ramazan
ramazan

حکایت زیبا و خواندنی سعدی

حکایت زیبا و خواندنی سعدی

لحظه ای آموزنده و جالب با حکایت خواندنی از سعدی.

 

مسافر فقیرى خسته و گرسنه به سرایى رسید، دید مجلس باشكوهى است، گروهى به گرد هم آمده اند و میزبان بزرگوار از میهانان پذیرایى مى كند و مهمانان هر كدام با لطیفه و طنز گویى مجلس را شاد و بانشاط نموده اند.

 

یكى از حاضران به مسافر فقیر گفت: تو نیز باید لطیفه اى بگویى.

 

مسافر فقیر گفت: من مانند دیگران دارى فضل و هنر نیستم و بى سواد مى باشم. تنها به ذكر یك شعر قناعت مى نمایم.

 

همه حاضران گفتند: بگو.

 

او گفت:

 

من گرسنه و در برابرم سفره نان
همچون عزم بر در حمام زنان

 

حاضران فهمیدند كه او بى نهایت فقیر و نادار و بینواست. سفره غذا را به نزد او كشیدند میزبان به او گفت: اندكى صبر كن تا خدمتكاران كوفته برشته بیاورند.

مسافر فقیر گفت:

 

كوفته بر سفره من گو مباش
گرسنه را نان تهى، كوفته استر

 

 


راهنمای اقامت و مهاجرت
بیوگرافی هنرمندان