ساعت صفر عاشقی، سمت دلم طلوع کن.
من که خراب و خسته ام، عشقِ مرا شروع کن.
از تب تند این تپش، پیرهنم دوپاره شد.
وصله بزن وجود من، نوشدنی شروع کن.
صفر عاشقی
عشق را تن پوش جانم میکنی.
چتری از گل سایبانم میکنی.
ای صدای عشق در جان و تنم.
آن سکوت ساده و تنها منم
ای عشق کنارم باش
این لحظه که می بینی
صفر عاشقی ست جانا.
شب و ساعت صفر عاشقی
ساعتِ از لهیبِ کابوس پریدن
ساعتِ نعره ی سایه ها در گوش من
وقت فراغ، وقت حسرتِ بی معنی آغوش من
در ساعت 0 عاشقی
صِفر عاشقی با تو همیشه، ساعت عشق است.
در آغوشم که میگیری آنقدر آرام می شوم
که فراموش می کنم باید نفس بکشم
من هنوز غرق گذشته ای هستم که نمی گذرد!
هر شب راس ساعت 0 همان هنگام که تو در من شعله ور می شوی، و من از درون می سوزم، درثانیه ای که دیروز به پایان رسیده و فردا هنوز آغاز نشده،
مرزی برای دیروز و فردا، و نه امروز وجود ندارد تا دوستت دارم هایم را به زبان بیارم.
عشق پاکم ساعت صفر عاشقی
آتش عشق تو در جان من است
عاشقی معنای ایمان من است
کی به آرامی صدایم می کنی؟
از غم دوری رهایم می کنی؟
کاش یکی بود نمیذاشت عقربه ها به صفر عاشقی برسن!
تا تو برسی
تو این لحظه ی عاشقی
تک بودن بی بهاست
فقط واسه قمار زدنه و بس
عشق من امشب مرا ديوانه کن.
لحظه هايم را ز غم بيگانه کن.
باز از جام شرابت مست مست.
با نگاهت قلب مرا ويرانه کن.
ساعت عشق بازییست، ثانیه به ثانیه در آغوشت خواهم ماند
چه آهنگ دلنشینی دارد تیک تاک آغوشت
در ساعت صفر عاشق بودن و ماندن.
دوستت دارم عشق بی نظیر من
دل تنگم و دلم کوچک نیست، به وسعت دنیای محبتت جا دارد…
خسته ام اما توان دارم تا ته دنیا به دنبالت بِدَوم و بگویم
دوست دارم.
در ساعت صفر عاشقی این بار که آمدی
دستانت را روی قلبم بگذار تا بفهمی
این دل با دیدن تو
نمی تپد! می لرزد…
تیک تاک غریبانه ساعت عقربه های عجول
بازی سرنوشت، عشق های مجازی
و رسیدن به یقین، در صفر عاشقی
و من منتظر با بغضی غریب
در انتظار ولادت عشقی از
جنس بلورینِ دل.
امشب بی تاب شده ام؛ آغوش بگشا
و بازوانت را در من گره بزن
و شب بخیر هایت را زمزمه کن
من تا خود صبح گوش جان می سپارم
آن شبی که تو بیای و زمان صفر شود
مو پریشان کنم و یک شب یلدا باشم
چو در آغوش تو باشم خبر از هیج مگو
از همه خلق جدا، تارک دنیا باشم
در این 00:00 عاشقی
من واقعی ترین بانوی افسانه های توام
فرقی نمی کند کجا، آغوش تو هر جا که باز شود
باشکوه ترین قصر دنیاست
قصری که تنها عشقش تویی
زیباترین عکش های ساعت گرد و بی نهایت عاشقی!
در این گردی کوچک اما بینهایت
بدان که تمام نشده بی وقفه شروع می شود
دوستت دارم های من برای تو عشق رویایی من
صفرهای قرینه شده در ساعت نیست
صفر عاشقی در قرینگی چشم های
من و توست!
مهربان خدای من سپاس از این
عشقی که به من هدیه دادی.
اسیر بوسه ای هستم که از رویت طلب دارم
تمام بوسه هایم را، نبوسیده به لب دارم!
طبیبی ناخوش احوالم، حبیبم گشته بیمارم
به شوق عافیت، عمری، در این وادی مطب دارم!
بیزارم از ثانیه های آخر، لحظه وقوع و نمایش صفر عاشقی
ساعتی که نبودنت را سیلی نگاهم، و نیشخند دلم میکند!
تو که باشی در صفر عاشقی اطراق خواهم کرد.
چه بزنگاه قشنگی شده این ساعت صفر.
وقت گل کردن احساس دل خیلی هاست.
♥️
ساعت صفر رسید باز لبی تر بکنیم.
بوسه از گونه و پیشانی دلبر بکنیم.
با کمی گرمی آغوش و کلامی زیبا.
عاشقی پیشه کنیم، غصه ز دل دَر بکنیم.
♥️
تو دنیای هممون یه نفر هست
که فقط بودن اون،
میتونه زندگی رو قشنگ کنه