مقاله بسیار خواندنی انسان و سرنوشت

مجموعه : مقاله و تحقیق
مقاله بسیار خواندنی انسان و سرنوشت

مقاله ای خواندنی و جالب در مورد انسان و سرنوشت از مرتضی مطهری

میان افکار و اعتقادات اسلامی، و انحطاط و انحراف آن چه مسائل و سوالاتی وجود دارد که مسیر سرنوشت انسان را رقم می زند؟

مقدمه: عظمت و انحطاط مسلمین

۱- عظمت و انحطاط مسلمین: بحث هایی که از علل انحطاط مسلمین واقع شده بعضی تاریخی، روانی، اخلاقی، اجتماعی و ای صرفاً دینی ,احیاناً فلسفی است.

سوالاتی در تحقیق این مبحث

اولا آیا اعتقاد به سرنوشت باعث شده است که معتقدین این عقیده خود را به سستی و تنبلی بکشانند و مردمی که به این عقیده می گردیند خواه ناخواه به انحطاط (نابودی) کشیده خواهند شد، یا این عقیده اگر درست تعلیم داده شود، چنین تاثیر سوئی ندارد؟

ثانیاً اینکه اسلام این مساله را چگونه و به چه طرزی تعلیم داده است و تعلیم اسلامی در این زمینه چه تاثیری در روحیۀ پیروان اسلام داشته و می تواند داشته باشد؟

ویل دورانث در تاریخ تمدن می گوید:
پیدایش و اضمحلال تمدن از حوادث بزرگ تاریخ است. اسلام طی پنج قرن، از سال 81 هجری تا 597 هجری، از لحاظ نیرو نظم و بسط قلمرو و اخلاق نیک و تکامل سطح زندگانی و قوانین منصفانه انسانی و شامل دینی (احترام به عقاید و افکار دیگران) و ادبیات و تحقیق علمی و علوم طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود.

 

نموداری از عظمت و انحطاط مسلمین:

  1. پایۀ عظمت و رفعت تمدن اسلامی.
  2. علل و موجبات و مایه های اسلامی.
  3. تاثیر اسلام در اعتلای مسلمین.
  4. اقتباس و مایه گیری تمدن جدید اروپایی از تمدن اسلامی.
  5. وضع حاضر جهان اسلامی از نظر مظاهر انحطاط و تاخر.
  6. ملل اسلامی در حال بیدار شدن و به پا خاستن اند.

  آیا همان طور که بعضی از فلاسفه تاریخ دعوی دارند، همواره همان چیزی که سبب ترقی و پیشرفت قومی می شود، سبب انحطاط آنها نیز می گردد؟

اگر این فلسفه درست باشد، هر تمدنی به موجب همان عواملی که بوجود آمده باید از میان برود و لزومی ندارد عامل بیگانه دخالت کند.

موضوع انحطاط مسلمین در 3 بخش کلی باید بررسی می شود:

  1. بخش اسلام
  2. مسلمین
  3. بخش عوامل بیگانه

 
1. در بخش اسلام ممکن است کسی برخی از افکار و معتقدات اسلامی را موثر در انحطاط مسلمین معرفی کند، در بخش مسلمین، نیز خود مسلمانان را که کم کاری کرده اند و قوانین اسلامی را رعایت نکرده و موجب انحطاط خود شده اند، و در بخش عوامل بیگانه، عاملی خارجی باعث انحطاط مسلمین می شود.

 

موارد اتهام میان افکار و معتقدات اسلامی

  1.   اعتقاد به قضا و قدر و سرنوشت.
  2. اعتقاد به آخرت و تغییر زندگی دنیا.
  3. شفاعت.
  4. تقیه.
  5. انتظار فرج.

گاهی گفته می شود سر انحطاط (فروپاشی) مسلمین اعتقاد عمیقی است که به سرنوشت ربط دارند. و گاهی گفته می شود اهتمام عظیم اسلام به امر آخرت و جهان ابدی و ناچیز شمردن زندگانی دنیا مسلمین را از توجه به مسائل زندگی منصرف کرده است.

گاهی گفته می شود اعتقاد به شفاعت باعث انحطاط مسلمین شده است و مسلمانان با اتکای به شفاعت، از هیچ رذیله و جرمی امتناع ندارد.

درباب تقیه گفته می شود که اولاً درس دو رویی و نفاق است ثانیاً شیعه را ترسو و ضعیف با می آورد.

درباب انتظار فرج نیز گفته می شود که این عقیده نیت هر اصلاحی را از شیعه گرفته درحالی که سایر ملل در حال اصلاح کار خودند، مردم شیعه منتظرند ”دستی از غیب برون آید و کاری بکند”.

 
انسان و سرنوشت:

هراس انگیز:

سرنوشت! قضا و قدر! کلمه ای رعب آور و هراس انگیز تر از این دو کلمه، پردۀ گوش بشر را به حرکت نیاورده است.
می گویند بالاترین نعمت ها آزادی است.

و تلخ ترین دردها و ناکامیها احساس مقهوریت است، یعنی اینکه انسان شخصیت خود را لگد کوب شده و آزادی خود را به تاراج رفته ببینید و حیات خویش را از دست رفته ببنید دچار یاس و نا امیدی و افسردگی می شود.

یکی از مسائلی که توجه بشر را همیشه به خود جلب کرده است این است که آیا جریان کارهای جهان طبق یک برنامه طرح قبلی غیر قابل تخلف است و قدرتی نامرئی، ولی بس بی نهایت مقتدر به نام قضا و قدر.

که به جمیع وقایع عالم حکمرانی می کند، و انسان مجبور به دنیا آمده و از دنیا می رود. مساله قضا و قدر از غامض ترین مسائل فلسفی و علل خاص دارد.

برخی از آیات قرآن در باب این مسأله:

  •  قَد جَعَلَ اللّهُ شَی ء قَدراً»

همانا خدا برای هر چیز اندازه ای قرار داده است.

  • فَیُضلُّ مَن یَشاءُ وَ یَهدی مَن یَشاءُ.
    خدا هر کس را بخواهد گمراه، و هر کس را بخواهد هدایت می کند.

 اما آیاتی که دلالت می کند بر اینکه انسان در عمل خود مختار و در سرنوشت خود موثر و می تواند آن را تغییر دهد.

  • اٍنَّ اللّهَ لا یُغَیَّرُ ما بٍقَوم حَتّی یُغَیّیروا ما بٍاَنفُسٍهٍم.
    خدا وضع هیچ مردمی را عوض نمی کند مگر آنکه خود آنها وضع نفسانی خود را تغییر دهند!.
  • اٍنّا هَدَیناهُ السَّبیلَ اٍمّا شاکٍرا و اٍمّا کَفورا.
    ما انسان را راه نمودیم، او خود یا سپاسگذار است یا نا سپاس.

 این دو دسته آیه از نظر غالب علمای تفسیر و علمای کلام معارض یکدیگر شناخته شده اند به نظر آنها باید یکی را پذیرفت و دستۀ دیگر را تاویل کرد.

گروهی که طرفدار آزادی بشرند دسته اول را تاویل و توجیه کردند آنها به “قَدَری” معروف شدند. گروهی دیگر که طرفدار عقیدۀ تقدیر شدند، و دستۀ سوم را تأویل و « جبری» نامیده شدند. و جبریون و قدریون در دو فرقۀ بزرگ اشاعره و معتزله هضم شدند.

 

تعارض ها:

تعارضها به دو قسم اند: گاهی به این صورت که در یک سخن، سخن دیگر را صراحتاً نفی میکند. و گاهی این طور نیست. جملۀ دوم صریحاً مفاد جملۀ اول را نفی نمی کند، اما لازمۀ صحت و راستی اون بطلان و کذب جملۀ اول است.
مسلماً آیات قرآن صراحتاً یکدیگر را در این مسأله نفی نمیکنند و تعرض آنها از نوع دسته اول نیست، زیرا چنانکه می بینیم این طور نیست که یک دسته بگوید بشر در کار خود مختار و آزاد است و دسته دیگر بگوید بشرمختار و آزاد نیست، یک دسته بگوید همه چیز وابسته به مشیت خداوند است و دسته دیگر بگوید همه چیز بسته به مشیّت و ارادۀ حق نیست و بدون اختیار صورت می گیرد. وللّه علم خدا جهل خواهد بود.

این دو نظر هر دو صحیح نمی باشند، یعنی نظر سوّمی نیز وجود دارد که هیچ گونه تناقض و تعارضی میان این دو دسته از آیات نمی بینید و تنها کوتاهی فهم علمی متکلمین است که این تعارضها را بوجود آورده است.

در قرآن کریم، در هیچ موضوعی از موضوعات، حتی یک آیه هم وجود ندارد که نیازمند تأویل باشد. متشابه ترین آیات قرآنی نیز چنین نیست. شاید بتوان گفت اعجاز آمیزترین جنبه های قرآن مجید همین جهت است.

 

آثار شوم:

بدون شک مسلک جبر آن طور که شاعره گفته اند که به کلی بشر را فاقد اختیار و آزاد می دانند آثار سوء اجتماعی زیادی دارد، مانند میکروب فلج، روح و اراده را فلج می کند. این عقیده است که دست تطاول زورگویان را درازتر و دست انتقام زور شنوها را بسته تر میکند.

و آن که مقامی با مال و ثروتی را به نا حق تصاحب و غصب کرده است. دم از موهبتهای الهی میزند و می گوید خداست که به منعم در یاد ریا نعمت و به مفلس کشتی محنت ارزانی فرموده است.

به همین دلیل است که مظلوم آنچه از دست ظلم می کشد تحمل و دم نمی زند، زیرا فکر می کند آنچه بر او وارد می شود مستقیماً و بی واسطه از طرف خداست و می گوید:

مبارزه با ستمگر بیهوده است، زیرا پنجه با پنجۀ قضا افکندن است، و هم ضدّ اخلاق است، زیرا منافی مقام رضا و تسلیم است.

 

استفاده های سیاسی:

تاریخ نشان می دهد که مسأله قضا و قدر در زمان بنی امیّه مستمسک قرصی و محکمی بوده برای سیاستمداران اموی، آنها جدلً از طرفدار جبر بودند و طرفداران آزادی و اختیار بشر را به زندان می انداختند و یا می کشتند.

در زمان عباسیان که به روی کار آمدند گروهی از آنها مأمون و عباسی از معتزله حمایت می کردند. اما از زمان متوکل عباسی بر عکس شد و از عقاید اشاعره که طرفدار جبر بودند حمایت کردند و از آن به بعد مذهب، اشعری، مذهب رایج و عمومی جهان اسلام شد.

در ادبیات فارسی و عربی شیعی، آن اندازه که از محکوم بودن بشر در برابر سرنوشت سخن آمد از اختیار و آزادی او سخن نرفته است.

با اینکه طبق تصریحات پیشوایان دینی اهل بین (ع) قضا وقدر عمومی ها اختیار و آزادی بشر منافات ندارد.

حملۀ اروپای مسیحی به اسلام:

این جهت بهانه ای به دست اروپا مسیحی داده که علّت انحطاط مسلمین اعتقاد به قضا و قدر بدانند و اسلام را یک آیین جبری و در آن هر گونه اختیار و آزادی را از بشر سلب شده است.

مرحوم سید جمال الدّین اسد آبادی در اوقاتی که در اروپا بوده متوجه این انتقاد شد و در مقالات خود به این اعتقاد نادرست جواب داد.

 

فلسفۀ مادّی و سرنوشت:

تصور بعضی چنین است که این معضله تنها برای الهیون مطرح است و مادیون از طرح و حل چنین مسأله ای فارغ اند. ولی چنین نیست این مسأله برای هادیون ولی با اندک تقاوتی وجود دارد.

مادیون اصل علت عمومی و ضرورت علی و معلولی را به همین ترتیب پذیرفته اند. در اینجاست که این پرسش پیش می آید که اعمال بشر تحت قوانینی مسلّم و قطعی و جبری انجام می یابد و در این صورت آزادی و اختیار باید چگونه و از چه راهی توجیه کرد.

 

تنزیه و توحید:

متفکرین از طرفی بنابر اصل قانون علّت و معلولی همه حوادث بشر را به ذات واجب الوجود و اینکه محال است حادثه ای اتفاق بیافتد و مستند به ارادۀ حق نباشد و از طرف دیگر توجه کرده اند که زشتیها و گناهان را نمی توان به خدا نسبت داد.

به همین صورت گروهی تحت عنوان «تنزیه» ارادۀ و مشیت حق را مؤثر در افعال و اعمال بندگان به زشتی است ندانسته اند و گروهی تحت عنوان «توحید» و اینکه همه چیز را مستند به ارادۀ حق کرده اند.

قضا و قدر: «قضا» به معنی حکم و قطع و فیصله است و قاضی را از این جهت قاضی گویند و «قدر» به معنی اندازه و تعیین است. به طور کلی دربارۀ حوادثی که در جهان واقع می شود. 3 گونه می توان نظر داد:

  1.  یکی اینکه بگوئیم حوادث با گذشته خود هیچ گونه ارتباطی ندارند.
  2. نظر دیگر اینکه برای هر حادثه علّت قائل بشویم و اینکه هر علّتی معلولی خاص ایجاب می کند و هر معلولی از علّت معین امکان صدور دارد، منکر شویم و چنین پنداریم که در همۀ عالم یک علّت و یک فاعل وجود دارد و آن ذات حقّ است.
  3. نظر سوم اینکه اصب علّیت عمومی بر جهان و حوادث و وقایع آن حکمفرماست و هر حادثه ای ضرورت و قطیّت خود را از علّت متقدهه خود کسب کرده و پیوند ناگسستنی، میان گذشته و حال و استقبال هر موجودی و علل متقدمۀ او هست.

 

جبر:

اعتقاد به قضا و قدر آنگاه مستلزم جبر است که خود بشر و ارادۀ او را دخیل درکار توانیم و قضا و قدر را جانشین قوّه و نیرو و ارادۀ بشر بداینم. قضا و قدر چیزی جز سر چشمه گرفتن نظام سببی و مسببی جهان اس علم و ارادۀ الهی نیست.

 

آزادی و اختیار:

اگر ما قضا و قدر الهی را مستقیماً و بلا واسطه علل و اسباب با حوادث مرتبط بدانیم، دیگر آزادی و اختیار بشر مفهومی نخواهد داشت.

بسیاری از متفکرین قدیم و جدید چنین گمان کرده اند که اصل علّیت عمومی با آزادی و اختیار بشر نافات دارد، و ناچار به ارادۀ اصطلاح « آزاد» یعنی به اراده ای که با هیچ علّت ارتباط ندارد، قائل شده اند و در حقیقت و اتفاق و گزاف را ، ولو در مورد ارادۀ بشر، پذیرفته اند.

بشر مختار و آزاد آفریده شده است، یعنی به اون عقل و فکر و اراده داده شده است. بشر در کارهای خود مانند یک حیوان نیست که به حکل غریزه کارهایی انجام دهد.

بشر همیشه خود را در سر چهار راههایی می بیند و هیچ گونه اجباری ندارد که یکی از آنها را انتخاب کند، انتخاب یکی از آنها به نظر و فکر و اراده و مشیت شخصی او مربوط می شود.

 

حقیقت ممکن:

و اما تغییر سرنوشت به موجب سرنوشت و تبدیل قضا وقدر به حکم قضا و قدر، هر چند شگفت و مشکل به نظر می رسد امّا حقیقت است.

شگفت آنجاست که قضا و قدر را جنبۀ الهی در خطر بگیریم، زیرا تغییر قضا و قدر از این جنبه، مفهوم تغییر در عالم علوی و کتب ملکوتی و علم الهی به خود می گیرد. مگر ممکن است سر علم خداوند تغییر و تبدیل پیدا شود؟!؟!

– اعتراف می کنم شگفت آور است، اما حقیقت است این همان مسأله عالی «بَداء» است که در قرآن کریم برای اولین بار در تاریخ معارف بشری از آن یاد شده است.

یمحوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ عٍنُدَهُ اُمُّ الکٍتابٍ. (رعد/۳۱)
خداوند هر چه را بخواهد (که قبلا ثبت شده است) محو می کند و هر چه را بخواهد (که قبلاً ثبت نشده است) ثبت می کند و کتاب ما در (اصل و ما در همۀ کتابها و نوشته) منحصر به نزد اوست.

 

موجودات جهان بر دو قسم اند

برخی از آنها امکان بیشتر از یک نوع خاص از وجود در آنهاست مانند: مجردّات علوی، و برخی دیگر امکان بیش از یک نوع خاص اند و آنها مادیّات می باشند.

سرنوشت مجردّات حتمی و غیر قابل تغییر ولی سرنوشت مادیات و غیر مجردّات امکان هزاران نقش و رنگ را دارند و تحت قانون حرکت می باشند. و قضا وقدر غیر حتمی و قابل تبدیل دربارۀ آنها صدق می کند.

 

خط پایانی:

انسان در نظام هستی، چنانکه در گذشته گفته شده دارای نوعی اختیار وآزادی است، و امکاناتی در فعالیتهای خود دارد که آن امکانات برای موجودات دیگر حتی برای حیوانها نیست و سرچشمه عالم کیاتنی علم زبانی است.

و آنچه آن علم ایجاب می کند این است که آن اطاعت می کند به اراده خود اطاعت می کند و انکه معصیت می کند به اراده و اختیار خود معصیت می کند.

این است معنی سخن کسانی که گفته: انسان مختار بالاجبار است . یعنی نمی تواند مختارنباسد امکان ندارد در تمام سراسر هستی موجودی از او پنهان بماند، او همه جاست و باهمه چیز است.

 


راهنمای اقامت و مهاجرت
بیوگرافی هنرمندان