طنز خواندنی روزنامه ی قانون 18+

طنز خواندنی روزنامه ی قانون 18+
– خدا لعنت كنه این اسمال آقا رو… پول گیشنیز می‌گیره، بی‌بی پیك می‌ده دست مردم…
 
احسان پیربرناش و آیدین سیار سریع در روزنامه قانون نوشتند:

– سلام. خوبی؟
– خوبم. چی شده؟

– تو باغ نیستیا.
– نه، پای لپ تاپم، ما که اصلا باغ نداریم.

– تعطیلی رسما… آقا برخورد چقدر زیاد شده این روزا. اینقدری که اینا درخواست برخورد با «قانون» دارن، طی هشت سال گذشته ملت درخواست آب نداشتن. دیشب دیدم GEM سریال‌هاش رو قطع کرده و خواستار برخورد با «قانون» شده بود.
– یه چیزی می‌گم بین خودمون بمونه؛ اونقدر جریان درست کردن که من خودم ناخواسته وارد این موج شدم، دیشب چند تا پست تند گذاشتم در باب فواید تعطیلی روزنامه قانون، منتها چون طنزنویسم ملت اومدن زیرش خندیدن.

– به نظرم باید برای تاثیر بیشتر روی افکار عمومی‌غلظت قضیه رو بالا برد. مثلا تیتر بزنیم «عكس بی‌شرمانه از آنجلینا جولی + روزنامه قانون» ، یا «همنوایی روزنامه قانون با مایلی سایروس دختر جرج سوروس + عکس دختره».
– چی داری می‌گی؟ الان ملت می‌خوان عکس خاک بر سری نگاه کنن خودشون سرچ می‌کنن «روزنامه قانون 18+»! می‌گم بیا ما بیانیه بدیم اعلام برائت كنیم از روزنامه… اینجوری اگه روزنامه توقیف هم بشه، ما صفحه طنزمون سر جاشه…‌هان؟ بد می‌گم؟

– ولی جدا از شوخی اگه روزنامه توقیف بشه اونوقت آمریکا چه جوری پول بفرسته؟ اونا که به ما پول نمی‌دن. به روزنامه میدن. من‌اومدم تست کنم شماره حساب بانک کشاورزیم رو دادم به آمریکا ، هنوز چیزی نفرستادن.
– خب دیوانه‌ای دیگه، آخه آمریكا سیستم شتاب داره؟ فقر و بدبختی و بی‌لباسی و بی پدری و چند پدری رو نمی‌بینی از بیست و سی؟

– واه واه واه چه عقب مونده. خبه حالا تو هم (اسمایلی مرحوم حمیده خیرآبادی) بگو چه خاکی تو سرمون بریزیم؟
– می‌گیم بدن به خاتمی، اون برامون بیاره… البته هیچ معلوم نیست خاتمی‌هم قابل اعتماد باشه، یه عالمه پول گرفت از آمریکا و عربستان بعد اومد ایران و هیچ کاری هم نکرد! می‌بینی برادر؟ به هیچكی نمی‌شه اعتماد كرد.

– والا به خدا… یه کم جعفری بریز وسط… ساقه‌هاشو کوتاه بگیر.
– خدا لعنت كنه این اسمال آقا رو… پول گیشنیز می‌گیره، بی‌بی پیك می‌ده دست مردم.

– میگما… این کارت هدیه‌های سعید هم تموم شده. هیچی نداریم تا آخر ماه.
– هی سعید سعید سعید… یادش بخیر… دستش نمك نداشت مرد به این نازنینی؛ بیشتر دستش گاز داشت، از بس این مرد نوشابه دوست داشت.

– اینقدر مهربون بود به مناسبت‌های مختلف کارت هدیه می‌داد، روز نماینده، روز مجلس، تولد نماینده‌ها، روز تامین اجتماعی، روز شکست دشمن، سالگرد مرگ لیاخوف، روزهای مبادا مخصوصا.
– اینا كه خوبه، من موندم ولنتاین چرا؟ آخه کوچک زاده؟ چی بگه آدم والا برادر؟ می‌بینی؟

– ببین من گفته باشم از الان… اگه «قانون» توقیف بشه میخوام برم انگلیس. از تاتنهام پیشنهاد دارم. گفتن بیا اینجا مسخره بازی دربیار بازیکنا قبل بازی روحیه بگیرن.
– مرد باش منم با خودت ببر… اگه دو تا باشیم می‌تونیم براشون شادی پس از گل بكنیم حال كنن.

– والا بازم به معرفت این استعمارگر پیر. این جووناش که اصلا مرام ندارن.
– می‌گم بیا آتو ندیم دست رسانه‌های بیگانه داخلی، به جای انگلیس بریم مجالس عروسی کار کنیم… شیرین‌كاری چی بلدی؟

– من می‌تونم یه تخم مرغ رو به طول سه کیلومتر روی قاشق با دهنم حمل کنم. یه مدت با کریس انجل هم‌خدمتی بودیم که تاثیری روم نداشت، ولی تقلید صدای هرمز شجاعی مهر، علی پروین و اقبال واحدی رو خوب انجام میدم. تو چی بلدی؟
– متاسفانه من اوج هنرم پخش شیرینی بین مهموناست، روی تو حساب کرده بودم….اوممم… می‌گم این بابک زنجانی هم بد چیزی نیستا.

– آره به چشم برادری… چیکارش کنیم؟
– بریم جلوش اینقدر تاجیکی برقصیم مجبور شه شاباش بده. یعنی زندگیمون زیر و رو میشه! من میرم یه هتل تو متل‌قو می‌خرم تو هم یه پاساژ تو نیاوران. میدیم اجاره، با سودش یه نیسان می‌خریم، می‌افتیم تو دل جاده.

– فکر خوبیه. تو برقص، من جو می‌دم… واسه جو دادن می‌تونیم از بچه‌های فارس و رجا و صدا و سیما هم استفاده كنیم؛ خوب جو می‌دن خداییش. با هم داد می‌زنیم شاباش شاباش، بریز و بپاش… اونم می‌ریزه رو سر تو، وضعمون خوب می‌شه.
– خب دیگه. دیر شد، من باید فردا برای سازمان‌های جاسوسی و لابی‌های صهیونیستی طنز بنویسم و بفرستم آمریکا، بعد برم دستبوسی اینتلیجنت سرویس بهداشتی. کاری نداری؟


راهنمای اقامت و مهاجرت
بیوگرافی هنرمندان