علمی که معصومین، که در مقام عصمت هستند، هم دارند، بالاخره هرچه باشد، چون در مقابل پروردگار عالم مخلوقند، باز همین حالت را دارد؛ چون اوّلاً این علم نازله است و ثانیاً این که خود خدا آن را تا آن حدّ داده است
وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون»[1]
پروردگار عالم بعد از متوجّه ساختن انسان به حالات خودش و خلقتش و خلقت آسمانها و زمین تبیین فرمود که ای انسان ما چه مقامی به تو دادیم و تو را خلیفة الله کردیم. بعد هم به بهترین و طاهرترین مخلوقات – البته از باب طهارت مطلقه، خطاب کردیم که ما چه کسی را میخواهیم به عنوان خلیفة الله قرار بدهیم.
«وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ» پروردگار و پرورش دهنده تو به ملائکه بیان فرمود: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً».
ارض هم در مقابل عرش است. «هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَکُم مَّا فىِ الْأَرْضِ جَمِیعًا» [2] این کسی که اینگونه، با این سبک و سیاق، همه اینها را خلق کرده، شما را خلیفه این زمین قرار داده و به طاهرترین افراد هم خطاب میکند: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً».
بعد در ادامه بیان میفرماید: «قالُوا أَتَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قال إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون ».
دلیل اینکه ملائکه الله فهمیدند انسان خونریزی و فساد میکند – چون هنوز که نیامده تا خونی بریزد- این است که در طهارت مطلقند. کسی که در طهارت مطلق باشد، چشمش باز میشود و وقتی هم میداند خلقت بشر به صورت «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» [3] است و اینها با هم درون انسان وجود دارد، میفهمد که معالأسف، او به فسق و فجور مطالب فساد پاسخ مثبت میدهد. لذا همانگونه که پروردگار عالم تبیین میفرماید ملائکه الله عرضه میدارند: حالا برای چه این کسی که خون میریزد، خلیفه شود؟!
بعضی بیان میکنند: قبل از انسان هم نوعی انسان بوده و ملائکه با توجّه به آن متوجّه شدند.
انسان بما هو انسان با این قالب، با این فیزیک، با این کیفیّت، با این تفکّر و با این عنایت فقط همین ما هستیم و این که بگوییم ملائکه الله قبلاً چون یک نمونهای دیده بودند، بر اساس آن نمونه حالا متوجّه شدند، اشتباه است.
ملائکه الله چون در طهارت مطلقند، متوجّه میشوند کسی که درونش فسق و فجور است، گرچه حالا یک طوری هم با تقوا باهم آمیخته شده باشد، بالاخره یک روزی این فجور کار دستش میدهد و فساد میکند و خون میریزد.
از طرفی ملائکه الله هم نمیگویند که قبلاً فساد انجام داده، میگویند: «مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ» خون میریزد و فساد میکند و حضرتش بیان فرموده «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً»، حالا چطور میخواهی او را خلیفه الله قرار بدهی، در حالی که «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ » البته این به این معنا نیست که باید ما خلیفه شویم، بلکه میگویند: ما که تسبیحت میکردیم و تقدیست را هم داشتیم امّا اینجا ذوالجلال و الاکرام جملهای را فرمود که اینها دستبسته شدند : «قال إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون» فرمود: من چیزی میدانم که شما نمیدانید، طبیعی است، چون من خدا هستم.
گاهی معالأسف ما دو مطلب که میدانیم، تصوّر میکنیم همه چیز را میدانیم و خدای ناکرده در مقابل بزرگان و انبیاء و حتّی در مقابل خود خدا هم مدّعی میشویم که همه چیز را میدانیم.
اینجا هم خدا فرمود: «إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون». بله، شما در مقام طهارتتان یک چیزی متوجّه شدید که بالأخره کسی که در او فجور باشد، این فجور کار دستش میدهد امّا اینطور نیست که فقط همه چیز، این باشد که شما میدانید. بالأخره من خدا هستم و یک چیزی میدانم که شما نمیدانید.
لذا اینجا یک پیام دیگر هم دارد که آن را به عنوان یک پیام و کد مهم به ذهنتان بسپارید. ملائکه با این که آنقدر در حال عبادت و طهارت بودند، باز مطالبی را نمیدانستند؛ یعنی بشر هم هر چقدر جلو برود، باز ندانستنهای زیادی برای او هست؛ یعنی دانشهایی هست که او نمیداند و به تعبیر عامیانه خیلی چیزها هم هست که او متوجّه نیست.
لذا عرّوجلّ بیان میفرماید: «إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون». گرچه هزاران هزار سال عبادت کردید و در عرش برین، ملک هستید و مقرّب هستید و اصلاً در طهارت مطلقهاید امّا یک چیزهایی را نمیدانید.
علّت این ندانستن مخلوق بودن است. بالأخره هر کس، چه انسان، چه هر کس دیگر مخلوق خداست و این فرق بین مخلوق و خالق است.
لذا حتّی علم انبیاء و اولیاء و حضرات معصومین هم نازله است، منتها نه اینکه مثل ما باشد. ما هرقدر هم بدانیم و اصلاً آن قدر در علم جلو برویم که به تعبیری بگویند: او عالم برّ و بحر و بحرالعلوم است، همه علوم را می داند و دریای علمهاست – که این هم خیلی کم است و چنین چیزی نمیشود- باز علممان در مقابل علم معصومین مثل یک قطره است در مقابل دریا و اقیانوس بیکران.
امّا علمی که معصومین، که در مقام عصمت هستند، هم دارند، بالاخره هرچه باشد، چون در مقابل پروردگار عالم مخلوقند، باز همین حالت را دارد؛ چون اوّلاً این علم نازله است و ثانیاً این که خود خدا آن را تا آن حدّ داده است.
نمونه اش همین «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هۆُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین» [4] است. پروردگار عالم به آدم یاد داد.
معلوم است علم آن را که پروردگار عالم است، نمیشود با مخلوق قیاس کرد.
ما نمی توانیم مخلوق را با خالق مقایسه کنیم، مخلوق را باید با مخلوق مقایسه کرد. مثل همان که علم ما در مقابل علم معصومین، ولو کسی باشد که بگویند: او بحرالعلوم است، غوغایی از علوم و معارف است، باز مثل یک قطره است در مقابل اقیانوس بیکران. امّا نمی شود گفت حتّی علم انبیاء و معصومین هم در مقابل علم پروردگار عالم، مثلاً همین حالت قطره و اقیانوس را دارد. این هم باز یک قیاس معالفارق است و از باب ناچاری می گوییم.
چون علم پروردگار عالم هم برای بشر، ولو انبیاء هم در حدّ نازله است و علم بما هو علم نیست. کما این که صفات ذوالجلال و الاکرام، صفات بما هی صفات نیستند و نازله اند؛ اسماء هم بما هو اسماء نیستند و نازله اند.
البته آن علم یک نازله است به اندازه معصومین و بعد تازه آن ها هم نازلش میکنند که یک عدّه ذویالعقول بفهمند. آن ذویالعقول هم باز میآیند نازلش میکنند تا یک عدّه دیگر بفهمند و آن عدّه دیگر هم باز نازلش میکنند که ما بفهمیم؛ یعنی مدام سطحش را پایینتر میآورند که ما درکش کنیم. به تعبیر عامیانه فتیلهاش را پایین میآورند که ما بفهمیم.
حالا آیا می شود گفت که این علم همان علم است؟! البته از یک جهت که از همان علم نشأت گرفته میشود اینطور گفت امّا این که این علم بما هو علم همان علم باشد؛ ابداً اینطور نیست.
لذا ملائکه الله هم این را یادشان رفت که هرچه باشد، پروردگار عالم چیزی را می داند که آنها نمیدانند. «إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون» من یک چیزهایی می دانم که شما نمی دانید و او را خلیفه خود قرار میدهم.
حتّی بعضی از بیماریها به خاطر اعمال ماست و نباید تصوّر کنید که مثلاً به خاطر عذاب است. مثلاً همین قضیه قوم لوط به صراحت امروز معلوم شده است که این عمل شنیع عامل میشود انسان مریضیهایی بگیرد. پس اینطور نیست که خدا بخواهد عذاب کند؛ خودمان عامل میشویم.
پیغمبر اکرم، خاتم رسل محمّد مصطفی (صلی الله و علیه وآله) میفرمایند: «لَمْ تَظْهَرِ الْفَاحِشَةُ فِی قَوْمٍ قَطُّ حَتَّى یُعْلِنُوهَا إِلَّا ظَهَرَ فِیهِمُ الطَّاعُونُ وَ الْأَوْجَاعُ الَّتِی لَمْ تَکُنْ فِی أَسْلَافِهِمُ الَّذِینَ مَضَوْا» [5] که این هشدار هم هست. حضرت میفرمایند فحشاء و فساد در قومی ظاهر نشد مگر این که این فحشاء و فساد عامل برای طاعون شد. خود این فساد و فحشاء بیماریها و دردهایی را در میان مردم میآورد که قبل از آنها اصلاً شیوع و سابقه نداشته است «وَ الْأَوْجَاعُ الَّتِی لَمْ تَکُنْ فِی أَسْلَافِهِمُ الَّذِینَ مَضَوْا». مثلاً تا قبل مگر چیزی به نام سرطان یا بیماری ایدز بود؟ !
پینوشتها:
[1] . بقره / 30
[2] . بقره / 29
[3] . شمس/ 8
[4] . بقره / 31
[5] . الکافی، ج: 2، ص: 373