رضا رویگری بازیگر پیشکسوت سینما و تلوزیون است. او در 6 دیماه سال 1325 در تجریش تهران بدنیا آمده است. علاوه بر چهره ی سینمایی، خواننده نیز می باشد. به نقاشی علاقمند است حرفه نقاشی شده اش را با نمایش ویس و رامین به کارگاه نمایشی ارائه داد.
ازدواج اول وی با خانم فرشته میرهاشمی بود که حاصل این پیوند پسری به نام کیارش است. که در سال 1353 در تهران بدنیا آمده است.
همسر دوم او تارا کریمی که در سال 1391 با اختلاف سنی زیاد با رضا رویگری ازدواج کرد. این خبر بسیار جنجالی شد تفاوت سنی این بازیگر با همسردومش شایعات زیادی بوجود آورد.
در سال 93 خبر جنجالی سکته ی رضا رویگری همه را شوکه کرد.که بر اثر این سکته، بخشی از اعضای بدن او از کار افتاد که نیازمند به مراقبت و فیزیوتراپی است.
پس از ازدواج دوم کمتر در سینما و تلویزیون بازی کرده و چندین بار در بیمارستان بستری و تحت مداوا قرار گرفته است و در آسایشگاه کهریزک از او مراقبت می شود.
او گفته بود در ایام بیماری برخی از اموال او و سکههایش را گرفتهاند و خانهای ندارد و اجارهنشین است و به دلیل بیماری و پیشنهاد نشدن کار سینمایی توان پرداخت هزینههای زندگی را ندارد.
در اوایل اردیبهشت 1401 نیز با انتشار کلیپی از اسکان اجباری در خانه سالمندان کهریزک توسط همسرش خبر داد و از دوستان، طرفداران و مردم درخواست کمک کرد.
پس از این درخواست، تصویری منتشر شد که گروهی به او اطلاع دادند خانهای با یک پرستار اختصاصی برای او آماده کردهاند.
رویگری چه در دهه 60 كه جوان اول سینمای ما بود، و چه حالا كه خودش در گذار از شصت و چند سالگیاش قرار دارد همیشه مرد خوشتیپی بوده كه همه میخواستند مثل او باشند. كیان ایرانی سریال مختار این روزها حالش خوب نیست.
آنچه او را بیش از بیماری آزار میدهد روزهای كمكاریاش است و روزهای دوری از بازیگری یا به قول خودش آن شكل از بازیگری كه دوستش دارد.
راستش صحبت كردن با بعضی چهرهها بهانه نمیخواهد چون همیشه طراوت و تازگی ناب خودشان را دارند و اگر آن طرف ماجرا مرد خوشصحبتی چون رویگری باشد كه دیگر این گفتوگو رنگوبویی دلنشینتر هم پیدا میکند.
یك قانون نانوشته در دیدار با رویگری وجود دارد با این مضمون كه «اگر كنار او بودید و به شما خوش نگذشت، ایراد از شماست!».
مصاحبه با او و همسر محترمش تارا كریمی كه این روزها همراهترین یار زندگی این ستاره است سرشار از ناگفتههایی است كه نظیرش را شاید تا به حال در مصاحبههای دیگری از آنها نخواندهاید. پاسخ همه كنجكاویهای شما در دل این چند صفحه با جوابهای رك، صادقانه و بیرودربایستی رویگری و همسرش داده شده است.
این روزها بیشتر از همه از چه چیزی دلگیر هستید؟
رضا: از اینكه سلامتی ندارم چون آدمی پرجنب و جوش بودم و این وضعیت خیلی آزارم میدهد. البته خدا را شكر حالا حالم بهتر است و خوب هم خواهم شد.
شده دعوت به كار شده و رفتهام اما بعد كه وضعیت مرا میبینند منصرف میشوند و دیگر تماس نمیگیرند و این آزارم میدهد.
دوست دارم به این آدمها بگویم اگر رویگری كیان «مختارنامه» را میخواهید باید تمام سرمایه فیلم خود را به من بدهید. البته بخشی از دلگیری من مربوط به آدمهاست؛ منظورم مردم نیست چون مردم همیشه و همه جا واقعا به من لطف دارند؛ منظورم آدمهایی است كه شایعات درست و پخش میكنند.
شایعاتی مانند اینكه من مردهام. حالا دیگر با گستره رسانههای اجتماعی هركسی میتواند به راحتی این كار را بكند. گاهی هم خبر پخش میكنند كه باز سكته كردهام؛ در حالی كه من فقط یك بار سكته كردم. خدا را شكر الان بهترم و همراه آقای احمدلو سریال كار میكنم.
از اهالی سینما و رفقای قدیمی هم دلگیر هستید؟
رضا: دوستان محبت دارند اما از بعضیهایشان توقع داشتم دستكم زنگی به من میزدند. بعضیهایشان اصلا مرا یادشان رفته است.
خدا نكند کسی به این بیماری دچار شود اما هیچكس نمیتواند مطمئن باشد اتفاقی برایش نمیافتد. من در یك لحظه اینطور شدم. كسی انرژی مرا در سینما نداشت. حتی خود آقای میرباقری سر سریال «شاهگوش» به من میگفت تو در انرژی روی مرا هم كم كردی.
دوره درمان خود را سپری میكنید؟
رضا: بله، فیزیوتراپی را ادامه میدهم. كارهایی مانند كاراتراپی و نوازشدرمانی حتی طب سوزنی هم انجام میدهم كه البته دردناك است ولی میترسم آب بخورم چون مثل آبكش تمام تنم سوراخ شده است.
دلتان برای بازیگری تنگ شده؟
رضا: برای هیچ چیزی به اندازه بازیگری دلتنگ نیستم. البته نقش خوب؛ یعنی آن نقش و بازیای را كه دوست دارم. الان هم بازی میكنم اما نه آنطور كه باید. حتی صدایم مشكل پیدا كرده و نهتنها نمیتوانم بخوانم بلكه احساس بیان دیالوگی من نیز از بین رفته است.
چقدر دوست دارید كه آقای رویگری به بازیگری برگردند؟
تارا: باور كنید دعای شب و روز من همین است كه رضا هر چه زودتر خوب شود و به سر كارش بازگردد. چون میدیدم آن زمان كه كار میكرد چقدر حال و روحیهاش خوب بود.
درست است كه در خانه كارهای مختلفی انجام میدهیم كه حوصلهمان سر نرود و به بیماریاش فكر نكند؛ اما به هر حال او هم یك مرد است كه ماندن در خانه آزارش میدهد.
به بازیگری علاقه ندارید؟
تارا: معتقدم بازیگری نشأت گرفته از احساسی درونی است كه توانایی آن باید ذاتا درون فرد وجود داشته باشد. گرچه عموم مردم فكر میكنند میتوانند بازیگر شوند.
این روزها كه بیشتر در خانه هستید، كار عقب ماندهای بوده كه بخواهید انجامش بدهید؟
رضا: قرار بود فیلمی بسازم كه متاسفانه نشد. به خصوص با وضعیت اقتصادی فعلی افراد كمتر در سرمایهگذاری ریسك میكنند.
خرید زمین، سكه، ارز و. . . امروز بیشتر به صرفه است. برج میسازند و بعد پورشه و مازاراتی زیر پایشان میاندازند؛ پس چرا بیایند در سینما؟ البته با تعدادی از دوستانم در حال آمادهسازی دفتر تهیه فیلم برای فیلمسازی هستیم.
سمت نقاشی نرفتید؟
رضا: چون چپ دست هستم بعد از سكته دست چپم كار نمیكند. حتی میخواستم پرتره همسرم را بكشم اما نمیتوانم قلم در دست بگیرم.
شما هم كار هنری انجام میدهید؟
تارا: قبلا در خارج از ایران كار مدلینگ انجام میدادم الان گاهی تمرین دف میكنم؛ در كنارش قالیبافی را هم دنبال میكنم.
تصمیم نگرفتید در این مدت نمایشگاه نقاشی بگذارید؟
رضا: فقط چند تابلو در ایران دارم. همه آثارم در آمریكاست. گفتهام اگر بشود برایم بفرستند كه نمایشگاهی برگزار كنم.
برنامهای برای موسیقیتان نداشتید؟
رضا: چرا. تصمیم داشتم از بهترین كارها در سه آلبومم كنسرت بزرگی بگذارم اما دیگر نمیتوانم چون صدایم رفت. اگر مریض نشده بودم برنامههای زیادی داشتم.
خانم كریمی شما صدای آقای رویگری را دوست دارید؟
تارا: عاشق صدایش هستم. خب تن صدای رضا خیلی زیباست. اما بعد از بیماری وقتی كاری را خواندند و شنیدم اصلا مانده بودم كه واقعا این صدای خودش است؟ چیزی كه واقعا میخواهم این است كه رضا یك بار دیگر بتواند بخواند.
آقای رویگری از كارهای خودتان آرشیوی دارید؟
رضا: همه را ندارم. گاهی هم كارهای خودم را در خانه دوره میكنم و میبینم. هنوز «شاهگوش» را كامل ندیدهام. خیلی از آن تعریف میكنند؛ حتی داوود میرباقری میگوید: «رضا بازی خوشگلت را در این كار هم آوردی.» به نظرم بد نیست آدم گاهی كارهایش را ببیند. گاهی آهنگهایی را كه خواندهام میشنوم دلم میگیرد كه دیگر نمیتوانم بخوانم. امیدوارم زودتر برگردم به همان روزها.
هیچ برنامهای برای كار مشترك با همسرتان نداشتید؟
رضا: دلم میخواست اگر فیلمی ساختم كه نقش خوبی داشت به او بدهم. طرحی از زندگی خودم را فیلمنامه كردهام كه اگر روزی آن را ساختم نقش مادرم را به تارا میدهم.
شبیه مادرتان هستند؟
رضا: مادرم خیلی از تارا زیباتر بودند. مادرم زن بسیار زیبایی بود؛ پدرم خیلی نه، اما در عوض پدرم خیلی خوشاخلاق و خوش پوش بودند. خدا را شكر میكنم كه از هر كدام چیزهای خوبی به ارث بردهام. (باخنده)
دلدادگی در شیراز
خانم كریمی، شما آقای رویگری را چطور شناختید؟
تارا: من اصلا ایشان را به عنوان بازیگر نمیشناختم و هیچ كاری از ایشان ندیده بودم. راستش در افتتاحیه برنامهای در شیراز از آقای رویگری به عنوان مهمان برنامه دعوت شده بود، دوست من هم مسوولیت میزبانی ایشان را عهدهدار بود.
وقتی به اتفاق دوستم برای استقبال از ایشان به فرودگاه رفتیم اولین بار ایشان را دیدم و طی چند روزی كه آنجا بودند با هم آشنا شدیم. حتی فكرش را هم نمیكردم روزی با او ازدواج میكنم.
یعنی واقعا ایشان را نمیشناختید و هیچ كاری از ایشان ندیده بودید؟
تارا: بله واقعا ایشان را نمیشناختم و اتفاقا اولین فیلمی كه پیشنهاد دادند ببینم «بوتیك» بود و زمانی كه آن را دیدم یك جورهایی واقعا ترسیدم؛ تا جایی كه تا مدتی تلفنهایش را جواب نمیدادم.
این حس به من دست داده بود كه نكند آن شخصیت داخل فیلم را داشته باشند. تا اینكه یك هفته گذشت و پیامك دادند: «مشكلی پیش آمده؟» من هم پرسیدم: شخصیت شما همانطوری است؟
او هم توضیح داد كه آن فقط نقش است و با خود واقعی من فرق میكند. بعد پیشنهاد دادند بروم فیلم «اجارهنشین ها» را ببینم كه خیلی از آن كار خوشم آمد. بعد از آن «مختارنامه» را دیدم و بعد هم «ملكوت».
یعنی زمان پخش مختارنامه ایشان را نمیشناختید؟
تارا: من اصلا آن زمان در ایران نبودم. ما هفتم فروردین 92 با هم ازدواج كردیم.
به جز خوشتیپی آقای رویگری چه چیزی در ایشان شما را جذب كرد كه ازدواج كردید؟
تارا: دقیقا اولین چیزی كه بعد از دیدنشان گفتم این بود كه شما چقدر خوشتیپ هستید!!. . . اما جدای تمام این مسائل بسیار قلب مهربانی دارند. درست برخلاف نقشهایش كه مردی خبیث است، او بسیار مهربان است و قلب پاكی دارد؛ ضمن اینكه بسیار راستگوست. اولین چیزی كه به عنوان شرط ازدواج مطرح كردم این بود كه هرگز به هم دروغ نگوییم.
رضا: البته این راستگویی هم بلایی شده برایم. هرچه میگویم ممكن است دردسر بشود.
تارا: این روحیهاش را هم دوست دارم؛ یعنی در هر لحظه چیزی برای خنداندن من میگوید. روحیه بشاش و خوبی دارد. به قول معروف خیلی دوستداشتنی است.
شما چطور جناب رویگری؟
رضا: نمیدانم دقیقا چرا و از چه چیز تارا خوشم آمد فقط میدانم وقتی او را دیدم به دلم نشست. همین كه دختری چندین سال ایران نباشد اما آنقدر نجیب و صادق باشد خیلی مهم و با ارزش بود. آن زمان تنها بودم. حس كردم احساسی بین ما وجود دارد و همین احساس كار دستمان داد. با یك ساك رفتم و با 15 چمدان برگشتم. تارا طینت بسیار خوبی دارد.
یعنی در شیراز ازدواج كردید؟
رضا: بله.
امان ندادید؟
رضا: چرا اتفاقا امان دادم. یك سال بعدش ازدواج كردیم.
تارا: و چقدر روزهای خوبی بود. تا حدود هشت ماه بعد از ازدواج كه این اتفاق برای رضا افتاد روزهای بسیار خوبی داشتیم. راستش بحران عجیبی بود و حالا كه از آن گذشتهایم باز احساس میكنم برگشتهایم به همان روزهای خوب.
شما با آقای رویگری چقدر اختلاف سنی دارید؟
تارا: 43 سال.
این مساله باعث ترس شما نشد یا دست كم حرف اطرافیان؟
تارا: به تنها چیزی كه در این آشنایی به آن فكر نمیكردم ازدواج بود. نمیدانم شاید همه اینها قسمت باشد. راستش من هیچ وقت دوست نداشتم ازدواج كنم. زمان ازدواج با رضا تنها 23 سال داشتم. همیشه در ذهنم این بود كه سن مناسب ازدواج برای من 30 یا 32 سال است.
رضا: اگر 32 سال داشتی كه دیگر با تو ازدواج نمیكردم. (میخندد)
تارا: اتفاقا پدرم مخالف بود و حتی خواهر بزرگم بود كه مدام به من میگفت كه چه اتفاقی افتاده تو اصلا برنامه دیگری برای زندگیات داشتی و نمیخواستی ازدواج كنی اما به هر حال این اتفاق افتاد.
رضا: البته الان خانوادهاش خیلی مرا دوست دارند.
تارا: این را بگویم كه در این زمینه حرف مردم برایم مهم نبود. شاید خیلیها میگفتند و هنوز هم میگویند كه رضا جای پدرت است؛ حتی به رغم آنكه میدانند ما زن و شوهر هستیم اما كنایههایی به این شكل میزنند.
اصلا برایم مهم نبود چون یاد گرفتهام به حرف مردم اهمیتی ندهم؛ من نمیدانم چه بلایی سر مردم ما آمده است كه از خوشحالی تو خوشحال نمیشوند و خود را در غم و اندوه تو شریك نمیدانند؛ به همه چیز بیتفاوت هستند و مراقب حرفی كه به زبان میآورند نیستند.
به نظرم انتخاب، یك امر سلیقهای است و این در همه مسائل وجود دارد؛ حتی در ازدواج. همیشه سعی من بر این بوده آنچه را که در آن لحظه فكر میكنم درست است انجام بدهم و برایش تصمیم بگیرم.
در مورد رضا هم حس كردم تنها كسی است كه میتواند به خوبی مرا درك كند؛ چون من رابطه خیلی خوبی با پدرم داشتم. نمیگویم رضا مثل پدرم است اما خیلی با آرامش و صبوری با من رفتار میكند و این برای من دوست داشتنی است.
آقای رویگری اصلا چطور شد كه این اتفاق برای شما افتاد؟
رضا: یك شب به شدت دچار فشار عصبی شدم. البته قبلش نیز دچار بیماری قلبی شده بودم. كنسرتی داشتم كه بعد از اجرای آن دیدم نفسنفس میزنم.
خودم را به بیمارستان خاتمالانبیا رساندم. در آنجا فشارم را گرفتند و بعد از معاینه دیدند كه ضربان قلبم 300 است. برای همین مرا در CCU بستری كردند.
بعد در بیمارستان دی طی آزمایش متوجه شدند قلبم از دو جا میزند كه یكی از آنها را سوزاندند. اما به خاطر ضربان بالا ماهیچههای قلبم ضعیف شده بودند؛ مثلا برای فردی كه خیلی سالم است قلبش 65 درصد كار میكند اما برای من 25 درصد بود.
پزشك معالجم گفت باید برایم باتری بگذارند اما گفتم اگر میخواهید این كار را بكنید خلاصم كنید چون دوست ندارم باتری بگذارم. به خاطر همین درمان با قرص را شروع كردم. قرصها را خوردم و در آزمایش بعدی مشخص شد كه قلبم 65 درصد كار میكند.
آن شب وقتی خیلی عصبی شدم آنچنان فشار خونم بالا رفت كه لخته را رد کرد به سمت مغز. رفته بودم دستشویی كه بعدش با همسرم بروم بیرون. سرگیجه بدی به من دست داد و ناگهان همانجا بیهوش شدم.
از پسرتان خبر ندارید؟
رضا: چند وقت پیش شب تولد حضرت علی (ع) كه مثلا روز پدر بود با یك اساماس روز پدر را به من تبریك گفت.
تارا: البته بعد از یك سال.
همسر فداكار
به نظر میآید كه روحیهتان خوب است؟
رضا: روحیهام خوب است اما واقعا از بیكاری خسته شدهام.
تارا: اجازه نمیدهم روحیهاش خراب شود. حتی وقتی از انجام كاری خسته میشود او را وادار به انجام آن كار میكنم تا فكر نكند به خاطر بیماریاش كاری از دستش برنمیآید. البته سعی میكنیم زیاد در خانه نمانیم؛ یا با ماشین در حال گشت و گذار هستیم یا با دوستان بیرون میرویم.
امید دارم رضا جان هر روز بهتر از دیروز می شود و من هیچ گاه از او دور نمی شوم.