در این مطلب از سایت نازوب با بیوگرافی و عکس های علی زند وکیلی و همسرش خواننده خوش صدا در خدمت شما عزیزان هستیم.
بیشتر مـا وی را با تیتراژ سریال پژمان می شناسیم. او کـه عضو گروه دنگ شو بود خوانندگی تیتراژ این سریال پر بیننده را بر عهده داشت و ترانه آن هم طرفداران زیادی رابه سمت خود جلب کرد. در ادامه با علی زند وکیلی بیشتر آشنا میشویم و زندگی نامه او بـه همراه گفتگو جذابی با وی را مرور میکنیم.
علی زند وکیلی سال 1365 در شیراز متولد شد، او خواننده و نوازنده کشورمان اسـت و فعالیت هاي هنری خودرا از سه سالگی با نواختن تنبک و آواز شروع کرد.
زندوکیلی درسال 1377 بـه هنرستان موسیقی شیراز وارد شد و نواختن سنتور و پیانو را آموخت. سال 1381 بـه هنرستان موسیقی تهران وارد واز همان هنرستان فارغالتحصیل شد ودر حال حاضر کارشناس موسیقی میباشد.
وی بـه همراه برادر خود، محمد زند وکیلی گروهی را تحت عنوان زند بند تأسیس کرد. علاوه بر آن سابقه همکاری با گروه هاي دنگ شو، خموش، طلوع، نغمه کیمیا، شروندو گلبانگ را دارد و کنسرتهایی نیز بـه همراه این گروه ها برگزار کرده اسـت.
از جمله کارهای شاخص وی میتوان بـه تیتراژ مجموعه هاي دزد و پلیس، پژمان «آخر قصه» و شاهگوش «زهره» اشاره کرد. او در زمستان 1392 آلبومی را تحت عنوان عبور از مه در ژانر سنتی با اشعاری از حافظ، زهرا پناهی، حسین منزوی و وحشی بافقی در 14 قطعه منتشر کرد.
او فعلاً مجرد می باشد و همسری را برای خود بر نگزیده اسـت. علی زند وکیلی در سی امین جشنواره موسیقی فجر در شیراز در 24 بهمن ماه 1393 بـه اجرای برنامه پرداخت.
علی زند وکیلی میگوید: اگر از لحاظ تخصصی بخواهیم نگاه کنیم، انرژی کلام و انرژی فاصله ها هستند کـه همیشه با درون آدم یکی میشوند. مـن معتقدم وقتی کلمات و حس خوب دریک خواننده یا آهنگساز یا ترانه سرا جوشش داشته باشد، میتواند آن ارتباط خاص رابا مخاطب ایجاد کند.
حالا چـه حماسی باشد، چـه شاد و چـه غم و اندوه داشته باشد. گرفتن انرژی اصوات و کلمه و داستان و ماجرایی کـه در آن موجود اسـت جای کار دارد و میتواند این دلنشینی رابه وجود بیاورد.
امروز برای مـن دیگر کلام مهم اسـت، ملودی مهم اسـت و حالیکـه میتوانم از هردوی اینها بگیرم و با خودم یکی کنم و بـه مخاطبم ارائه بدهم تاثیر خودش را خواهدگذاشت.
مـن خودم وقتی آهنگ هم گوش میدهم بیشتر درگیر کلمه میشوم. درگیر داستانی کـه پشت یک آهنگ موجود اسـت، مثلاً آهنگ بـه سوی تـو، وقتی گوش میکنم نخستین چیزی کـه بـه ذهنم میرسد این اسـت کـه این ترانه از چـه ذهنی بیرون آمده، شخصی کـه این آهنگ روایت حال اوست چـه کسی بوده، حس و حالش چـه بوده.
برای یک خواننده بسیار مهم اسـت کـه با آهنگ زندگی کند، خود مـن برای بازخوانی این آهنگ هایي کـه تا همین حالا ساخته ام قبل از هر چیزی باید درگیر آهنگ شوم. این درگیری کـه میگویم یعنی بتوانم تصویر و رنگ و بعد آنرا بگیرم. بارها برای همه ی مـا اتفاق افتاده کـه بخواهیم یک رمان بخوانیم یا یک شعر یا یک کتاب اما حالش نیست.
اما گاهی اوقات هم با یک تلنگر و اتفاق حال خوب ایجاد میشود. مثلاً ممکن اسـت شـما راوی یک شعر برای مـن باشید یا اصلا یک داستانی را یک نفر تعریف کند. وقتی آن اتفاق بیفتد آن جذابیت ایجاد شود و دیگر کار تمام اسـت.
اکثر کارهای علی زندوکیلی بازخوانی آهنگ هاي قدیمی اسـت؟ چون آن حس خوب را گرفته اید و حالا میخواهید منتقل کنید؟
مـن از کودکی همیشه سعی میکردم بر احساسم تکیه کنم، در ملودی و شعر هم همین اتفاق میوفتد. حساس آدم درگیر میشود و هیچ حسی نمیتواند پنهان بماند.
هیچ روشی نیست کـه بتوان با آن مخاطب را فریب داد و حس خوبت را بد منتقل کنی یا برعکس، اگر حست خوب باشد نتیجه کار هم حتماً خوب اسـت. همین چیزها باعث میشود کـه یک اثر ماندگار باشد.
در بازخوانی ها هم سعی میکنم خودم را ببرم در آن دوران ودر آن موقعیت قرار بگیرم. جای ترانه سرا یا آهنگساز و حالم رابا انها یکی کنم، چون اگر دقت کنید اکثر آهنگ هاي قدیمی حالشان خوب اسـت؛ کارهایی مثل مرا ببوس، بردی از یادم، مرغ سحر، الهه ناز و…؛ خیلی هم جالب اسـت کـه اثر این کارها ماندگار شده اند.
حال خودتان با چـه موزیکی طبق معمول خوب میشود؟
مـن ربنای استاد شجریان همیشه حالم را خوب میکند. هر وقت حالم خراب اسـت ربنای استاد شجریان را گوش میدهم و فوری حس خوبی میگیرم، یک این و دیگری اذان موذن زاده اردبیلی. در همین محل کارم دو بار در روز صدای موذن زاده اردبیلی را میشنوم، هنگام ظهر و هنگام غروب.
اینها موسیقی هایي اسـت کـه واقعا حالم را خوب میکند. خیلی از قطعه ها هستند کـه بنا بـه شرایط و موقعیت ممکن اسـت تاثیر بگذارند اما این دو در هر شرایطی ودر هر حالی شنیدنشان برایم لذتبخش اسـت.
این آهنگ ها از همان ابتدا این قدر خوب بوده اند یا کمی هم بـه خاطر گرد زمانی اسـت کـه رویشان نشسته؟
مـن اعتقاد دارم این آهنگ ها دوره خودشان گرفته، امروز شاید مـا اصلا آن خاطرات را تخریب کنیم. خیلی ها هستند کـه شاید اصلا موافق بازخوانی هاي مـن نیستند یا اصلا دوست ندارند کـه خاطراتشان را علی زند وکیلی خراب کند؛ البته مـن همیشه سعی کرده ام هم حال افرادی کـه برای بار اول این موسیقی را ساخته اند و نوشته اند و خوانده اند باشم.
معتقدم کارهای خوب همیشه حاصل یک همدرد بودن و همراه بودن و هم پیمان بودن اسـت. مثلاً شعر حافظ کـه هنوز هم این قدر تاثیر گذار و جذاب اسـت در زمان خودش شاید دنیاگیر نشده بود اما در همان زمان هم تاثیرش را روی خیلی ها گذاشته بود.
آقای علی زند وکیلی شـما بـه نتیجه هم رسیدید کـه ماندگاری این آثار از کجا ناشی میشود؟
اگر مـن امروز بخواهم یک اثر را تولید کنم نباید حواشی عالم هنر مـن را درگیر کند. شهرت و ثروت و… امروز خیلی از هنرمندها اول درگیر آن حواشی میشوند. استاد نصیریان در روز بزرگداشتش حرف جالبی زد.
میگفت: «مـن نخستین کاری راکه رفتم بازی کردم، کار آقای مهرتاش بودو مـن نقش یک شخصی را داشتم کـه یک شمع را باید از اول تا آخر دستم میگرفتم.
مـا ساعت 8 اجرا داشتیم و مـن از ساعت 3.5 در تئاتر شهر بودم کـه بروم تمرین کنم.» یک واژه خوبی بکار بردند بـه اسم دل سپردن، مـا دلمان رابه کار نمی سپاریم. این بزرگانی کـه کار دلنشین تحویل می دادند، دلشان را سپرده بودند، عمرشان را گذاشته بودند پای اینکار، وقت صرف کرده بودند.
مـن خدا را شکر میکنم کـه چنین رزومه اي دارم. برای خود مـن هم تئاتر محمد رحمانیان خیلی مهم بود. مـا دو پارت اجرا میکردیم ودر هر نوبت باید هشت قطعه را اجرا میکردم بدون هیچ توقفی و مـا شاید این را صد شب اجرا کردیم ولی مـن خسته نمیشدم، عشقم این بود کـه بیایم و دوباره بخوانم.
یا این کـه همه ی چیز تکراری بود صحنه تکراری بود، آهنگ، ماجرا، همه ی چیز ولی مـن واقعا لذت می بردم و آنقدر عاشق اینکار هستم کـه اگر همین حالا هم بیایند و بگویند صد شب دیگر اجرا کنیم، بازهم با اشتیاق اینکار را انجام خواهم داد.
این آثار هم همین هستند، یک مهر و خلوص نیتی درش هست کـه خیلی کم در آثار امروزی میبینیم و این اسـت کـه کار را ویژه میکند.
شیرازی بودن هم فکر کنم دراین قضیه بی تاثیر نیست. شیرازی ها آدم هاي خوشحالی هستند.
آنکه صددرصد تاثیر دارد. البته مـن کـه از 14- 13 سالگی تهران زندگی میکنم ولی در آینده این تصمیم را دارم کـه حتماً بـه شیراز برگردم. در آنجا یک مزرعه اي چیزی داشته باشم و برای خودم حال کنم با زندگی.
سعی میکنم شعر زیاد بخوانم، مـن همیشه سعی میکنم برنامه حافظ خوانی داشته باشم، هرروز بدون استثنا. جدیدا هم درگیر سهراب شده ام؛ سعدی و خیام و فردوسی و بقیه را سعی میکنم مطالعه کنم و برنامه می ریزم برای مطالعه اینها.
بین کارهای سعدی مثلاً آن غزل دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمیبینم/ دلی بی غم کجا جویم کـه در عالم نمیبینم/ دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمیآید/ دمم با جان برآید چون کـه یک همدم نمیبینم… را خیلی دوست دارم و همیشه با خودم زمزمه میکنم ودر ذهنم تصویرسازی میکنم ماجرا را.
موزیکی کـه چند وقت اخیر زیاد گوش میدهم موسیقی «پس از باران» با صدای فریدون پوررضاست کـه واقعا هم کار خوبی اسـت.
ولی شاید مهمترین نکته اي کـه اکثر آهنگ هاي حال خوب کن دارند، این باشد کـه جزو نوستالژی افراد اسـت و یک خاطره اي با آن موسیقی در ذهن شان ساخته اند و گوش دادن موسیقی برایشان یادآور آن خاطره اسـت.
ببینید مردم چـه مشکلی دارند. بگویید، بزنند و بکوبند و شادی کنند، نگذارید شهر خاموش بماند. کریم خان جزو پادشاهانی بوده کـه دوست داشته همیشه حال مردم خوب باشد.
نکته اي کـه در شـما بیش از همه ی چیز بـه چشم میآید، همین شیفتگی بـه نوستالژی اسـت کـه در آهنگ شـما هم بـه خوبی قابل مشاهده اسـت. این شیفتگی از کجا شکل گرفته؟
مـن خودم عاشق قدیم هستم، گاهی با خودم میگویم کـه کاش در دوره کریم خان زندگی میکردم، مـا از طرف پدری از خاندان کریم خان زند هستیم و مادربزرگ مادری ام هم دختر یک خان بختیاری بوده اسـت.
این علاقه بـه تاریخ درمن شکل گرفته، خاله مادر مـن هر وقت مـن را میبیند میگوید: وای هم اکنون دوباره علی میآید میخواهد مـن را سوال پیچ کند.
خیلی برای خودم جالب اسـت این سرگذشت ها و ماجراها. همه ی نیاکان مـن آدم هاي بزرگی بوده اند همه ی اسب سوار و شجاع، آدم هایي کـه اعتقاد خاصی بـه زندگی شان داشته اند و خیلی هم مردم دار بوده اند و با این کـه هزار تا مشکل داشته اند اما حالشان همیشه خوب بوده و بـه زندگی اعتقاد داشته اند.
انگشت اتهام بـه سمت شـما نشانه میرود کـه زمان هایي مثلاً در حال تقلید بد، مخصوصا در قسمت بازخوانی و اصالت موسیقی را دست کاری میکنید، شـما خودتان با این موافقید؟
ببینید مـن نه موافقم نه مخالف. این بـه سلیقه بستگی دارد. مـا نمیتوانیم مخالف سلیقه مردم باشیم یا موافق سلیقه مردم باشیم، اگر مـن بخواهم خودم رابا سلیقه همه ی هماهنگ کنم امکانپذیر نیست، سلیقه مردم ایرانی مثل غذاها اسـت، هم قرمه سبزی دوست دارد هم خورشت قیمه دوست دارد همه ی چی دوست دارد.
مـن نمیتوانم این سلیقه را زیر سوال ببرم. یا حتی صددرصد با آن موافق باشم. اگر مـن بخواهم شبیه بـه تمام بزرگان گذشته بخوانم خودم را زیر سوال برده ام. چراباید اینکار را بکنم. مـن ترجیح میدهم مخالفت را بپذیرم ولی این را نمی پذیریم کـه علی زند وکیلی شبیه کسی باشد.
مـن سعی میکنم خودم را جای ترانه سرا و آهنگساز بگذارم اما با حس و حال خودم. خیلی ها شاید خوششان نیاید، بگویند این اچرا این مدلی میخواند این نفس هاي بی خودی و… اما همین شرایط اسـت کـه علی زند وکیلی را جدا میکند.
این کـه شـما را بیشتر بـه کارهای بازخوانی بشناسند برای تان سخت نیست؟
واقعیت را بخواهم بگویم نه، مهم این اسـت کـه امروز علی زند وکیلی کارهایی را انجام داده اسـت کـه شنیده میشوند، دیشب بـه مـن زنگ زدند و گفتند آقا دراین برنامه استیج دارند آهنگ تـو را اجرا میکنند، گفتم کدام آهنگ، گفتند فقط دعا کن، اینکار یک کاری اسـت کـه نوع ملودی اش اصلا یک ملودی خاص اسـت و ایرانی نیست خیلی.
فکر میکنید آن قسمت شاد موسیقی مـا مهجور مانده و میتوانیم موسیقی ایرانی خوشحال داشته باشیم؟
موسیقی ایرانی مـا نشات گرفته از موسیقی نواحی اسـت. موسیقی اي کـه از موسیقی کردها، موسیقی لرها، موسیقی آذری ها، خراسانی ها، شمالی ها، جنوبی ها و… گرفته شده اسـت. مـن وقتی میروم در قومیت ها میگردم میبینم هم موسیقی عزا دارند هم موسیقی عروسی و شادی.
همراه با آن موسیقی فرهنگ رقصشان هم وجوددارد. رقص هاي مختلفی کـه از قدیم بوده. هنوز هم لرهای بختیاری در عروسی هایشان با همان مقام هایي کـه هر دفعه در عروسی ها اجرا میشود می رقصند و زندگی میکنند و برایشان جذابیت دارد. مـن خودم وقتی این نوع رقص ها را میبینم یک هیجان خاصی دارم، با خودم میگویم:
بیوگرافی و عکس های علی زند وکیلی و همسرش خواننده خوش صدا
چرا نباید باشد همچین چیزهایی، خودمان مگر موسیقی روحوضی نداشتیم؟ چرا نباید باشد وقتی خود عارف و شیدا هم کلی کار اینجوری و شش و هشت ساختهاند کـه حتی متنش هم متن خوشحالی بوده، مـن اعتقاد دارم کـه باید باشد، چراباید رقص را حذف کرد؟ رقص یک هنر اسـت و باید درکنار موسیقی قرار بگیرد.
= میان تاریکی ** 1390 «بـه همراه بابک غسالی»
= عبور از مه ** 1392 «بـه همراه هامون بهرامیمقدم»
= دشت جنون ** 1394
= همنشین درد ** 1394
= یادی بـه رنگ امروز ** 1394 صبا ** 1394
= چون رقص آب ** 1394
= رویای بیتکرار ** 1395
مطالب مرتبط :