با هر نفس قلبم را از نو، برای کنار تو تپیدن کوک میکنم
و این یعنی خودِ خودِ زندگی … عشق جان
نازار دلی که تو جانش باشی
معشوقه پیدا و نهانش باشی
زان میترسم که از دل آزردن تو
زان میترسم که از دل آزردن تو
دل خون Heart of blood شود و تو در میانش باشی
دل خـون شود و تو در میانش باشی
دل خون شود و تو در میانش بــاشی
دانی که به دیدار تو چونم تشنه
هر لحـظه که بینمت فزونم تشنه
من تشنه آن دو چشم مخمور توام
من تشنه آن دو چشـم مخمور توام
I’m thirsty for those two drunken eyes of yours
عالم همه زین سبب به خونم تشنه
عالم همه زین سـبب به خونم تشنه