گاهی اوقات با خودمان در خلوتمان که نشسته ایم فکر میکنیم و ذهنمان کشیده میشود به اینکه اصلا چرا انسان خلق شده است و هدف از آفرینش انسان چیست What is the purpose of human creation؟ و خیلی سوالات دیگری مرتبط با انحلال جهان به ذهنمان میرسد و ممکن است این سوالات در ذهنمان بدون جواب مانده باشند. اکنون در این بخش از نازوب راز آفرینش و انحلال جهان را برای شما عزیزان خواهیم گفت. با ما همراه باشید.
هدف از آفرينش انسان كامل، ذات خداوند است و خداوند، انسان كامل را برای خودش آفريده است. پس به طور كلی، میتوان گفت: خداوند، انسان كامل را برای خودش آفريده است، پس به طور كلی، میتوان گفت هدف خداوند از آفرينش جهان و انسان، ذات بیهمتای او است.
واژههای هدف و غرض نيامده است، اما معنا و مصاديق آن دو فراوان آمده است؛ بهطور كلی در باب هدف و غرض در آفرينش و افعال، چند دسته آيات وجود دارد:
دسته اول: آياتی كه ظاهراً، غرض و هدف را از افعال الهی The purpose of the divine actions نفی میكنند
دسته دوم: آياتی كه مقابلات هدف را نفی میكنند، يعنی از طريق سلبِ مقابلات هدف، اثبات هدف میكنند و دسته سوم: آياتی كه بيانگر غرض و غايت در افعال و احكام و اوامر الهی هستند
دسته اول: آياتی كه ظاهراً، غرض و هدف را از افعال الهی نفی میكنند، در دسته اول، آيه «لايسئَلُ عَمّا يفعَلُ و هُم يسئلونَ» (انبياء /۲۳) قرار دارد كه منكران داعی و علت غايی، برای آفرينش عالم، با استناد به آن، پرسش از چرايی آفرينش و لمیّت افعال الهی را نابجا و غيرجايز و حرام دانستهاند و میگويند اگر افعال الهی، علت غايی يا داعی داشت، سؤال با «لم» از افعال جايز و معقول بود و خداوند از آن نهی نمیفرمود، ولی چون خداوند ازآن نهی فرموده است، بنابراين سؤال «چرا» درباره امور خداوند ممنوع است و نبايد گفت چرا فلان چيز را آفريد، بنابراين از نظر اينها اصلاًَ هدفی در كار نيست.
به اين قول به دو نحوه پاسخ داده اند:
پاسخ اول (پاسخ نقضی) در نقض سخن فوق گفتهاند: اگر سؤال با «لِمَ» صحيح نبود، هرگز از جانب حضرت داود(ع) اين سؤال مطرح نمیشد كه خدايا چرا خلق را آفريدی، و هرگز خداوند جواب نمیداد كه خلق را آفريدم تا شناخته شوم.
پاسخ دوم (پاسخ حلی): در حل اين شبهه كه كارهای خدا چون و چرا بر نمیدارد گفته اند: فرق است بين هدف به معنای سببی كه فاعل به وسيله آن، فاعل میشود و بين هدف به معنای سببِ فعل فاعل و آن چه صدور فعل به وسيله آن متعين میشود.
آفرينش عالم (آسمانها و زمين) بازيچه نيست: در آياتی از قرآن كريم به اين موضوع اشاره شده است كه خلقت عالم، سرگرمی و بازيچه نيست:«و ما خلقنا السَّماء و الارضَ و ما بَينَهُما لَاعِبينَ». (انبياء /۱۶)، «و ما خلقنا السماوات و الارضَ و مَا بَينَهُما لاعبين» (دخان /۳۸)، كلمه لاعب مشتق از لعب به معنای بازی و سرگرمی است؛
لعب، عملی است كه هدف و غرض عقلانی نداشته، بلكه غرض آن، خيالی و وهمی باشد، بعضی از مفسران، لاعب را به كسی كه كار عبث و باطل انجام میدهد، تفسير كردهاند.
خداوند حكيم، عالم را به وجود نياورد تا پس از مدتی آن را از بين ببرد، بلكه آن را برای هدفی مشخص خلق كرده و جهان به سوی آن هدف در حركت است.
بنابراين وقتی گفته میشود: «ما آسمان و زمين و آنچه ميان آن دو است را به بازيچه و برای سرگرمی و تفريح نيافريديم»، يعنی از آفرينش آنها هدفی داشتهايم؛ برخی از مفسران هدف از آفرينش آنها را تنبيه بر اين دانستهاند كه اينها خالقی قادر دارند كه پيروی از دستورات او واجب است و او است كه به بدكاران و نيكوكاران پاداش میدهد؛ برخی نيز آفرينش اينها را به اين خاطر میدانند كه حجتی بر مردم باشد و مردم از آنها عبرت بياموزند.
آفرينش هر يك از موجودات جهان آفرينش برای غرض و غايتی است كه از نخستين روز پيدايش خود به سوی آن هدف و غايت در حركت و تكاپو است. البته ممكن است موجودی، غايت موجودی ديگر باشد؛ يعنی به اين علت آفريده شده باشد كه موجودی ديگر از آن بهرهمند شود، مثلاً گياهان به اين علت آفريده شدهاند كه حيوانات از آن ها منتفع شوند، حيوانات نيز برای اين آفريده شدهاند تا انسان از آنها استفاده كند. به بيان ديگر، همين كه اين موجودات به فعليت نهايی خود برسند تا انسان از آنها استفاده كند، به هدف و غايت خود رسيدهاند.
1. انسان خلیفه خدا در زمین است.
2. انسان موجودی انتخاب شده و برگزیده است.
3. انسان دارای شخصیتی مستقل و آزاد است و با انتخاب خود یکی از دو راه سعادت و شقاوت را برخواهد گزید.
4. انسان امانتدار خدا و دارای رسالت و مسئولیت است.
5. انسان از کرامت و شرافت ذاتی برخوردار است و خداوند او را بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری داده است.
6. نعمتهای زمین برای انسانآفریده شده است.
7. در سرشت انسان، علاوه بر عناصر مادی که در جماد و گیاه و حیوان وجود دارد، عنصری ملکوتی و الهی وجود دارد.
8. او به حکم فطرتش از قوه تمیز نیک و بد برخوردار است.
9. ظرفیت علمی انسان، بزرگترین ظرفیتی است که یک مخلوق ممکن است داشته باشد.
مواردی دیگری نیز هست که قرآن با صراحت یا اشاره آدمی را ستوده است تا جایی که خودش نیز در آفرینش چنین مخلوقی به خودش تبریک و آفرین گفته است: «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»(مؤمنون: 14) چراکه انسان را در بهترین ساختار و تقویم آفریده است: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ.» (تین: 4)
1. انسان بسیار ناسپاس و پوشاننده حق است. ناسپاسی او آشکار است. علاوه بر این، او ستمپیشه است.
2. او بسیار شتابگر است. اصلاً گویی از عجله آفریده شده است.
3. او بسیار حریص است؛ با رسیدن شر، ناله و فریاد میکند و با رسیدن به خیر، از دیگران دریغ میورزد.
4. او ممسک و بخیل است.
5. اگر اندکی شر و بدی به او برسد، زود ناامید میشود.
6. اگر احساس کند و گمان برد که نیازش برآورده شده ودیگر به کسی نیازمند نیست، دست به شورش و طغیان میزند.
7. انسان ضعیف و ناتوان است.
8. موجودی است جدل پیشه.
9. او به شدت، دوستدار مال است. در این مسیر، زیادهخواهی میکند.
نیز آیات فراوان دیگری هست که به بیان اوصاف انسان میپردازد و این توصیف تا «أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»(اعراف: 179) و «ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ»(تین: 5) نیز ادامه مییابد.
آدمی از دوگونه آفریده شده است: نور (از خدا) و تاریکی (از نفس خودش) و خدای متعال میفرماید: «مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ»[نساء: 79 ]دیگر چیزهایی که در انسان است همچون تجلیاتی از نیرو و ضعف و خیر و شر، همه سایههایی از این دو گونه است.
چیزی که هست بر انسان لازم است که در آن بکوشد تا بر تاریکی و سایههای موجود در نفس خود غالب شود و نور و تابش آن را رشد دهد… خدای تعالی نهفته های نفس بشر را از خیر و شر به او معرفی کرده و به او اراده انتخاب و اختیار داده است تا به وسیله آن از صفات بد و طبایع آن در صورتی که بخواهد تجاوز کند یا در راه آنها روانه شود [دوری کند] و برای وی راهی را که چون از آن برود سالم میماند معین کرده است.31
چرا انسان به گونهای آفریده شده است که میتواند جلو اعمال غریزه را بگیرد و یا در اعمال آن زیاده روی نشان دهد و فلسفه داشتن چنین حالت در آفرینش انسان چیست؟»66
و پاسخ میدهد: «داشتن چنین حالت، پایه تکامل و مقدمه رشد انسان است و اگر انسان دارای چنین اختیار و آزادی نبود هرگز نمیتوانست از نظر روح و روان یا جسم و تن تکامل پیدا کند. موجود فاقد آزادی که در مسئله غرایز یک حالت بیش برای او مطرح نباشد نمیتواند در مسیر تکامل گام نهد و موجود ملکوتی شود.
موجودی متکامل میگردد که بتواند از حب ذات برای حفظ اصل وجود خود (آن هم به خاطر یک رشته اهداف) بهره بگیرد، نه خود را اسیر مال و منال سازد و حریص ثروت و دیگر مظاهر مادی شود.
انسانی میتواند به قله تکامل برسد که بتواند از حس علم برای کشف حقیقت بهره بگیرد نه اینکه آن را وسیله شیطنت قرار داده و حقایق مسلم را انکار کند. و خلاصه اینکه: مفهوم تکامل درباره انسانی صادق است که وی بر سر دو راهیها بتواند مسیر غرایز را دگرگون سازد و به آنها هدف بخشد و این توانستن و کردن است که تکامل میآفریند، ولی موجودی که دست او در مهار کردن و هدف دار ساختن غرایز کوتاه و بسته Build short and closed instincts باشد از قافله تکامل عقب مانده و هیچگاه به آن نمیرسد.»
در تورات براي آفرينش انسان و كل هستي دو هدف ذكر شده است.
هدف اول: خدا به اين دليل به آفرينش مبادرت ورزيد كه جلال خود را نشان دهد.[2]
هدف دوم: خداوند مبادرت به آفرينش كرد تا جلال بيابد (بواسطه عبادت و توصيف بندگان)[3]
البته اين بدان معنا نيست كه او جلال ندارد و مي خواهد جلال بدست آورد، چون اين سخن موجب نقص در او مي گردد.[4]
در الهيات لوتري، هدف خدا از خلقت، مراوده عاشقانه با مخلوقات خويش است. يعني خدا، علاوه بر عشق الهي، متعلق عشق (يعني مخلوقات) را هم مي خواهد ولي نه به اين معنا كه خدا محتاج آن متعلق باشد.
پس «غايت خلاقيت» بايد جايگزين «هدف خلقت» گردد يعني هدف دروني خلقت، تكامل بالفعل چيزي است كه در حيات الهي، وراي قوه و فعل است. يكي از كاركردهاي خلاقيت الهي، سوق دادن هر مخلوق به طرف چنين تكاملي است، از اين رو، خلاقيت جهت بخش را بايد به خلقت ايجادي اضافه كرد. اين جنبه از خلاقيت الهي است كه به آينده مرتبط است (اصطلاح سنّتي براي خلاقيت جهت بخش «مشيت» است.)
دين زرتشت، همانگونه كه در نحوة آفرينش انسان، با اديان ديگر تفاوت هايي دارد، در تبيين هدف خلقت انسان هم، با اديان مذكور، اختلاف دارد، آنگونه كه در اوستا آمده: خداوند، آدمي را آفريد، و به او آزاديِ گزينش داد تا با بهره برداري از خرد نيك به راستي گرايد و در پيشرفت جهان و آفرينش، همكار اهورا مزدا باشد، حركت به سوي رسايي و رسا شدن…[5]
بنابراين مي توان ادعا كرد در اين دين نيز هدف از آفرينش رسيدن انسان به كمال است.
دو آيه در قران كريم هدف از خلقت انسان را بيان كرده:
1. و من جن و انس را نيافريدم، جز براي اينكه، عبادتم كنند.[6]
2. آيا گمان كرديد كه شما را بيهوده آفريده ايم و به سوي ما باز نمي گرديد.[7]
مراد از آيه اول اين نيست كه عبادت خدا، تنها هدف است بلكه به اين معناست كه، غير خدا را نپرستيد و اين پرستش موجب تكامل انسان و رسيدن به سعادت ابدي مي شود.
پس هدف اصلي از زندگي، جز معبود نيست، يعني مي خواهد انسان را بسازد و به او هدف و آرمان بدهد كه آن (هدف) خداست و بقيه چيزها اصالت ندراد.[8]
در آيه دوم هم عنوان مي كند كه اگر قيامت نبود، خلقت انسان عبث بود. اين استدلال، لِمّي (از علت به معلول پي بردن) است، يعني چون عالَم خدايي دارد و اين خدا، كار عبث نمي كند و كار او به حق است و باطل و بازيچه نيست و خلقت چنين خالق حكيمي هدفمند است كه همان رجوع و بازگشت به پروردگار مي باشد.
در حقيقت اين قيامت و بازگشت به خدا است كه توجيه كننده خلقت اين عالم است.[9] و انسان در صورت انتخاب راه صحيح به كمال و سعادت خواهد رسيد.
به طور خلاصه مي توان گفت كه تورات، هدف از خلقت را اين مي داند كه خداوند جلال و جمال خود را نشان دهد و نيز جلال بيابد، در اسلام هم هدف از خلقت عبادت خداوند و به كمال رسيدن انسان ذكر شده و زرتشت هم هدف را گرايش به راستي و نيز همكاري با اهورا مزدا در پيشرفت جهان و آفرينش و نيز حركت به سوي رسايي مي داند.
عکس های دیدنی از قدرت بی حد خدا درآفرینش
دلایل جالب آفرینش زن ها توسط خداوند (آخر خنده)
خلقت زیبای زن و مادر …. چرا ؟!! (فقط بخوانید)