مجموعه اشعار و جملات احساسی در عاشقانه های دونفره با تصاویر زیبا و رمانتیک. تمامی لحظه هاتون سرشار از عشق و دلدادگی.
من به این معجزه ، این موی تو ایمان دارم
این کمنــد و سر گیســـوی تو ایمان دارم
سِــحر چشمان تو و نیل غمم رو در رو
من به آرامش و جـــادوی تو ایمان دارم
ضامن بی کسی ام باش تو در دشت بلا
من به این دیده ی آهوی تو ایمان دارم
رفت از دست دلم ، باز کن آن آغوشت
من به سیمین برِ دلجوی تو ایمان دارم
پُر پروانه ی هوشم ، شده زخمی ای گل !
من به این عطر تن و بوی تو ایمان دارم
سالهـــا معتکف دیر تو بودم از عشق
من به لطف و نظرت ، خوی تو ایمان دارم
“سایه ام” رو به عدم ، ماهک من ! دور مشو
من به چشمان پُر از سوی تو ایمان دارم
اگر این قفل لب هایم ، توانی ، باز کن حالا
دل بی سر پناه من ، توانی ناز کن حالا
دل از بی تکیه گاهی ها، شبانه سوی غم می رفت
اگر پا خورده دنیایی ، دلت هم راز کن حالا
در این سمفونی تقدیر ، بزن ساز پر آهنگی
هم آهنگ دلم باش و غمت هم ساز کن حالا
باران نم نم می زند بر شیشه امشب
داس جدایی می زند بر ریشه امشب
می بوسد از شب تا سحر لبهای خنجر
اندام احساسِ خیانت پیشه امشب
جرمش وفاداری به گلبرگ وفا بود
آن باغبانی که گرفته تیشه امشب
چنگال کفتار زمان غرقابه ی خون
می دزدد آسان سایه از این بیشه امشب
گردیده پنهان زهره در این شام موهوم
این ابرک مزدور دارد تیشه امشب
شادی ترانه هامی
حس و حال عاشقونم
تو رو دارم که می تونم
از قشنگیا بخونم
فاصله ، دوری وغربت
سد راه دل من نیست
پیشمی ، تو تار و پودم
دیگه غم حاصل من نیست
تویی تک گل اقاقی
توی گلدونی قدیمی
مثل اون کبوتر جلد
هم نوا ، پاک وصمیمی
حرفای هر روز ولحظت
واسه من ضد ونقیضن
نمیای؟ میای ؟ کجایی؟
بپا اشکامو نریزن
شاید این شبای غربت
بتونه رامو ببنده
اما شادم که می دونم
بعد از اون صبح بلنده
این ترانه یادگاری
واسه تو عشق قدیمم
نگی بی خیال ما شد
منتظر به رات می شینم
به پاس عشق پر شورم ، تو با این دل تبانی کن
از این حال وهوای دل ، از این پس پاسبانی کن
شده صحن و سرای دل ، چو گورستان تار و سرد
بیا با روح حیرانم ، یک امشب هم زبانی کن
نگاهت ، نور این خانه ، بیا هم آشیانی کن
بیا با بوسه و لبخند ، تو با این دل تبانی کن
به شمشیــرِ تعابیـرِ قشنگ و پُر تب و تابت
بیا از کلبه ی جانم ، از این پس پاسبانی کن
بیا فرهاد من باش و تو شیرین کن روانم را
تو وامق باش و نامم را چوعَذرا جاودانی کن
در این یلدای بی پایان، تو شورقصه هایم باش
هزارویک شبم باش و ازاین پس هم زبانی کن
ببین ! موی سپیـد من ، شده تارِ هـزار آواز
بیا با شورِساز من ، در این لحظه جوانی کن
به اندوهِ فراق خود ، بزن حــد بر گنـاه من
بیا با سوز و آوازم ، توعشقم را جهانی کن
اگر نوری نمی پاشی ، سپیــدار روانم را
غروب و برگ وبار من به رنگ ارغوانی کن
بی تو فردایی ندارم ، ای تمام زندگانی
ای همیشه از تو روشن ، روزگاران جوانی
ای سرشته روح و جانم ، با هوای عنبرینت
ای تو پاشیده به قلبم ، رنگ و بوی ارغوانی
بی تو دنیایی ندارم ؛ ای شکوه سبزه زاران
چون کویرم ! همچوچشمه ، در دل و جانم روانی
این زلیخای دلم را ، کرده ام زنجیر عشقت
بی تو چون یوسف به چاهم ، ای ندای آسمانی
شام یلدای زمانم ، بی تو ای نور صداقت
شب اسیر خسته جان را ، تو امید جاودانی
روز من تار و شبم تار ، سرنوشتم غرق غصه
بعد تو تاریک تاریک ، تا به کِی این سرگرانی؟
لحظه ایی از خاطر تو ، بگذرد هم آشیانی؟
جستجو کردم همه عمر من نشانت ، همچو مجنون
لیک در دشت دل من ، هم چو آهویی دوانی
استایل و ژ
ست های عاشقانه دونفره
آرشیو عکس های عاشقانه واحساسی
زیباترین عکس های خوشگلانه
گالری عکس های رمانتیک