ورق می زنیم برگ های تاریخ و مذهب اسلام و مروری داریم بر زندگینامه پیامبر ختمی مرتب رسول اکرم (ص). مقاله ای جامع و کامل از زندگینامه آخرین پیامبر اسلام.
در تورات و برخى کتب آسمانى «احمد» نامیده شده است. آمنه، دختر وهب، مادر حضرت محمد (ص) پیش از نامگذارىِ فرزندش توسط عبدالمطلب به محمّد، وى را «احمد» نامیده بود.
عام الفیل، همان سالى است که ابرهه، با چندین هزار مرد جنگى از یمن به مکه یورش آورد تا خانه خدا (کعبه) را ویران سازد و همگان را به مذهب مسیحیت وادار سازد؛ اما او و سپاهیانش در مکه با تهاجم پرندگانى به نام ابابیل مواجه شده، به هلاکت رسیدند و به اهداف شوم خویش نایل نیامدند. آنان چون سوار بر فیل بودند، آن سال به سال فیل (عام الفیل) معروف گشت.
مکه معظمه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى).
عبدالله بن عبدالمطلب (شیبه الحمد) بن هاشم (عمرو) بن عبدمناف بن قصّى بن کلاب بن مرّه بن کعب بن لوىّ بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر (قریش) بن کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.
از پیامبر اسلام روایت شده است که هرگاه نسب من به عدنان رسید، همان جا نگاه دارید و از آن بالاتر نروید.
اما در کتابهاى تاریخى، نسب آن حضرت تا حضرت آدم ثبت و ضبط شده است که فاصله بین عدنان تا حضرت اسماعیل، فرزند ابراهیم خلیل الرحمن به هفت پشت مىرسد.
آمنه، دختر وهب بن عبد مناف.
این بانوى جلیل القدر، در طهارت و تقوا در میان بانوان قریشى، کمنظیر و سرآمد همگان بود. وى پس از تولد حضرت محمّد 2 سال و 4 ماه و به روایتى شش سال زندگى کرد.
سرانجام، در راه بازگشت از سفرى که به همراه تنها فرزندش، حضرت محمّد و خادمهاش، ام ایمن جهت دیدار با اقوام خویش عازم یثرب (مدینه) شده بود، در مکانى به نام «ابواء» بدرود حیات گفت و در همان جا مدفون گشت.
و چون عبدالله، پدر حضرت محمد دو ماه (و به روایتى 7 ماه) پیش از ولادت فرزندش از دنیا رفته بود، کفالت آن حضرت را جدش، عبدالمطلب به عهده گرفت.
نخست وى را به ثویبه (آزاد شده ابولهب) سپرد تا وى را شیر دهد و از او نگهدارى کند؛ اما پس از مدتى وى را به حلیمه، دختر عبدالله بن حارث سعدیه واگذار کرد. حلیمه گرچه دایه آن حضرت بود، اما به مدت پنج سال براى وى مادرى کرد.
از 27 رجب سال چهلم عام الفیل (610 میلادى)، که در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شده بود، تا 28 صفر سال یازدهم هجرى، که رحلت فرمود، به مدت 23 سال عهدهدار امر رسالت و نبوت بود.
آن حضرت علاوه بر رسالت، به مدت ده سال امر زعامت و زمامدارى مسلمانان را پس از مهاجرت به مدینه طیبه بر عهده داشت.
دوشنبه 28 صفر، بنا به روایت بیشتر علماى شیعه و دوازدهم ربیع الاول بنا به قول اکثر علماى اهل سنّت، در سال یازدهم هجرى، در سن 63 سالگى، در مدینه بر اثر زهرى که زنى یهودى به نام زینب در جریان نبرد خیبر به آن حضرت خورانیده بود.
معروف است که پیامبر اسلام در بیمارىِ وفاتش مىفرمود: این بیمارى از آثار غذاى مسمومى است که آن زن یهودى پس از فتح خیبر براى من آورده بود.
محل دفن: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى) در همان خانهاى که وفات یافته بود. هم اکنون مرقد مطهر آن حضرت، در مسجد النبى قرار دارد.
پدر بزرگوار رسول خدا عبدالله ،پسر عبدالمطلب ،و مادر ارجمندش آمنه دختر وهب است. اجداد او عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانه بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان، همگی موحد و از مردان نیک روزگار خویش بودهاند.پ
حضرت محمد صلی الله علیه و آله، هنوز به دنیا نیامده بود (یا در گهواره بود) که پدرش در بازگشت از شام «سوریه» در مدینه درگذشت. از آن پس سرپرستی کودک به عبدالمطلب، بزرگ خاندان قریش ،رسید و او نیز کودک را به دایهای به نام حلیمه از قبیله بنیسعد سپرد.
حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم پنج سال در قبیله بنیسعد نزد حلیمه بود و پس از آن به دامان خانواده خویش بازگشت. پس از مدتی، آمنه برای زیارت قبر همسر خویش، عبدالله، و دیدار خویشاوندان راهی مدینه شد. او در این سفر فرزند خود را نیز همراه برد، یک ماه در شهر مدینه درنگ کرد و هنگام بازگشت در محلی به نام« ابواء» از دنیا رفت.
عبدالمطلب پس از درگذشت آمنه، بیش از پیش از محمد محافظت میکرد؛ هر گاه در کنار کعبه با سران قریش و پسران خویش مینشست، همین که چشمش به محمد می افتاد او را در کنار خود مینشاند و میگفت:« به خدا سوگند، او دارای منزلتی بزرگ خواهد بود.»
در هشتمین بهار زندگی حضرت محمد صلی الله علیه و آله، عبدالمطلب نیز درگذشت و بنا به سفارش او ابوطالب سرپرستی حضرت وی را به عهده گرفت.
ابوطالب که مردی با ایمان، موحد و نیز از شخصیتهای برجسته قریش بود، در نگهبانی و دفاع از پیامبر از هیچ کوششی فرو گذار نکرد و در سالی که محمد دوازده ساله شد، او را همراه خود به سفر سالیانه خود برای تجارت به شام «سوریه» برد.
دراین سفر، کاروان قریش در مسیر خود در محلی به نام بصری توقف نمود. بحیرا، راهب مسیحی، که دراین مکان اقامت داشت، محمد را دید وخبر از آینده او و دین جهانگستر او داد.
پیامبر صلی الله علیه و آله در 20 یا 15 سالگی همراه عموهای خود در چهارمین جنگ از جنگهای فجار شرکت کرد. این نبرد بین طایفه قریش و قبیله قبیله هوازن واقع شد. رسول خدا فرموده است:
من در این جنگ به عموهایم تیر میدادم تا آنان پرتاب کنند.
پس از پایان نبرد فجار، پیمانی به نام «حلف الفضول» بین طایفههایی از قریش بسته شد که بر اساس آن میبایست برای یاری هر مظلومی در مکه و باز گرفتن حق او از ستمکار، متحد شوند و اجازه ندهند در مکه بر کسی ستم رود. رسول خدا بیست ساله بود که در خانه عبدالله بن جدعان در این پیمان شرکت کرد و با قریشیان همپیمان گردید تا یاور ستمدیدگان باشد.
آن حضرت سالها پس از حلف الفضول (پس از بعثت و هجرت ) در زمان بسط اسلام فرمود:
در سرای عبدالله بن جدعان در پیمانی شرکت کردم که اگر در اسلام هم به مانند آن دعوت میشدم اجابت میکردم و اسلام جز استحکام، چیزی بر آن نیفزوده است.
حضرت محمد در سن 35 سالگی با تدبیر خود در نصب حجرالاسود (در ماجرای تجدید بنای کعبه) مانع جنگ و نزاع بین طواپف قریش گردید.
آوازه امانتداری و راستگفتاری محمد صلی الله علیه و آله باعث شد تا خدیجه، دختر خویلد، زن برجسته و ثروتمند قریش که برای تجارت، از مردان یاری میگرفت او را به همکاری دعوت نماید و آن حضرت را در قالب قراردادی برای تجارت عازم شام «سوریه» کند.
رسول اکرم پس از بازگشت، سود فراوانی را که به دست آورده بود به خدیجه سپرد. خدیجه که شیفتهی حسن خلق و صفات برجسته او شده بود، به آن حضرت پیشنهاد ازدواج داد که مورد پذیرش او قرار گرفت.
ازدواج رسول خدا با خدیجه دو ماه و بیست و پنج روز پس از بازگشت او از شام «سوریه» بوده است. سن خدیجه را هنگام ازدواج با پیامبر از 25 تا 40 ، متفاوت، نقل کردهاند.
نخستین زنى که افتخار همسرى پیامبر اکرم را یافت، خدیجه بنت خویلد بود. پیامبر از خدیجه دارای سه پسر و چهار دختر شد.
قاسم (که کنیه پیامبر است به همین خاطر ابوالقاسم است) عبدالله، طاهر، رقیه، ام الکلثوم، زینب و فاطمه سلام الله علیها.
پیامبر از دیگر همسران خود فرزندی نداشت جز از ماریه قبطیه که صاحب پسری به نام ابراهیم گردید.
دختران پیامبر اسلام همگى از حضرت خدیجه متولد شدند و تمام فرزندان رسول خدا جز فاطمه زهرا پیش از رحلت آن حضرت، از دنیا رفته بودند.
تنها فرزندى که از آن حضرت در زمان رحلتش باقى مانده بود، فاطمه زهرا، آخرین دختر وى بود. این بانوى مکرّمه، افتخار بانوان عالم، بلکه همه انسانها و مورد تقدیس و تکریم فرشتگان عرشى است. همو است که مادر سبطین و امّ الأئمه المعصومین است.
گر چه پیامبر اسلام به تمام خاندان مؤمن خویش علاقهمند بود، اما در میان همسرانش بیش از همه، به خدیجه کبرى و در میان فرزندانش بیش از همه، به فاطمه زهرا علاقهمند بوده و اظهار محبت و لطف میفرمود.
حضرت محمد برای کمک به عمویش، ابوطالب، که در تنگدستی قرار گرفته بود، فرزند او علی را همراه برد و تحت سرپرستی خود قرار داد و عباس ،عموی پیامبر، هم فرزند دیگر ابوطالب، جعفر، را به همراه برد.
آنگاه رسول خدا فرمود: من همان را برگزیدم که خدا او را برای من برگزیده است.
پیامبر اکرم هر سال مدتی را در غار حرا به اعتکاف مینشست. در این مدت که دور از مردم، تنها به عبادت خداوند می پرداخت کسی جز علی علیه السلام او را نمیدید.
پس از پایان اعتکاف به مکه باز میگشت، گرد خانه خدا طواف میکرد و سپس به خانه میرفت.
محمد صلی الله علیه و آله در بامداد بیست و هفتم ماه رجب سیزده سال قبل از هجرت، در غار حراء با نزول جبرئیل (فرشته وحی) و تلاوت آیات ابتدای سوره علق از جانب خداوند به پیامبری مبعوث گردید.
پیامبر پس از نزول وحی از حرا پاپین آمد و به سوی خانه خدیجه رهسپار شد. اولین بانویی که به محمد صلی الله علیه و آله ایمان آورد و رسالت او را تصدیق کرد.
همسرش خدیجه و اولین مرد، علی علیه السلام بود؛ چنانکه خودش در نهج البلاغه میگوید:
در آن زمان، اسلام درخانهای نیامده بود مگر خانهی رسول خدا و خدیجه، و من سوم ایشان بودم. نور وحی و رسالت را میدیدم و بوی نبوّت را استشمام می کردم.
پیامبر اسلام سه سال تمام به دعوت سری پرداخت و عدهای مخفیانه به آیین اسلام گرویدند. برخی از این افراد عبارتند از:
زید بن حارثه، زبیر بن عوام، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص، طلحه بن عبیدالله، ابو عبیده جراح، ابو مسلمه، ارقم بن ابی الارقم، خباب بن الارت، ابوبکر بن ابی قحافه.
پس از سه سال دعوت مخفیانه، از جانب خداوند، آیه « و انذر عشیرتک الاقربین» (خویشاوندان نزدیک خود را از عذاب الهی بترسان) ـ سوره شعراء/ 214ـ بر آن حضرت نازل شد.
رسول خدا نزدیکانش از خاندان حضرت عبدالمطلب علیه السلام را به منزلش خود دعوت نمود و پس از پذیرایی از آنان، رسالت خود را اعلام فرمود ولی با انکار ابولهب مواجه شد و همه متفرق شدند.
پیامبر بار دیگرآنها را گرد آورد و علی علیه السلام خوراکی برایشان فراهم ساخت. آنگاه رسول خدا شروع به سخن نمود و آنان را به رسالت خویش از طرف خدا آگاه ساخت و فرمود:
کدامیک از شما در راه اسلام مرا کمک میدهد تا برادر من و وصی من و خلیفه من در میان شما باشد؟» هیچ کدام سخن نگفتند جز علی علیه السلام که از همه کمسالتر بود. علی گفت:
یا رسول الله! من تو را در این کار یاری میدهم.
این ماجرا تا سه بار تکرار شد.
سپس رسول خدا فرمود:
این (علی علیه السلام)، برادر و وصی و خلیفه من در میان شماست. پس از او بشنوید و فرمانش را پیروی کنید. جمعیت به پا خاستند و خندیدند و به ابوطالب گفتند:
تو را امر کرد که حرف پسرت را گوش کنی و او را اطاعت کنی. از همین زمان بود که قریش، آشکارا به دشمنی با رسول خدا پرداخت.
در مرحله دوم از دعوت پیامبر، فرمان وحی رسید که: فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکین انا کفیناک المستهزئین.
پس آنچه را بدان مأموری، آشکار کن و از مشرکان دوری جوی که ما شرّ مسخره کنندگان را از تو برطرف خواهیم کرد. در پی این فرمان پیامبر، رسالت خود و دعوت به اسلام را علنی نمود.
مردم قریش او را مسخره کردند و مورد آزار و اذیّت قرار دادند. بهویژه به این دلیل که وی به صراحت از بتان و آیین و روشهای ضدانسانی آنان انتقاد میکرد.
ابوطالب در این دوران علیرغم مخالفتها و دشمنیهای قریش ایستادگی کرد و از برادرزاده خود، محمد صلی الله علیه و آله، نگاهبانی نمود.
بهتدریج نام رسول خدا و دین اسلام به اطراف مکه و نواحی گوناگون عربستان کشیده میشد. انتشار روزافزون اسلام، افکار قریش را پریشان کرد و آنها را به فکر چاره انداخت تا از هر راه ممکن، این نور مقدس را خاموش کنند.
بارها برای شکایت از پیامبر، نزد ابو طالب، بزرگ قریش، آمدند و زبان به گله و تهدید گشودند؛ لیکن ابوطالب از حمایت پیامبر قدمی عقب ننشست و لحظه ای از دفاع او فروگذار ننمود. بارها سعی کردند پیامبر را با ثروت و قدرت تطمیع کنند ولی ناکام ماندند. پس از این ناامیدی، بر دشمنی و آزار رسول خدا افزودند.
بهخصوص یاران آن حضرت مانند بلال حبشی ، عمار یاسر و همسرش، عبدالله بن مسعود و …. را تحت شدیدترین شکنجهها قرار دادند. این فشارها چنان شدت گرفت که گروهی از اصحاب به نزد پیامبر آمدند و درباره مهاجرت از مکه کسب تکلیف کردند.
پیامبر فرمود:« اگر به حبشه سفر کنید، بسیار برای شما سودمند خواهد بود.» و و به این ترتیب به تعدادی از یاران خود اجازه مهاجرت به حبشه را صادر فرمود. آنها به سرپرستی جعفر بن ابیطالب در گروهی متشکل از هشتاد و سه مرد و هیجده زن، رهسپار حبشه شدند.
قریش برای مقابله با پیامبر و مسلمانان از راههای مختلفی وارد شد که برخی از آنها و حوادث این دوران عبارتند از:
اقدام جهت بازگرداندن مهاجرین از حبشه که با عدم موافقت پادشاه حبشه با اخراج مهاجرین روبهرو شد.مراجعت گروه اولیّه مهاجرین به سبب انتشار خبری دروغین
این ماجرا شش سال پس از بعثت رسول خدا در اولین شب ماه محرم سال هفتم واقع شد. رسول خدا و همه بنی هاشم و بنی مطلب 3 سال (تا نیمه رجب سال 10) در شعب ابی طالب گرفتار بودند.
در رمضان سال 10 بعثت (2 ماه پس از خروج بنی هاشم از شعب و 3 سال پیش از هجرت)، ابوطالب و خدیجه به فاصله 3 روز از یکدیگر از دنیارفتند.
ابتدا خدیجه در سن 65 سالگی و سپس ابوطالب در سن 83 سالگی فوت کردند. این دو در حجون مکه به خاک سپرده شدند.