نازوب، یافتههای جدید نشان میدهد نخستین بریتانیاییهایی که در آمریکای شمالی اقامت گزیدند، در یکی از زمستانهای سخت اوایل قرن هفدهم میلادی (سال 1609 میلادی)، یعنی 403 سال پیش، ناچار به آدمخواری شده بودند. مورخان آن سال را به عنوان دوره قحطی میشناسند.
در قحطی در کشور اکراین در دهه 1930، بسیاری از افراد از طریق آدمخواری از جریان قحطی نجات یافتند این اقدام در زمان قحطی در جنگ داخلی چین نیز تکرار شد.
همچنین برخی اطلاعات فاش شده از کره شمالی نشان میدهد که آدمخواری در بین پناهجویان از قحطی (بین سالهای 1995 تا 1997 میلادی)، در آن کشور رخ دادهاست.
شانزده بازمانده از پرواز شماره 571 هواپیمایی اروگوئه که تیمی از بازیکنان آماتور راگبی و طرفدارانش را به شیلی می برد، گرد هم آمدند تا پنجاهمین سالگرد مصیبت خود را، معروف به “معجزه در کوه های آند”، جشن بگیرند.
این بازماندگان سقوط هواپیما بر فراز رشته کوه آند در سال 1972 که مجبور شدند برای زنده ماندن به آدم خواری متوسل شوند، گفته اند که به خوردن گوشت انسان عادت کرده بودند.
داستان وحشتناک آنها در کتاب پرفروش پیر پل رید «زنده: داستان بازماندگان آند» روایت می شود که فیلم «زنده» (Alive) در سال 1993 ، اقتباسی از آن بود و اکنون نتفلیکس در حال کار بر روی یک اقتباس دیگر از داستان آنهاست.
کارلوس پائز، یکی از بازماندگان این حادثه گفت که وظیفه بازماندگان این است که به همه نقاط جهان سفر کنند و داستان ۷۲ روزی را که در شرایط یخبندان کوهستان سپری کردند و زمانی که مجبور شدند اجساد دوستان خود را بخورند، به اشتراک بگذارند.
او گفت: «من شش میلیون مایل را با امریکن ایرلاینز طی کردم. من محکوم هستم که این داستان را برای همیشه تعریف کنم، درست مثل بیتلز که همیشه باید آهنگ دیروز را می خواند.»
ماجرا چه بود؟
45 نفر مسافر آن هواپیما، تیم راگبی باشگاه مسیحیان قدیمی مونته ویدئو و هواداران آن در 13 اکتبر 1972 بودند. مقامات گفتند که خلبان در طول پرواز در مه غلیظ قبل از سقوط در کوه آند، از مسیر منحرف شده بود.
در این سانحه 12 مسافر و 17 نفر دیگر بر اثر ریزش بهمن که چند روز بعد اتفاق افتاد بر اثر جراحات و خفگی جان باختند. پس از 10 روز، بازماندگان از یک رادیو، مطلع شدند که جستجو متوقف شده است.
روبرتو کانسا، دانشجویی بود که به آنها پیشنهاد داد اجساد مردگان را بخورند تا بتوانند زنده بمانند.
رامون سابلا _ بازمانده
رامون سابلا، یکی از بازماندگان می گوید: «البته، ایده خوردن گوشت انسان وحشتناک و نفرت انگیز بود. در دهان گذاشتن آن، سخت بود. اما ما به آن عادت کردیم.»
او افزود: «به یک معنا، دوستان ما از اولین اهداکنندگان عضو در جهان بودند، آنها به تغذیه ما کمک کردند و ما را زنده نگه داشتند.»
پائز گفت که اگر می خواستند زنده بمانند، هیچ گزینه دیگری نداشتند و افزود که گوشت انسان در واقع طعم خاصی ندارد. کانسا گفت که تصمیم آنها بسیار تلخ بود، چراکه اجساد متعلق به هم تیمی ها و دوستانشان بود.
پس از گذراندن تقریباً دو ماه در کوهستان، بازماندگان امید خود را برای نجات از دست داده بودند، بنابراین کانسا و فرناندو پارادو برای یافتن کمک به راه افتادند.
آن دو پس از پر کردن جوراب های راگبی خود با گوشت انسان، به راه افتادند و حدود ۵ کیلومتر از کوه بالا رفتند، که آنها را با سفری ده روزه خسته کرد.
در حین پایین آمدن با رودخانه ای خروشان روبرو شدند که جست و جوی آنها را متوقف کرد، اما آنها، یک چوپان شیلیایی را در طرف دیگر دیدند که صدای آنها را از روی آب نمی شنید. چوپان رفت تا کمک بگیرد.
خوشبختانه روز بعد چوپان برگشت و با سنگی، قلم و مداد را برای بازماندگان پرتاب کرد و آنها مصیبت وحشتناک خود را توضیح دادند.
چوپان موفق شد مقامات را از وضعیت اسفناک بازماندگان آگاه کند. یک هلیکوپتر نجات چند روزه توانست بقیه بازماندگان را نجات دهد، بسیاری از آنها نیمی از وزن بدن خود را از دست داده بودند.
سابلا گفت: «آنها ما را به بیمارستان سانتیاگو بردند. من شادی آن اولین حمام داغ را به یاد دارم.»
علیرغم اینکه بازماندگان، هنوز آسیب های آن مصیبت وحشتناک را با خود دارند، بسیاری از آنها از این شانس دوباره برای زندگی، نهایت استفاده را کرده اند.
در اسطورهٔ یونانی، کرونوس رهبر تیتان (که در عنوان به ساتورن رومیسازی شده) از ترس به حقیقت پیوستن پیشبینی برانداخته شدن به دست یکی از فرزندانش، هر یک از بچههای خود را پس از تولد میبلعید.
یکی از نقاشیهای پیتر پل روبنس، نقاش آلمانی سبک باروک فلمانی در سدهٔ 17 میلادی و نیز یکی از نقاشیهای دیواری فرانسیسکو گویا، نقاش اسپانیایی، به نام «ساتورن پسرش را میبلعد» که بین سالهای 1819 تا 1823 ترسیم شدهاست، برمبنای این اسطوره میداند.
وندیگو یا ویندیگو موجودی دیومانند و ترسناک و تخیلی در افسانههای سرخپوستان آمریکا شمالی بهویژه آلگانکوئینها است که در شمال شرق ایالات متحده و شرق کانادا زندگی میکنند.
داستانهای مربوط به وندیگو برای نخستین بار در سال 1636 از طریق مبلغان یسوعی که به کبک کانادا رفتهبودند به گوش مهاجران اروپاییتبار آمریکا رسید.
در این افسانهها آمده که انسانهایی که آدمخواری کنند، تبدیل به وندیگو میشوند. از افسانه وندیگو در فیلمها و سریالهای آمریکایی نیز استفاده شده و از آنجمله میشود به سریال «سوپرنچرال»، سریال «افسونشده» و فیلم «رنجر تنها» اشاره کرد.
در کتابهای مصور مارول نیز گاه با وندیگو روبهرو میشویم. در روانشناسی به حالتی که شخص تمایل درونی به خوردن گوشت انسان داشته باشد «روانپریشی وندیگو» نیز گفته شدهاست.
جاناتان سوییفت در رسالهای طنز به نام «پیشنهاد مؤدبانه» که در سال 1729 بهصورت گمنام به چاپ رسید، پیشنهاد میکند که کودکان فقیر را به عنوان غذا به ثروتمندان بفروشند تا مسئلهٔ فقر برای همیشه حل شود.
سلفی های عجیب و وحشتناک زوج آدمخوار + تصاویر
عکس های آدمخواری 2نفر دربرنامه زنده تلویزیونی (18+)