انتشار لیست دو تابعیتی بودن برخی بازیگران ایرانی توسط شبکه خبر 20:30 حسابی جنجال آفرین شد. به گزارش وب سایت نازوب، روزنامه فرهیختگان در نسخه روز چهارشنبه خود مطلبی را منتشر کرد که در آن به سلبریتی هایی که تابعیت دوگانه دارند و یا فرزند خود را در خارج از کشور به دنیا آورده اند اشاره کرده بود.
The publication of the list of two Iranian citizens’ citizenship by the news network of 20:30 was controversial. According to the website of Nazub, the highly-educated daily published an article on Wednesday which referred to volunteers who have had a dual citizenship or their children born abroad.
انتشار این لیست واکنش تند و جنجالی بازیگران و چهره های مشهور ایرانی را نیز به دنبال داشت.
برخی از این اشخاص به تکذیب این خبر پرداخته و برخی دیگر از حق خود برای انتخاب محل زندگی و یا تولد فرزند خود دفاع کردند.
در واکنش به این لیست پیمان قاسمخانی گفت:
«پیش از اینکه در مورد صحت و کذب مطلبی که در گزارش آمده، صحبت کنم، باید این را بگویم که به نظرم مهاجرت ابدا عمل مذمومی نیست و اگر کسانی بخواهند به نیت زندگی بهتر به جایی بروند، کاملا حق دارند و کسی حق ندارد این را وصل کند به اینکه آن فرد وطنپرست است یا نه.
اما اینکه در گزارش ذکر شده که من در کانادا زندگی میکنم، باید بگویم منابع شما اطلاعات غلطی داده است و در زندگیام فقط دو بار در کانادا میهمان بودم برای نمایش فیلمهای «سن پترزبورگ» و «خوب، بد، جلف.» من اقامت هیچ جای دنیا را ندارم و در هیچ جایی به غیر از ایران، خانه و زندگی ندارم.»
قاسمخانی در ادامه صحبتهایش با اشاره به بخشی از گزارش که آمده بود: «خانه و زندگی پیمان قاسمخانی در خارج از کشور است، چه اینکه او در سینمای ایران بهعنوان نویسنده شناخته میشود و بودن او در خارج از کشور خیلی واضحتر نشان خواهد داد که این سینما به واقع آینهای از زندگی مردم ایران نیست»، تاکید کرد:
«من در حال حاضر ساکن ایران هستم و از ایران با شما حرف میزنم و اگر به نظر نویسنده مطلب فوق آثارم دور از مردم است، حتما دلیلی به جز اقامت در خارج از کشور دارد! به هرحال امیدوارم روزنامه وزین «فرهیختگان» در منابع تحقیق مطالبش دقت بیشتری کند.»
شیلا خداداد بعد از انتشار لیست بازیگرانی که فرزندان خود را در خارج از ایران به دنیا آوردند، در اینستاگرام خود در واکنش به این لیست نوشت:
پس تمام مشکلات کشور تقضیر ما بود و خودمان خبر نداشتیم. شما به جای آنکه حواس مردم را با این چرندیان پرت کنین اخبار درست درباره مملکت بهشون بدین. الان که چی؟ آخ آخ من که خیلی خجالت کشیدم. الان سامیار و ساتین رو قورت میدم و دوباره در وطن به دنیا میارمشون.
فریبرز عرب نیا هم در پی انتشار لیست بازیگران دو تابعیتی و گزارش جنجالی «20:30» و موضع گیری تلویزیون علیه این بازیگران، ویدیویی در اینستاگرام خود منتشر کرد و به این ماجرا واکنش نشان داد.
فریبرز عرب نیا (بازیگر سینما و تلویزیون) با انتشار ویدیویی در صفحه اینستاگرام خود نسبت به فهرست منتشر شده با نام سلبریتی های دوتابعیتی و گزارش تلویزیون از این موضوع واکنش نشان داد.
فریبرز عرب نیا گفت: فهرستی چاپ شده با نام سلبریتی های دوتابعیتی، بنده را هم مفتخر کردند و به عنوان اسم اول آن بالا (اولین نفر لیست) نشانده اند. تلویزیون ملی جمهوری اسلامی هم براساس رویه همیشگی خود سعی کرده آن هایی که محبوب مردمند؛ تخریب بشوند و آن هایی که کاری جز تخریب کشور ندارند و نفرت انگیز هستند را محبوب مردم کند.
وی افزود: تلویزیون چی ها؛ هرچه پیش می روید؛ ضربه بیشتری خواهید خورد. کاری که می کنید تولید برای 10 تا 15 درصد مردم است که البته آن ها هم هم میهنان ما هستند که شما را شناخته اند.
عرب نیا در پایان گفت: من هنوز دو تابعیتی نیستم و اگر هم بشوم؛ کار خلاف قانونی نکرده ام و مسئله شخصی ام بوده که به خودم مربوط است. شما بهتر است از کارگرها، معلم ها و از همه هم وطن های زجر دیده مان گزارش تهیه کنید.
عرب نیا همچنین در زیر پست خود نوشته است: یک پرسش بنیادی: دین و اخلاق و عدالت و پارسایی خوب است، اما برای همسایه؟
لازم به ذکر است که پیش از این یکی از رسانه ها فهرستی را با عنوان سلبریتی های دوتابعیتی منتشر کرده بود که فریبرز عرب نیا به عنوان اولین نفر آن در آن لیست نوشته شده بود.
ویدئو صحبت های جنجالی و واکنش فریبرز عرب نیا را در پایان همین بخش مشاهده کنید.
مهراب قاسمخانى نیز با انتقادهای طنازانه همیشگی خود به این گزارش واکنش نشان داد.
شسشس
امیرمهدی ژوله نیز با اینکه در این لیست نامی از او برده نشده در حمایت از همکاران و دوستان خود نوشت:
واکنشها به لیست گافدار بازیگران دوتابعیتی
***
در همین خصوص نیز وزارت اطلاعات ایران، در طی گزارشی نام 240 مدیر دو تابعیتی ایرانی با پست های کلیدی را منتشر نمود.
به گزارش اسپوتنیک ، وزارت اطلاعات ایران لیست دو تابعیتیها اعلام کرد که 210 دو تابعیتی در مدیران حضور دارند.
47 مورد از این دو تابعیتیها در مراکز دولتی و حکومتی، 37 مورد در پستهای دولتی، 28 مورد در مراکز حساس و دولتی، 13 مورد در مراکز علمی، دانشگاهی و آموزشی و 12 مورد در مراکز نظامی حضور دارند.
بر اساس این گزارش، ضرورت تعیین تکلیف افرادی که دارای تابعیت مضاعف و یا اقامت بوده و حاضر به تمکین ضوابط به علت حفظ امتیاز اقامت و تابعیت نمیباشند. این افراد صرفاً در حوزه تدریس و بر حسب شرایط تعریف شده بکارگیری شده و انتصاب آنها ممنوع میباشد.
***
دیگر واکنش هایی که در روزنامه های ایران به چاپ رسید و در خصوص انتشار این لیست رسانه ای شد …
بیایید یک بار هم که شده برای بررسی مسالهمان، آن را با موارد مشابه خارجیاش مقایسه نکنیم و با مراجعه به عقل و استفاده از استدلال، بیآنکه ملاک را نمونههای اصطلاحا مترقی آن طرف آبی بگیریم، ببینیم که یک کار درست است یا غلط؟ دلایل پدید آمدنش چیست؟
نتایج آن چه چیزهایی میتواند باشد و اگر غلط است، راه اصلاح آن به چه شکل خواهد بود؟ بسیاری از هنرمندان و چهرههای مشهور سینمای ایران یا در کشورهای غربی ساکن هستند و فقط سالی یکی دو بار برای کار کردن به ایران میآیند، یا اخیرا بینشان مد شده که حتی فرزندانشان را در خارج از کشور به دنیا بیاورند تا این کودکان بتوانند تابعیت آن کشورها را داشته باشند.
رصد کردن مشابه چنین وضعی در سینمای آمریکا که ممکن نیست؛ چون آنها جایی را بهتر از آمریکا نمیدانند و اساسا بعید است فکر کنند که برای اقامت در کشورهای دیگر مشکل خواهند داشت. در سینماهای بزرگی مثل هند و چین هم این موارد لااقل به غلظت ایران وجود ندارد.
اساسا نه در هند، نه در چین یا کره، ژاپن و تایلند و اکثر کشورهای دیگری که در این سالها سینمای پررونقی داشتهاند، به اندازه ایران سینما در انحصار فرهنگ اصطلاحا بورژوایی درنیامده است و مفهوم غربگرایی را یکسان و معادلی برای «باکلاسی» نگرفتهاند.
اما بیاییم و یک بار هم که شده، مساله خودمان را برای بررسی کردن، نه با غرب عالم مقایسه کنیم، نه با شرق آن. شیلا خداداد، یکی از هنرپیشههایی است که برای به دنیا آوردن فرزندش به خارج از کشور رفت. او در پاسخ به سوالی در این خصوص با اطمینان بهنفس و مقداری گستاخی گفت «دوست داشتم.»
شیلا خداداد خیال خیلیها را راحت کرد و چیزی را گفت که از رفتار سایر چهرههای مشهور ایرانی میشد فهمید. پاسخ نهایی آنها درباره خیلی از چیزهاست، اما ملاحظه میکنند و کمتر به زبان میآورند.
ما باید چنین مسالهای را بدون ملاک قرار دادن نمونههای بیرونی و خارجی بررسی کنیم و سپس حکم بدهیم که آیا این هنرپیشه حق داشت بگوید «دوست داشتم» و آیا مخالفان و منتقدان او ادعایی بر خلاف منطق دارند؛ یا اینکه این کار غلط است و خداداد و سایر هنرپیشههای ایرانی باید بین انجام دادن کاری که دوست دارند و بازیگر بودن در سینمایی که مخاطبانش حق دارند بپرسند و مخالف باشند، یکی را انتخاب کنند؟
آیا مخاطبان حق ندارند نگذارند و نخواهند کسانی که به واسطه هواداری آنها که امروز از موقعیت خاصی برخوردار شدهاند، هر کاری را انجام بدهند که خودشان دوست دارند و حس میکنند بیشتر به نفعشان است و فکر میکنند وقتی توان انجامش را دارند دلیلی ندارد که انجامش ندهند. اساس مساله در دل همین یک عبارت نهفته است؛ «مسئولیت اجتماعی.»
حق دارند که بگویند دوست دارم؟
هیچ ابرسرمایهداری در دنیا، هیچکدام از چهرههای مشهور و ثروتمند و در یک کلام هیچکدام از افرادی که وضعیت قدرتمندتری نسبت به باقی افراد اجتماع پیدا کردهاند، اگر در یک جنگل، دور از انسانها و در کنار حیوانات زندگی میکردند، نمیتوانستند به موقعیتهای فعلیشان برسند.
طرفداران آزادی به سبک لیبرالیسم میگویند که هرکس موقعیتی ویژه پیدا کرده، لابد تلاش کرده است. آیا اگر سرمایهداری که کاخی چندهزار متری در بهترین نقطه آب و هوایی یک منطقه دارد، اگر خودش به تنهایی در یک دشت یا جنگل زندگی میکرد، میتوانست چنین کاخی بنا کند؟
آیا تمام آنچه او دارد واقعا حاصل تلاش و هوش شخص خودش است یا اینکه خارج از جامعه انسانی، بنا کردن چنین موقعیتهایی ناممکن است؟
درباره موقعیت آدمهای مشهور هم میشود دقیقا همین پرسشها را کرد؛ شما بدون جامعه انسانی و در خلأ، آیا میتوانستید از چنین مواهبی برخوردار شوید؟
آیا یک نفر میتواند موقع معروف شدن و برخورداری از ویژگیهای آن، در قالب جامعه انسانی قرار بگیرد و بعد، این قالب را برای انجام دادن کاری که دوست دارد بکند دستوپاگیر ببیند و برای عبور از آن، به قاعده یک قالب اجتماعی دیگر(جنگل) متوسل شود؟
حالا حتی فرض کنید سیما و سینمای ایران صددرصد در تیول نهادهای دولتی و رسمی نیستند و پول تمام فیلمها و سریالها از مالیات شهروندان یا فروش منابع کشور تامین نمیشود. باز هم در آن صورت یک نفر نمیتواند بگوید که برای مشهور شدن و بهرهمندی از مواهب آن به اجتماع انسانی و قواعدش احتیاج دارم اما پس از آن نمیخواهم این قواعد دستوپا گیرم شوند و میخواهم هر کاری را انجام بدهم که دوست دارم و فکر میکنم منفعت شخصی من در آن بیشتر است.
دیکتاتوری زرد؛ پولش را ما بدهیم ولی حق دخالت نداشته باشیم؟
اینکه سینمای ایران چقدر آینهای حقیقی از جامعه ایران است، پرسشی است که قطعا پاسخ خوشایندی نخواهد یافت. حتی مخاطبان سینمای ایران هم عموم مردم نیستند و سالنهای نمایش فیلم در نقاط مرفهنشین شمال پایتخت متمرکز شدهاند.
البته از ابتدا وضع به این شکل نبود، اما هرچقدر به زمان حال نزدیکتر میشویم، چنین شکافی بین هنر سینما و مردم ایران عمیقتر و عریضتر میشود. وقتی گفته میشود فلان فیلم، پرفروشترین فیلم ایرانی در سال جاری بود و نتیجتا طبع و پسند مردم ایران به چنین درونمایههایی متمایل است، بلافاصله باید اعتراض کرد که کدام مردم؟
۶۸درصد از کل فروش سینمای ایران مربوط به تنها سه پردیس سینمایی در شمال شهر تهران میشود و چنین چیزی در جهان بیسابقه است. آیا منظور کسانی که جامعه را با این آمارهای خودساخته قضاوت میکنند، همان مردم مناطق مرفهنشین شمال پایتخت است یا مردم ایران از ماکو تا شوش و از خراسان تا چابهار را شامل میشوند؟
سبک زندگی نمایش داده شده در سینمای ایران منحصر به پسند همان کسانی است که در چند پردیس سینمایی شمال تهران بلیت فیلمها را میخرند و آمارها را میسازند.
اخیرا قضیه از این هم پیشتر آمده و چهرههای سینمایی ایران حتی لازم نیست برای مطرحماندن، حضور مداومی در پروژههای سینمایی داشته باشند؛ بلکه حضور در فضای مجازی و البته حاشیهسازیهای گاه و بیگاه آنها در این فضا برای چنین منظوری کفایت میکند.
سبک زندگی هنرپیشههای ایرانی آنچنان که در فضای مجازی نمایش داده میشود هم مطابق پسند کل مردم ایران نیست و به همان چند درصدی که جزء کاست اجتماعی بهخصوصی هستند خلاصه میشود.
در این میان مردم واقعی ایران، دو انتخاب بیشتر ندارند؛ یا به فضای مجازی نیایند و اگر آمدند این هنرپیشهها را دنبال نکنند یا اینکه اگر آنها را دنبال کردند و به این مولفههای مغایر با سبک زندگیشان در رفتار هنرپیشهها اعتراض داشتند، متهم شوند به قرار گرفتن ذیل عنوان «هجوم سرسامآور کاربران بیادب و فضول مجازی.»
هانیه توسلی عکس گربه خانگیاش را که مرده بود منتشر کرد و نوشت:
«بخواب مامان جان. بخواب تنها دلخوشیم. بخواب شیرین عسلم. منو ببخش. دیگه آرزویى ندارم. دیگه هیچى نمىخوام از خدا. دیگه بىحس شدم. دیگه تموم شدم. فقط منتظرم که زودتر بیام پیشت. همین» و وقتی مردم به این حرکت و ادبیات او اعتراض کردند، متهم شدند به فضولی در سبک زندگی دیگران.
مهدی پاکدل و بهنوش طباطبایی مقابل چشم میلیونها ایرانی خبر ازدواجشان را منتشر میکنند و از تبریکات آنها لذت میبرند، اما چند سال بعد که خبر جداییشان منتشر شد و بخشی از مردم ایران، سادهدلانه و از روی معصومیت تصمیم میگیرند برای آشتی دادن این دو نفر کمپین راه بیندازند، با زنندهترین عبارات به فضولی و حماقت متهم میشوند.
چطور عروسی شما به مردم مربوط است اما جداییتان مربوط نیست؟
چطور علاقه شما به گربه و سگ خانگیتان باید در مقیاسی چندصد هزارتایی نمایش داده شود، اما اعتراض به این جهانبینی(اگر اسمش را بشود جهانبینی گذاشت) و گارد گرفتن بخش بزرگ اما حذف شده جامعه در برابر این سبک زندگی، اسمش فضولی است و نپذیرفتن اینکه هرکس حق دارد، هرطور دلش خواست رفتار کند؟
مردمی که دوست ندارند در جامعهشان از پرتوانترین تریبونها و رسانهها مرتب خبر طلاق، تنهایی، گربه و سگ بازیهای بورژوایی منتشر شود، فضول نیستند. حقشان است که نخواهند.
در مورد زندگی هنرپیشهها در خارج از کشور و کسب درآمدشان در داخل هم همینطور است؛ منتها با اضافه شدن این نکته که این بار نهفقط بحث سبک زندگی، بلکه مستقیما بحث حقوق مالی مردم ایران هم مطرح میشود.
آیا سینمای آمریکا حاضر است آن دسته از هنرپیشههای ایرانی را که در آنجا زندگی میکنند در بهترین حالت بیشتر از چند پلان فرعی در فیلمهایش بازی بدهد؟
تجربه کسانی که طی این سالها به خارج از کشور رفتهاند، نشان میدهد که چنین نیست. پس میشود به این افراد گفت شما بدون مردم ایران نمیتوانستید جایگاهی داشته باشید و اگر این مردم از رفتار شما، سبک زندگی شما یا هر چیز دیگری از این دست خوششان نیاید و شما همچنان مطرح باقی بمانید؛ یعنی مطرح نگه داشته شدهاید، نه اینکه خودتان لایق چنین جایگاهی هستید.
این یک نوع دیکتاتوری است. مردم ایران زندگی هنرپیشههای سینما و خوانندگان موسیقی پاپ در خارج از کشور و کسب درآمد آنها در داخل کشور را نمیپسندند. چنین چیزی به عرق ملی آنها اصابت میکند و دلشان را به درد میآورد.
مردم وقتی میبینند هنرپیشهای فرزندش را خارج از کشور به دنیا میآورد تا بتواند تابعیت آنجا را داشته باشد، از او خشمگین میشوند؛ نازوب، اما اعتراض مردم ایران از این چهرهها به واسطه رفتارهایشان، تغییری در جایگاه آنها به وجود نمیآورد؛ چون این افراد بهطور طبیعی و مردمی بالا نیامدهاند و این یک دیکتاتوری زرد است؛
یعنی دیکته شدن سبک جلفی از زندگی که وابستگی فرهنگی شدیدی به خارج از کشور دارد و در برابر غرب خودکمبین و در برابر هموطنانش پرنخوت و مغرور است.
از اولین چهرههایی که مشخص شده بود در خارج از کشور زندگی میکنند و فقط برای کار کردن به ایران میآیند، فریبرز عربنیا بود. او و پسرش جانیار در آمریکا زندگی میکنند.
نسرین مقانلو هم همینطور بود. او اساسا قبل از هنرپیشه شدنش هم در آمریکا زندگی میکرد و جالب است که سینماگران ایرانی از بین این همه داوطلب مشتاق داخلی، یک نفر را در حد و قواره مقانلو ندیده بودند.
پارسا پیروزفر هم در آمریکا زندگی میکرد و البته مدتی است که غیر از پروژههای سینمایی، برای اجرای تئاتر در ایران مانده است.
حامد بهداد و شهاب حسینی هم اخیرا اقدام به اخذ اقامت در آمریکا کردهاند و حسینی اکنون در آنجا حضور دارد.
حمید فرخنژاد هم ازجمله هنرپیشههایی است که پس از یک جنجال رسانهای مشخص شد مخارج ماهانه حدودا 130 میلیون تومانی زندگی فرزند و همسرش در آمریکا را از سینمای ایران تامین میکند و میفرستد.
نیکی کریمی مدتهاست که انگلستان را بهعنوان محل زندگی انتخاب کرده و برای کار کردن به ایران میآید.
اما بهرام رادان، رضا عطاران و پیمان قاسمخانی هم در کانادا خانه و زندگی دارند.
یک نکته جالب توجه، خانه و زندگی پیمان قاسمخانی در خارج از کشور است، چه اینکه او در سینمای ایران بهعنوان نویسنده شناخته میشود و بودن او در خارج از کشور خیلی واضحتر نشان خواهد داد که این سینما به واقع آیینهای از زندگی مردم ایران نیست؛
خصوصا اینکه قاسمخانی نویسنده بخش بدنه سینمای ایران و فیلمهای پرفروش آن است و همین نشان میدهد آن بخش از سینمای ایران هم به مردم ربطی ندارد و اگر به آن میگویند پرفروش، خریدارانش ساکنان کدام طبقه اجتماعی هستند.
لیست دوتابعیتی سلبریتی های ایران جنجال آفرین شد + فیلم
Doubtful list of Iranian liberals was controversial + film