سعید هوشیار در روزنامه قانون به صورت طنزی خواندنی نوشت:
مک دونالد گرفته تا فابیوس و حالا فاطماگل! کسی که در 600-500 قسمت به شکل پینگ پونگی مهمان چشمان و دلهای نگران میلیونها ایرانی بود که نگران او بودند. حالا دیگر همه طرفداران او میتوانند او را از نزدیک ببینند و دلیل ازدواج او را با کریم بپرسند.گرچه عدهای هم در ایران هستند که از همین الان نگران آمدن این شخص به خاک کشورمان بوده و آن را نمود عینی اتفاقات آخرالزمانی میدانند، فاطماگل؟! ایران!؟
فاطماگل که به تازگی در سریالی مبتذل بازی کرده از کرده خود پشیمان شده و قصد اصلاح خود را دارد، به همین دلیل راهی ایران میشود تا نزد شخصی برود و از او طلب اصلاح اموراتش را کند، او که اسم و رسم این شخص را از مادرش شنیده بود، بعد از تلاش فراوان، این فرد را در شهری دورافتاده پیدا کرده و از او میخواهد که درخواستش را انجام دهد، از قضا این شخص هم پسری دارد به نام قلی میرزا، قلی میرزا که پسری خوب و دارای محاسن است و کلا در زندگیاش یکبار یک دختر دیده که آن هم در سن سه ماهگی بوده، در ابتدا سعی میکند خود را از فاطماگل دور نگه دارد تا اینکه در یک صحنه مجبور میشود که با او روبهرو شود، فاطماگل که دیگر عاشق قلی میرزا شده تصمیم میگیرد که به کمک پدر قلی میرزا دختری سر به راه و درست و درمان شود، از آنجایی که توجیه عشق این دو نفر و همراهیشان برای آشنایی بیشتر در تلویزیون کمی سخت است، برای پیشرفت قصه به ناچار پدر قلی میرزا سکته میکند تا این دونفر برای درمان پدر قلی میرزا به بیمارستان بروند و در آنجا کمی با هم معاشرت کنند. در ادامه برای غمگینتر شدن ماجرا مجبوریم که پدر قلی میرزا را بکشیم، پدر قلی میرزا میمیرد و فاطماگل که دیگر همه پلها را خراب شده میبیند در یک لحظه قلی میرزا را غافلگیر کرده و با او ازدواج میکند و فرزندی به دنیا میآورند که نامش را به یاد متوفی؛ باباقلی میرزا میگذارند.
بابا قلی میرزا بزرگ میشود و در نهایت بنیاد فاطماگل را راهاندازی میکند.