکرد؛ وادارم میکرد چادرم را بکشم روی سرم و از صبح که میرود سر کار روبهروی ساختمان روی پله بنشینم تا ببینید تکان نمیخورم. بعد شبها کتکم میزد، هنوز جای سوختگی روی تنم مانده. من فرار کردم و نمیدانستم این بلا را سر بچههایم میآورد.
به گفته ایمان، پدرش بعد از دستگیری چند بار از زندان تماس گرفته و مدعی شده حاجآقا (صاحب کارخانه) برایش پاپوش دوخته است. سازمان پزشکیقانونی آزارها را تأیید کرده است. خبرنگار «شرق» پس از اطمینان از صحت وقوع اتفاق، تماسهایی را با نمایندگان مجلس آغاز کرد و پیگیریها برای جلوگیری از آزادی حامد، پدر این دو دختر آغاز شد.
هنگام نگارش این گزارش، تماسهای مکرر مادر دختران آغاز شد و اطلاع داد برادر حامد از مشهد به تهران عازم شده تا کفیل برادر شود و تعهد داده پدر کاری با دختران ندارد.
به گفته مددکار اورژانس اجتماعی سازمان بهزیستی، امکان آزادی حامد در شرایط فعلی اصلا وجود ندارد و ترس دختران ناشی از آزارهای روانی است که در سالهای گذشته از پدر کشیدهاند؛ اما سمیرا در تماسهای تلگرامی با خبرنگار از وحشت بیحد خود برای مواجهه با پدر میگوید و گفت حاضر نیست دیگر در آن خانه و کارخانه بماند.
با مساعدت سازمان بهزیستی، دختران به یکی از خانههای امن منتقل شدهاند و حالا آنها سرپناهی برای خودشان دارند.
در اینجا سؤال مهم این است که تکلیف لایحه حمایت از کودکان و لایحه حمایت از زنان در برابر خشونت چه میشود؟ چهکسی پاسخ تألمات روحی این خانواده درهمشکسته را خواهد داد و این دختران و دختران شبیه به آنها، تا چه زمانی قربانی عدم هماهنگیها خواهند شد؟ فایل مصاحبهها، دستور بازداشت متهم و همچنین آدرس محل نگهداری دخترها محفوظ است.
4- اولین تلفات چهارشنبه سوری امسال: نوجوان شیرازی از ناحیه تناسلی ناکار شد!
انفجار بمب دست ساز نوجوان ۱۴ ساله شیرازی را به شدت مصدوم کرد.
به گزارش ناز وب،مدیر مرکز فوریت های پزشکی فارس گفت : در این حادثه این نوجوان در حال ساختن بمب دست ساز بود که به علت انفجار از ناحیه پا به شدت آسیب دید.
مرادیان گفت : بعد از اطلاع تلفنی از انفجار نارنجک دست ساز، یک دستگاه آمبولانس به محل حادثه اعزام شد.
مرادیان گفت: این نوجوان بعد از دریافت کمکهای اولیه به بیمارستان نمازی شیراز منتقل شدند.
رئیس اورژانس فارس گفت: این نوجوانان از ناحیه دستگاه تناسلی و ران پا دچار حادثه شده است.
5- خودکشی قهرمان دوچرخهسواری زنان جهان/ عکس
جزئیات غم انگیز خودکشی قهرمان دوچرخه سواری: جوان آمریکایی که سه بار قهرمان جهان در رشته دوچرخه سواری بانوان شده بود به زندگی خود پایان داد.
به گزارش پایگاه اینترنتی ناز وب، لی کاتلین، رکابزن آمریکایی که یکی از اعضای تیم دوچرخهسواری آمریکا در المپیک 2016 بود و در آن رقابتها مدال نقره گرفت، در سن 23 سالگی در گذشت.
کاتلین که سه مدال طلای رقابتهای جهانی را هم در ویترین افتخاراتش داشت، یکی از اعضای تیم دوچرخهسواری تعقیبی تیم ملی آمریکا بود که به این تیم در سالهای 2016، 2017 و 2018 برای کسب عنوان قهرمانی جهان کمک کرد.
در همین حال طبق اعلام شبکه ولونیوز، پدر کاتلین که فارغالتحصیل دانشگاه مینهسوتا بود، با انتشار نامهای به این رسانه اعتراف کرده که فرزند او روز جمعه شب در منزل خودش در کالیفرنیا خودکشی کرده است.
در بخش های بعدی و همه روزه اخبار مهم و داغ ایران و جهان را از وبسایت ناز وب دنبال کنید و از رویدادهای عجیب، خواندنی، عبرت انگیز و … با خبر شوید.از همراهی شما کاربران عزیز با پورتال جامع اینترنتی ناز وب سپاسگزاریم.
Hot news from father’s rape to Samira and Samana until a strange accident
داغ ترین اخبار تاسف بار ایران در هفته ای که گذشت | سیاسی، اجتماعی
خبر داغ عشق و ازدواج دختر 24 ساله با بازیگر 84 ساله (عکس)
خبر داغ: پلیس نماهای تهران را شناسایی کنید (عکس)