سناریوی بازی روی اعصاب سینما با مرگ کودک!+ عکس

سناریوی بازی روی اعصاب سینما با مرگ کودک!+ عکس

سناریوی بازی روی اعصاب سینما با مرگ کودک!+ عکس Scenario Game of Cinema Nerves with Baby Death! + Photo

بررسی و معرفی برنامه های سینمایی به اصطلاح روی اعصاب با مرگ کودک! در ادامه این بخش فرهنگی ما را همراهی کنید.

در یک اتفاق عجیب، سینمای ما در دهه اخیر شاهد فیلم‌هایی است که درام آن‌ها بر پایه مرگ کودک شکل گرفته. نمونه تازه‌اش فیلم سینمایی پیلوت ساخته ابراهیم ابراهیمیان است که از ابتدای مهر روی پرده رفته. پیش‌تر فیلم‌های دیگری برای نمایش قصه خود از مرگ کودک بهره برده بودند که در پرونده امروز به آن‌ها پرداخته‌ایم.

اساس گزارش این است که آیا بهره بردن از قصه مرگ یک بچه در فیلم لازم بوده یا خیر؟ و اینکه اگر پاسخ مثبت است، نمی‌شد صحنه مرگ را نشان نداد و به اثر مرگ بسنده کرد؟ در غالب فیلم‌ها می‌شد پای مرگ بچه را وارد نکرد. وانگهی می‌شد صحنه مرگ را نشان نداد. کارگردان‌ها، اما برای غلیان بیشتر احساس مخاطب چنین می‌کنند و غالباً هم با واکنش منفی مخاطبان مواجه می‌شوند.

 

هفت دقیقه تا پاییز (علیرضا امینی)

چه سالی ساخته شد؟ ۱۳۸۸

 

سناریوی بازی روی اعصاب سینما با مرگ کودک!+ عکس

 

جایگاه مرگ کودک در درام: هفت دقیقه تا پاییز داستان زندگی دو خواهر و دو خانواده است. خواهر بزرگتر، میترا (هدیه تهرانی) عکاس و فیلمبردار مراسم عروسی است و برای فیلمبرداری عازم تنکابن. خواهر کوچکتر مریم (خاطره اسدی) است که با همسر و خانواده‌اش به مشکل برخورده و به خانه خواهر بزرگتر آمده است.

میترا و همسرش تصمیم می‌گیرند سفر میترا به تنکابن را به یک سفر خانوادگی تبدیل کنند و مریم و فرزندش را نیز با خود می‌برند. در بین راه تصادفی پیش می‌آید و فرزند میترا می‌میرد.

چگونگی نمایش مرگ کودک: در مسیر سفر تصادفی رخ می‌دهد و بچه میترا کشته می‌شود. همسر او برای نجات بچه‌ها اولویت را به بچه خود نمی‌دهد و در ادامه همین تبدیل به یکی دیگر از معضلات این زوج می‌شود.

صحنه تصادف کوبنده است و واکنش پدر و مادر از مرگ فرزند تلخ و گزنده. صحنه دلخراش فیلم جایی است که دست چرک و سوخته دختربچه از زیر ملحفه معلوم است!

این همه تلخی لازم بود؟ هفت دقیقه تا پاییز فیلم تلخی است. با این‌حال کارگردان مرگ کودک را هم در فیلمش قرار داده تا کام مخاطب دو چندان تلخ شود! بدون مرگ دختربچه هم می‌شد مفهوم مورد نظر را منتقل کرد: هفت دقیقه تا پاییز‌روایت بن‌بست‌های زندگی آدم‌های معمولی است که برای نجات خود چاره‌ای جز همدلی و مهربانی ندارند، با این‌حال کارگردان یک بدبختی عجیب دیگر یعنی مرگ دختربچه را به معضلات‌شان اضافه کرده است…

کارگردان برای تزریق حس امید در پایان از این مرگ استفاده می‌کند، پدر و مادر کودک برایش جشن تولد می‌گیرند تا نشان دهند در عین تلخی، زندگی ادامه دارد!

کیفیت فیلم: به‌زعم غالب منتقدان هفت دقیقه تا پاییز فیلمی متوسط است. فیلمی است که در لحظات زیادی سینمای اصغر فرهادی را یادآور می‌شود، اما خیلی زود بدلی بودن آن به چشم می‌آید. در فیلم شاهد شک و قضاوت هستیم، اما محلی برای تفکر مخاطب باقی نمی‌گذارد. هدیه تهرانی با این فیلم بعد از سال‌ها به سینما بازگشت ولی تبدیل به یکی از آثار بد کارنامه‌اش شد.

وضعیت گیشه: خرداد ۸۹ هفت دقیقه تا پاییز اکران عمومی شد و حدود ۴۵۰ میلیون تومان فروش کرد. این رقم برای روز‌هایی که گیشه سینما شرایط خوبی نداشت، فروش بدی نیست.

مرگ کسب و کار من است (امیر ثقفی)

چه سالی ساخته شد؟ ۱۳۸۹

 

سناریوی بازی روی اعصاب سینما با مرگ کودک!+ عکس

 

جایگاه مرگ کودک در درام: برای اینکه پی ببریم کارگردان چه استفاده دراماتیکی از سوژه تمرگ کودک کرده است، باید قصه فیلم را مرور کنیم. داستان مرگ کسب و کار من است درباره سه جوان است که برای امرار معاش وارد یک کار غیرقانونی شده‌اند. آن‌ها کابل‌های برق را می‌برند و می‌فروشند.

یکی از پیرمرد‌های روستا معترض می‌شود و همین زمینه درگیری‌شان را فراهم می‌آورد. عطا (امیر آقایی) با بیل به پیرمرد حمله‌ور می‌شود و برای فرار از مهلکه به خانه می‌آید، دختربچه‌اش را برمی‌دارد و در زمستان یخبندان به دل کوه می‌زند.

چگونگی نمایش مرگ کودک: در مرگ کسب و کار من است پدر و دختربچه را در حالی می‌بینیم که از همان ابتدای فرار، گرفتار سرما شده‌اند. هر چه پیش می‌رویم بر شدت برف و بوران اضافه می‌شود. دخترک آرام آرام بی‌رمق می‌شود و پدر فریاد می‌زند که نخواب! در نهایت او سرما را تاب نمی‌آورد و جان خود را از دست می‌دهد.

این همه تلخی لازم بود؟ نه! برای نمایش مصائب یک مرد نیازی نیست تا این حد بی‌رحم بود. کارگردان خواسته با وارد کردن دختربچه‌ای زیبارو، بیش از پیش احساس مخاطب را برانگیزد. در حالی که نمایش گرفتاری خود مرد در برف و بوران به خوبی گویای وخامت حال او بود.

حضور دختربچه فقط و فقط اعصاب مخاطب را به‌هم می‌ریزد. وانگهی مرد قصه عبوس است و در ابتدای راه با دخترش تندمزاجی می‌کند. قهر طبیعت مردم را آرام می‌کند و مثلاً با دخترش مهربان می‌شود! برای نمایش دادن این مفهوم نیاز به این حجم از خشونت بود؟!

کیفیت فیلم: مرگ کسب و کار من است از نظر قاب‌بندی و نیز بازی‌ها واجد ویژگی‌های مثبت است، اما وقتی پای یک دختربچه و مرگ او در میان باشد، همه ارزش‌های فیلم از بین می‌رود.

وضعیت گیشه: فیلم سال ۹۰ اکران عمومی شد ولی مورد استقبال قرار نگرفت. مرگ کسب و کار من است در نهایت در میان ۷۰ فیلم اکران شده سال رتبه ۶۲ را به‌دست آورد. این فیلم در تهران فقط ۲۴ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان فروخت. با احتساب قیمت بلیت در سال ۹۰، مرگ کسب و کار من است فقط ۸,۰۶۷ مخاطب داشته است.

ملبورن (نیما جاویدی)

چه سالی ساخته شد؟ ۱۳۹۲

 

سناریوی بازی روی اعصاب سینما با مرگ کودک!+ عکس

 

جایگاه مرگ کودک در درام: داستان فیلم ملبورن از جایی شروع می‌شود که یک زوج آماده مسافرت هستند. امیر (پیمان معادی) و سارا (نگار جواهریان) قصد مهاجرت به استرالیا را دارند، اما تنها چند ساعت مانده به پروازشان متوجه می‌شوند نوزاد همسایه‌شان که به امانت نزد آن‌ها قرار داده شده، جان خود را از دست داده است.

این اتفاق در میانه داستان رخ می‌دهد و حالا آن‌ها مانده‌اند که با اتفاق پیش‌بینی نشده و تلخ چه کنند. کارگردان با نمایش مرگ کودک، آدم‌های فیلمش را محک می‌زند تا بیننده ببیند در این شرایط عجیب آن‌ها چه تصمیمی می‌گیرند، خاصه آنکه مسبب مرگ ناخواسته کودک، سیگار‌های مرد است.

چگونگی نمایش مرگ کودک: در فیلم ملبورن چهره کودک نشان داده نمی‌شود. بعد از اطلاع زوجین از مرگ هم داد و بیداد راه نمی‌اندازند. امتیاز فیلم به همین است که مخاطب صرفاً می‌داند مرگی رخ داده و حالا منتظر است ببیند این زوج چه تصمیمی می‌گیرند. ملبورن چالش آدم‌ها است که در شرایط غیرمترقبه‌ای قرار گرفته‌اند.

این همه تلخی لازم بود؟ ملبورن از معدود فیلم‌هایی است که مرگ کودک در آن اساس درام را شکل می‌دهد. یعنی وقتی فیلمنامه آن نوشته شده، مسیر همین بوده است.

طبعاً کارگردان می‌توانست دلیل دیگری برای قرار گرفتن این زوج در نقطه استیصال پیدا کند ولی چه بسا هیچ‌کدام قوت مرگ کودک را نداشتند. در این فیلم هم نقبی به مسئله طلاق زده می‌شود که خب ربط چندان مستقیمی به مرگ کودک ندارد.

کیفیت فیلم: درباره ملبورن نظر‌ها متفاوت است. برخی آن را دوست دارند و در زمان اکران از آن تعریف و تمجید کردند. دسته‌ای دیگر این فیلم را تقلید ناشیانه از سینمای اصغر فرهادی می‌دانند، این برداشت وقتی دوچندان می‌شود که بدانیم پیمان معادی نقش اصلی را بازی می‌کند و اکت او یادآور جدایی نادر از سیمین است.

وضعیت گیشه: فیلم سال ۱۳۹۳ اکران عمومی شد و حدود یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان فروش کرد. ملبورن با این فروش در رتبه پانزدهم جدول قرار گرفت، آن‌هم در حالی که هفتاد فیلم در این سال روی پرده سینما‌ها رفتند. در این سال شهر موش‌ها ۲ با ۱۱ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان در صدر بود.

شکاف (کیارش اسدی‌زاده)

چه سالی ساخته شد؟ ۱۳۹۳

 

سناریوی بازی روی اعصاب سینما با مرگ کودک!+ عکس

 

جایگاه مرگ کودک در درام: فیلم داستان زوجی (با بازی بابک حمیدیان و هانیه توسلی) است که قصد بچه‌دار شدن دارند، اما پس از مشاهده زندگی دوست خانوادگی‌شان (با بازی پارسا پیروزفر و سحر دولتشاهی) که اختلافات بی‌پایانی دارند، دچار تردید می‌شوند.

حمیدیان مربی شنا است و متوجه بیماری قلبی پسر دوستش می‌شود، به آن‌ها اطلاع می‌دهد ولی در نهایت مرگ سرنوشت این کودک است که قربانی اختلاف پدر و مادر و بی‌توجهی آن‌ها شده است.

چگونگی نمایش مرگ کودک: صحنه مردن را به وضوح نمی‌بینیم. ما در مقام مخاطب از پشت دیوار اتاق بیمارستان خبر مرگ را می‌شنویم. پدر و مادر هم دست به شیون و زاری شدید نمی‌زنند.

با پایان فیلم هم نمی‌دانیم چه سرنوشتی در انتظارشان است. کیارش اسدی‌زاده در شکاف به کودک‌آزاری‌هایی که ناآگاهانه از سمت والدین صورت می‌گیرد، می‌پردازد. او در فیلمش حق در معرض خطر کودکان، یعنی داشتن محیط امن و آرام در خانه را تصویر کرده است.

این همه تلخی لازم بود؟ ایلیا یکی از صد‌ها کودکی است که قربانی دعوای والدینش شده. به قول منتقدی حقیقت این است والدینی که در حضور کودکان خود دعوا و مشاجره می‌کنند باید منتظر آسیب و بحران‌های روحی آنان باشند.

اما آیا برای نشان دادن آسیب‌های روانی تا این اندازه پیشروی که منجر به نمایش صحنه خودکشی یک کودک است، لازم بود؟! این صحنه نه‌تن‌ها تکان‌دهنده خلق نشد، بلکه برای مخاطب نیز دشواری در برقراری ارتباط را نیز به همراه داشت.

کیفیت فیلم: در زمان اکران عمومی شاهد نقد‌های متفاوتی درباره شکاف بودیم. برخی آن را برشی از واقعیت‌های تلخ جامعه می‌دانستند و برخی معتقد بودند فیلم تقلیدی است از فیلم‌های سینمایی اصغر فرهادی.

عیب دیگر فیلم روایت کُند و آرام و شعار‌هایی است که گاه و بی‌گاه در آن می‌شنویم… با این‌حال برخی مخاطبان عقیده داشتند شکاف را می‌توان دید و با قصه‌اش سرگرم شد. در مجموع شکاف اثر متوسطی است و نباید انتظار خارق‌العاده‌ای از آن داشت.

وضعیت گیشه: فیلم سال ۱۳۹۴ اکران عمومی شد و ۷۰۰ میلیون تومان فروش کرد. این رقم برای یک فیلم در سال ۹۴ فروش معمولی محسوب می‌شود، به‌ویژه آنکه فیلم جزء آثار پربازیگر محسوب می‌شود.

بدون تاریخ، بدون امضا (وحید جلیلوند)

چه سالی ساخته شد؟ ۱۳۹۵

 

سناریوی بازی روی اعصاب سینما با مرگ کودک!+ عکس

 

جایگاه مرگ کودک در درام: مرگ کودک در پیشبرد داستان، اهمیت محوری دارد. دکتر نریمان، با موتوری که یک خانواده سوار آن هستند تصادف می‌کند. کودکی که روی موتور است زمین می‌خورد.

دکتر اصرار می‌کند که کودک را به بیمارستان ببرند و از سرش عکس بگیرند، اما پدر کودک قبول نمی‌کند و مبلغی پول از دکتر می‌گیرد و می‌رود. صبح روز بعد، دکتر در محل کارش در پزشکی قانونی، با جسد بچه‌ای روبه‌رو می‌شود.

وقتی روی جسد را کنار می‌زند همان پسربچه را می‌بیند که با او تصادف کرده بود. با اینکه پدر بچه فکر می‌کند پسرش به خاطر مسمومیت ناشی از خوردن مرغ کهنه از دنیا رفته، اما دکتر عذاب وجدان می‌گیرد و به نظرش می‌آید که علت مرگ، همان ضربه‌ای است که به سر کودک خورده و …

چگونگی نمایش مرگ کودک: ما تصویر مرگ کودک را نمی‌بینیم، اما جسد او را روی میز پزشکی قانونی می‌بینیم و متوجه می‌شویم جسد متعلق به پسربچه‌ای است که در سکانس شب گذشته، او را در کنار خانواده‌اش سوار موتور دیده‌ایم. درواقع تصویری از مرگ مقابل روی‌مان قرار گرفته نمی‌شود.

این همه تلخی لازم بود؟ بدون تاریخ، بدون امضا، فیلم تلخی است. ابتدای آن با یک تصادف شروع می‌شود، بعد با جسد کودک روبه‌رو می‌شویم و بلافاصله وارد زندگی فلاکت‌بار خانواده او می‌شویم.

مردی را می‌بینیم که به خاطر وضعیت نامناسب اجتماعی، مجبور است مرغ‌های مرده را ارزان‌تر از مرغ‌های معمولی بخرد و سر سفره بیاورد، اما وقتی فکر می‌کند پسرش به خاطر خوردن این مرغ‌ها مرده، زندگی‌اش به‌هم می‌ریزد، فقر و سیاهی در کل فیلم موج می‌زند و حتی یک نقطه امید هم در آن دیده نمی‌شود.

کیفیت فیلم: همه آن‌هایی که بدون تاریخ، بدون امضا را دیده‌اند معتقدند با وجود تلخی زیادی که در بستر آن وجود دارد، فیلم موفقی است. نوید محمدزاده، یکی از درخشان‌ترین بازی‌هایش را به‌نمایش می‌گذارد و فیلم‌نامه هم کیفیت قابل قبولی دارد.

این فیلم در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر، در ۱۰ رشته نامزد دریافت سیمرغ شد. سیمرغ بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد و بهترین صداگذاری را گرفت. در جشنواره‌های مختلف ایرانی و خارجی زیادی هم موفقیت به دست آورد.

وضعیت گیشه: سال ۹۶، چهار میلیارد و ۸۰۰ میلیون تومان فروش کرد که با توجه به جوایزی که نصیب آن شده بود، چندان رقم زیادی نبود.

تابستان داغ (ابراهیم ایرج‌زاد)

چه سالی ساخته شد؟ ۱۳۹۵

 

سناریوی بازی روی اعصاب سینما با مرگ کودک!+ عکس

 

جایگاه مرگ کودک در درام: آقا و خانم دکتر (علی مصفا، مینا ساداتی) خرده مشکلاتی دارند که ریشه آن بر سر نحوه نگهداری بچه‌شان است. زن می‌خواهد بعد از سه سال به شغلش برگردد تا از حس پوچی نجات یابد و مرد تصمیم گرفته از تهران بکَند و به شهرش (همدان) بازگردد تا دغدغه نگهداری فرزند در این شهر غریب نداشته باشد.

آن‌سو، زن و شوهری از طبقه فرودست شهر (پریناز ایزدیار و صابر ابر) به خاطر مشکلات زندگی دچار چالش هستند. زن قصد متارکه دارد و در مهد کودکی مشغول به کار شده که پسر آقا و خانم دکتر آنجا نگهداری می‌شود. او پسر آقا و خانم دکتر را به خانه می‌آورد، اما بر اثر غفلت به پشت‌بام می‌رود و پرت می‌شود!

چگونگی نمایش مرگ کودک: دوربین کودک را تا پشت‌بام همراهی می‌کند و هنگام سقوط کنار اوست. این صحنه حکم ضربه‌ای شدید به مخاطب دارد، کمااینکه موقع نمایش عمومی، خیلی‌ها روی صندلی نیم‌خیز می‌شدند و واکنش نشان می‌دادند!

کارگردان در فیلمی که پر است از تلخی، با مرگ کودک کار را تمام می‌کند و تلخی را به نهایت می‌رساند! از آن به بعد است که چالشی تازه در روابط همسران فیلم پیش می‌آید و بحران به اوج می‌رسد.

این همه تلخی لازم بود؟ فرض کنیم کارگردان برای نهیب زدن چاره‌ای جز مرگ کودک نداشته است. سؤال این است: نمی‌شد این سکانس را نمایش نداد؟ چرا باید مخاطب لحظه پرتاب شدن کودک را ببیند؟ در زمان اکران فیلم این تمهید از سوی برخی مخاطبان، سوءاستفاده از احساس تماشاچی تعبیر شد.

راستش کارگردان می‌توانست به‌طور کلی از ماجرای مرگ کودک بگذرد چرا که فیلم به‌اندازه کافی بحران دارد و زوجین را بهت چالش می‌کشد. وانگهی، همان‌طور که اشاره شد، کارگردان می‌توانست صحنه را نمایش ندهد و مخاطب را تا این حد عصبی نکند.

کیفیت فیلم: تابستان داغ فیلم قصه‌گویی است و این بزرگ‌ترین امتیاز آن محسوب می‌شود. دست روی داستانی به‌نسبت تازه گذاشته و دغدغه‌ای متفاوت که زمینه اختلاف زوجین است را مبنای درام قرار داده. با این‌حال برخی کارشناسان از اساس، فیلم را دوست ندارند!

وضعیت گیشه: فیلم پربازیگر تابستان داغ که در جشنواره بیست‌وپنجم فجر رکورد نامزدی سیمرغ را شکسته بود، شهریور سال ۹۶ روی پرده سینما‌ها رفت و یک میلیارد و ۳۰۰ میلیون تومان فروخت؛ یک فروش معمولی.

پیلوت (ابراهیم ابراهیمیان)

چه سالی ساخته شد؟ ۱۳۹۷

 

سناریوی بازی روی اعصاب سینما با مرگ کودک!+ عکس

 

جایگاه مرگ کودک در درام: داستان فیلم پیلوت را خواستیم طوری تعریف کنیم که لو نرود، با این‌حال برای رساندن منظور چاره‌ای جز بیان برخی جزئیات نمی‌ماند. اگر قصد تماشای فیلم را دارید این مطلب را نادیده بگیرید و همین‌قدر بدانید در این فیلم هم مرگ کودک پایه روایت داستان است.

ماجرا از جایی شروع می‌شود که یک پسربچه ۱۰ ساله زیر تیغ جراحی قلب رفته و جانش را از دست داده است. در ادامه پی می‌بریم جراحی با اجازه مادر که دو ماه است از همسر جدا شده، بوده. پدر شاکی است و به همین خاطر اجازه نمی‌دهد جنازه در شهر همسرش دفن شود. او با همدستی برادرش دنبال اجرایی کردن نیت خود است.

چگونگی نمایش مرگ کودک: در پیلوت صحنه مرگ کودک نشان داده نمی‌شود، بلکه شوک اول با اعلام خبر مرگ به مخاطب وارد می‌شود. در طول قصه، اما اثر این واقعه را می‌بینیم. اگر دایره بسط داستان در همین حد محدود می‌ماند، پیلوت می‌توانست مدعی باشد که منظور از نمایش چنین قصه‌ای نمایش عمق تراژدی طلاق، خودخواهی آدم‌ها، عدم صداقت و … باشد.

کارگردان، اما در صحنه‌های پایان وارد سردخانه می‌شود، چون احساس می‌کند اثری که باید، روی مخاطب نگذاشته است! د راین صحنه برای اینکه متوجه تحول پدر بشویم، او را در حالی می‌بینیم که جنازه کودک را بغل کرده است و زارزار گریه می‌کند. این نمایش تا زمان دفن و ماندن بر سر قبر کودک ادامه دارد.

این همه تلخی لازم بود؟ نه! ابراهیم ابراهیمیان کارگردان باهوشی است و پیش‌تر نشان داده با ظرافت هم می‌تواند حرفش را منتقل کند. نمی‌دانیم چرا این‌بار تصمیم گرفته وارد عمق فاجعه شود و تصویر کودک مرده و قبرستان را نشان دهد؟! شاید خواسته به هشدار فیلم ضریب دهد، اما خودش بهتر می‌داند شیوه‌های تأثیرگذارتر هم وجود دارد.

کیفیت فیلم: پیلوت قصه می‌گوید و مخاطب را سرگرم می‌کند. حرفش مهم است و هشداری که می‌دهد آن چیزی است که میان برخی از زوجین می‌بینیم. بازی سعید آقاخانی و چند دیالوگ او شیرین و بامزه است. با این‌حال فیلم برای تأثیرگذاری نیاز به طراوت بیشتری دارد.

وضعیت گیشه: فیلم فروش خوبی نداشته و هنوز فروش آن به ۲۰۰ میلیون تومان نرسیده است. پیلوت از سوم مهر ماه اکران عمومی شد.
در ادامه نیز به معرفی فیلم های کاملا کپی برداری شده می پرازیم. کپی‌برداری در سرزمینی که به قواعد کپی‌رایت احترام نمی‌گذارد به‌سادگی هرچه تمام‌تر رخ می‌دهد. ایران، بهشت کپی‌کاران است و می‌شود هر چیز موفقی (فیلم، داستان، نقاشی و…) را به امید تکرار آن موفقیت، کپی کرد. سینمای ایران در دهه ۳۰ همه چیز را از ملودرام‌های مصری کپی می‌کرد، کمی بعد نوبت به ملودرام‌های هندی رسید.

کشوری که فاقد سنت سینمایی، استودیوی مجهز بود و نه فیلمنامه‌نویس داشت و نه کارگردان متبحر طبیعی بود که به دست دیگران نگاه کند و فیلم بسازد. به مرور سینمای ایران به جایی رسید که از خودش کپی کند. «گنج قارون» (سیامک یاسمی) بار‌ها منبع اقتباس فیلمسازانی شد که با فردین و حتی بدون فردین می‌خواستند فیلم بسازند.

تعداد کپی‌هایی که از «قیصر» (مسعود کیمیایی) انجام شده زیاد است و ما نمونه‌ای از سینمای ترکیه هم داریم که پلان به پلان آن از روی فیلم کیمیایی برداشته شده است. از روی فیلم «بلوچ» (مسعود کیمیایی) فیلم «ترکمن» (امیر شروان) ساخته شد و سکانس موتورسواری شبانه قهرمان زخمی در «رضا موتوری» (مسعود کیمیایی) از فیلمی به فیلم دیگر راه یافت.

در سینمای فارسی فیلم «معجزه سیب» (فرانک کاپرا) به «گدایان تهران» (محمدعلی فردین) تبدیل شد. در سینمای قبل از انقلاب که فیلم‌ها در فضایی طبیعی و به اقتضای بازار و نیاز و خواست تماشاگر تولید می‌شدند، کپی‌کاری بسیار پررونق بود. در سینمای گلخانه‌ای دهه ۶۰ ماجرا شکل دیگری به خود گرفت و این بار منابع الهام فیلمسازان ایرانی نه آثار جذاب و موفق در گیشه، که فیلم‌های محبوب و مورد علاقه مدیران سینمایی بود. نتیجه اینکه ما در دهه ۶۰ صاحب تارکوفسکی‌ها و پاراجانف‌های وطنی شدیم.

ابتدای دهه ۷۰ وقتی «افعی» (محمدرضا اعلامی) با کپی‌کردن از فیلم‌های «اولین خون» (ترکاچف)، «غارتگر» (جان مک‌تی یرنان) و «کماندو» (مارک تستر) گیشه را فتح کرد به‌نظر می‌رسید وارد دورانی تازه شده‌ایم. سیل اکشن‌های دهه ۷۰ از راه رسید و متوجه شدیم افعی در مقایسه با فیلم‌هایی مثل «یاران» (ناصر مهدی‌پور) و «آخرین خون» (منوچهر مصیری) چه جواهری است! ماجرا کپی‌برداری همچنان ادامه یافت و نه فقط سینمای عامه‌پسند که در سینمای متفاوت هم مواردی از آن به چشم آمد.

 

سناریوی بازی روی اعصاب سینما با مرگ کودک!+ عکس

 

«افعی» (محمدرضا اعلامی)

به هر حال راه آسان، کم‌هزینه و کم‌دردسر کپی کردن از حاصل تلاش دیگران، همیشه پیش‌روی فیلمسازان ایرانی بوده است. یادمان باشد که درباره رونوشت بدون خلاقیت حرف می‌زنیم نه اقتباس، الهام، ادای دین و حتی بازسازی معقول و استاندارد. دامنه کپی‌کاری همچنان گسترده است که پرداختن به آن فضایی بسیار فراتر از این مجال محدود می‌طلبد.

تولیدات فرح‌بخش

 

سناریوی بازی روی اعصاب سینما با مرگ کودک!+ عکس

 

پویا فیلم با مدیریت حسین فرح‌بخش و عبدالله علیخانی تنها دفتر فیلمسازی در ایران (و شاید هم در جهان) است که بیشتر تولیداتش را با کپی‌برداری از فیلم‌های قدیمی جلوی دوربین می‌برد. بیش از ۲ دهه است که پویا فیلم از سینمای عامه‌پسند قبل از انقلاب تغذیه می‌کند. منبعی تمام‌نشدنی برای حسین فرح‌بخش که به شکلی جالب توجه فیلمنامه را از یک فیلمفارسی و عنوان فیلم را هم از فیلمفارسی دیگری کپی می‌کند. مثلا «شارلاتان» (آرش معیریان ۱۳۸۴) بازسازی وفادارانه‌ای از فیلم «یکه بزن» (رضا صفایی ۱۳۴۶) است و نام فیلم از روی فیلم قدیمی صابر رهبر (شارلاتان محصول ۱۳۴۵ با بازی رضا بیک‌ایمان‌وردی) برداشته شده.

معروف‌ترین آثار کپیِ سینما و تلویزیون ایران«شارلاتان» (آرش معیریان ۱۳۸۴)

در فیلم شارلاتان با افزودن یک مقدمه، تقریبا همه آنچه می‌شد در دهه ۸۰ در سینمای ایران به نمایش درآورد از فیلم یکه‌بزن کپی شده است. جای رضا بیک‌ایمان‌وردی، داریوش اسدزاده و فرانک میرقهاری را هم به ترتیب امین حیایی، جواد رضویان و شقایق فراهانی گرفته‌اند. پویا فیلم قبل از شارلاتان، فیلم «کما» (آرش معیریان ۱۳۸۳) را تولید کرده بود که نه کپی از یک فیلم که الهام گرفته شده از چند فیلمفارسی بود و ترکیب این فیلم‌ها هم با هوشمندی صورت گرفته بود. بیش از آن البته تجربه فیلم «پاکباخته» (غلامحسین لطفی ۱۳۷۵) هم وجود داشت که کپی «دزد و پاسبان» (محمود کوشان ۱۳۴۹) بود.

 

سناریوی بازی روی اعصاب سینما با مرگ کودک!+ عکس

 

جالب اینکه پاکباخته دومین اقتباس از دزد و پاسبان بود. کوشان در دهه ۵۰ فیلم خودش را با نام «شادی‌های زندگی ما» (۱۳۵۵) بازسازی کرده بود. در دزد و پاسبان، نقش سارق را تقی ظهوری بازی کرده بود و بازیگر نقش پاسبان هم حبیب‌الله بلور بود. در شادی‌های زندگی، سارق رضا بیک ایمان‌وردی و پلیس ناصر ملک‌مطیعی بود. در فیلم پاکباخته این نقش‌ها به ترتیب به علیرضا خمسه و اکبر عبدی رسیده بود.

پاکباخته، فروش متوسطی داشت و شرایط حاکم بر سینمای دهه ۷۰ به سختی به حسین فرح‌بخش اجازه می‌داد نوستالژی‌اش به فیلمفارسی را در تولیدات پویا فیلم متبلور کند. این امکان از دهه ۸۰ کاملا مهیا شد و نتیجه‌اش شد نسخه‌هایی به روز از «ممل آمریکایی» (شاپور قریب ۱۳۵۴)، «ماه عسل» (فریدون گله ۱۳۵۵)، «گنج قارون» (سیامک یاسمی ۱۳۴۳) و….

در این سال‌ها فرح‌بخش گاهی هم به تولیدات هالیوودی روز نظر داشته (مثلا «زر زرد» براساس «می‌دانم تابستان گذشته چه کردی؟» ساخته شد) یا فیلم‌های موج نویی را مبنا قرار داده (مثل بازسازی «خداحافظ رفیق» امیر نادری با فیلم «عطش»)، ولی اساس کار معمولا به کپی‌برداری از فیلمفارسی‌ها بنا شده است. دست‌کم یک دهه کپی‌های پویا فیلم از فیلمفارسی‌های قدیمی، گیشه تضمین شده‌ای در بازار اکران داشت.

این فیلم‌ها توسط کارگردان‌های مختلفی ساخته شدند، ولی سازنده اصلی‌شان حسین فرح‌بخش است؛ تهیه‌کننده‌ای که فیلمفارسی مورد نظرش را برای کپی‌کردن انتخاب می‌کند، فیلمنامه با نظارت دقیق و کامل او نوشته و همه عوامل با نظر او انتخاب می‌شود و خودش هم همیشه سرصحنه حی و حاضر است و کار را پیش می‌برد. این فیلم‌ها سلایق و علایق فرح‌بخش را نمایان می‌کنند و هدف از تولیدشان رسیدن به گیشه پررونق بوده که در مورد بسیاری‌شان این هدف محقق شده. نکته اینجاست که اغلب این فیلم‌ها فاقد اصالت و هویت هستند.

سینمای عامه‌پسند دهه‌های ۴۰ و ۵۰ در دل شرایط طبیعی و بستری اجتماعی به حرکت خود ادامه می‌داد. فیلم گنج قارون محصول مناسبات خاص نیمه اول دهه ۴۰ است. نمی‌شود ۴ دهه بعد گنج قارون را بازسازی کرد و به نتیجه مطلوب رسید. با کپی‌کردن داستان و شخصیت‌های فیلم‌های فارسی قدیمی و آوردنشان به روزگار معاصر، مهم‌ترین چیزی که از دست می‌رود حال و هوا و پس‌زمینه فرهنگی- اجتماعی‌ای است که به رخدادها، کنش‌ها و شخصیت‌ها معنا می‌بخشیدند. در این نوع کپی‌برداری معمولا اصالت و هویت فدا می‌شود و نتیجه فیلم‌هایی است که به سرعت تولید، اکران و معمولا هم خیلی زود فراموش می‌شوند.

وفادارترین کپی‌برداری

میان فیلم‌های تجاری یک دهه اخیر که از روی فیلمی دیگر کپی شده‌اند فیلم «دو خواهر» (محمد بانکی) جایگاهی ویژه دارد. دو خواهر به عنوان یکی از عجیب‌ترین فیلم‌های سینمای ایران چنان از روی فیلم Two Much کپی شده که در جزئی‌ترین دیالوگ‌ها، کنش‌ها، شیوه قاب‌بندی و دکوپاژ هم از منبع اقتباسش تبعیت می‌کند. اگر در Two Much پسر برای قرار گذاشتن با دختر مثلا ساعت ۵ عصر را تعیین می‌کند در فیلم دو خواهر هم در سکانسی مشابه، دقیقا همین ساعت ۵ (و نه مثلا ساعت ۶ یا هر موقع دیگری)، به عنوان زمان قرار تعیین می‌شود. فیلم دو خواهر در این حد کپی وفادارانه‌ای از Two Much است و جز پلان‌هایی که مقررات ایران اجازه نمایش‌شان را نمی‌داده، همه چیز از منبع اصلی به فیلم محمد بانکی راه پیدا کرده است.

 

سناریوی بازی روی اعصاب سینما با مرگ کودک!+ عکس

 

کپی‌کاری در سینمای متفاوت

فیلم تلخ اجتماعی «کافه ستاره» (سامان مقدم) که قرار بود فصلی تازه در کارنامه سازنده‌اش بگشاید و مورد استقبال نسبی منتقدان هم قرار گرفت، برخلاف آنچه در تیتراژش آمده بود نه براساس داستانی از نجیب محفوظ، نویسنده مشهور مصری که برمبنای فیلم مکزیکی «کافه میداک» ساخته شده بود. جالب اینکه فیلم کافه میداک اقتباسی از داستان محفوظ بود، ولی کافه ستاره بیشتر شبیه کافه میداک بود و در مواردی عملا بازسازی این فیلم مکزیکی محسوب می‌شد.

 

سناریوی بازی روی اعصاب سینما با مرگ کودک!+ عکس

 

کافه میداک فیلم خیلی مشهوری نبود، ولی از بخت بد فیلمنامه‌نویس کافه ستاره، با به شهرت رسیدن سلما هایک، فیلم‌های قدیمی و مکزیکی او هم دوباره عرضه شدند و اینگونه کافه میداک از سایه بیرون آمد. مورد مشهور دیگری که باز در سینمای متفاوت مشاهده شد «تاج محل» (دانش اقباشاوی) بود. فیلمی که قرار بود ادای دین سازندگانشان به آبادان و اعضای خانواده‌شان باشد، ولی داستانش با تمام جزئیات از روی یک فیلم فرانسوی کپی شده بود.

مورد دیگر «جیب‌بر خیابان جنوبی» (سیاوش اسعدی) است. فیلمی کیمیایی‌وار و همراه با لحظه‌های پرحس‌وحال که نشان از استعداد سازنده‌اش دارد؛ استعدادی که هم در «حوالی اتوبان» و هم در «درخونگاه» فیلم‌هایی که اسعدی قبل و بعد از جیب‌بر خیابان جنوبی ساخته، قابل مشاهده است. با این همه جیب بر خیابان جنوبی کپی فیلم اسپانیایی «دزدها» است. جیب‌بر… نه فقط در داستان که در میزانس و دکوپاژ هم شبیه فیلم دزدهاست. شباهتی بسیار زیاد و عجیب که معلوم نیست چرا کارگردان خوش‌ذوقی، چون اسعدی به آن تن داده است.

شبنم سیدمجیدی: شبیه یک سنت قدیمی است. کپی‌کاری در برنامه‌های تلویزیونی قدمت زیادی دارد و دیگر حتی انگار چیز عجیب و زننده‌ای نیست. شاید تقصیر خودمان بود که به جای آنکه بگوییم سرقت ایده و اجرا، نامش را گذاشتیم کپی و از قباحت آن کم کردیم. هر بار رسانه‌ها و مردم متوجه برنامه‌های کپی شده و تقلید معمولا ضعیف صدا و سیما از برنامه‌های موفق تلویزیون‌های خارجی می‌شوند و زبان به انتقاد می‌گشایند و باز هیچ کدام از برنامه‌سازان کپی‌کار، خم به ابرو نمی‌آورند. هیچ‌کس از آن‌ها کپی بودن ایده، طرح و اجرای خود را دیگر حتی انکار هم نمی‌کنند؛ انگار یک واقعیت است که باید با آن کنار آمد.

آن قدر تعداد برنامه‌های کپی پیست شده تلویزیون زیاد است که شمار آن‌ها از دست همه در رفته است. جدیدترین آن‌ها را حتما یادتان هست. برنامه «عصر جدید» با اجرای احسان علیخانی. ۴ نفر نشسته‌اند به‌عنوان داور، یک نفر یا چند نفر هم روی سن روبه‌رو حرکات مثلا خارق‌العاده می‌کنند و داوران گاهی دست می‌زنند، گاهی می‌ایستند و تشویق می‌کنند و گاهی ناامید می‌شوند؛ مسابقات معروف استعدادیابی که سال‌هاست در کشور‌های مختلف اجرا می‌شود.

 

سناریوی بازی روی اعصاب سینما با مرگ کودک!+ عکس

 

اما دریغ از اینکه تلویزیون حداقل در چینش صحنه یا نوع اجرا خلاقیت به خرج دهد، همه چیز در فرم، یک کپی دقیق و بدون کم و کاست از نمونه معروف آمریکایی برنامه است. اما نتیجه کار بیشتر شبیه یک کاریکاتور از نمونه اصلی شده است.

کپی در کپی

چند‌ماه قبل‌تر از برنامه عصر جدید، برنامه دیگری با نام «پنج ستاره»، ابتدا با اجرای اشکان خطیبی و بعد با اجرای حمید گودرزی پخش شد که خودش یک کپی از روی برنامه خارجی معروف به نام «میلیونر شو» بود. چندی بعد و همزمان با پخش مسابقه پنج ستاره، پخش یک برنامه دیگر با نام «برنده باش» با اجرای محمدرضا گلزار آغاز شد که آن هم کپی از روی میلیونر شو بود. جالب بود که عوامل پنج‌ستاره، برگزار‌کنندگان برنامه برنده باش را متهم به کپی می‌کرند درصورتی که اصل برنامه خودشان هم کپی بود! گلزار در دفاع از برنامه‌اش می‌گفت: «ما هم نگفتیم نوآوری کرده‌ایم. نمونه این مسابقه در بیش از ۱۴۰ کشور دنیا اجرا می‌شود». حتماً نمونه‌های آمریکایی، ترکی و هندی آن را در فضای مجازی دیده‌اید.

 

سناریوی بازی روی اعصاب سینما با مرگ کودک!+ عکس

 

جالبی‌اش اینجاست که همه چیز، از نورپردازی گرفته تا موسیقی برنامه برنده باش هم کپی دقیقی بود از نمونه خارجی آن. «دورهمی» با اجرای مهران مدیری نیز برنامه دیگری بود که حدود ۳ سال پیش مشخص شد جزئیات آن یک کپی تمام عیار از یک برنامه هندی با نام «شب‌های طنز با کاپیل» است. جزئی‌ترین اجزای صحنه و دکور، نوع تشویق‌های تماشاگران، اختصاص جایگاه ویژه به مهران مدیری و حتی گاهی اجرای او، نه یک اقتباس بلکه کپی مو به مو از این برنامه مشهور کمدی در تلویزیون هند بود.

یک سال قبل از آن یعنی در سال ۹۴، سریال «جاده قدیم» را داشتیم که با ورود یک بازیگر جدید با شمایل والتر وایت، شخصیت اصلی سریال معروف «بریکینگ بد»، محتوای آن نیز کاملاً عوض و تبدیل به یک بازسازی کامل از بریکینگ بد شد.

در سال ۹۳ همزمان با ماه مبارک رمضان سریال «هفت‌سنگ» به کارگردانی علیرضا بذرافشان پخش شد. مجله تایم بعد از پخش قسمت نخست این سریال در گزارشی نوشت که هفت‌سنگ کپی صحنه به صحنه سریال محبوب آمریکایی با نام «خانواده مدرن» است و در مورد رعایت نشدن قانون کپی رایت انتقاد کرد. آن زمان علیرضا بذرافشان این اتهامات را رد می‌کرد و آن را فقط یک اقتباس ساده می‌نامید. درحالی‌که اگر این سریال اصلی را دیده باشید، متوجه می‌شوید که نسخه ایرانی (حتی در داستان و شخصیت‌پردازی‌ها) در واقع یک بازتولید دقیق از نسخه آمریکایی بود.

 

سناریوی بازی روی اعصاب سینما با مرگ کودک!+ عکس

 

صداوسیما حتی از روی خودش هم کپی می‌کند و نمونه‌های بسیاری داریم که می‌خواهند مثلا از روی برنامه ۹۰ کپی کنند و آیتم‌های مختلف آن را بازتولید می‌کنند. اما یک نمونه جالب‌تر آن کپی کردن یک برنامه قرآنی از روی «خندوانه» است. اینجا هم چینش، اجرا و ایده‌ها یک کپی دقیق است.

کپی از روی «من و تو»

کپی از روی برنامه‌های شبکه ماهواره‌ای من و تو نیز که قدمتی چند ساله دارد؛ کپی برنامه «شب کوک» شبکه نسیم از روی برنامه «استیج»، کپی برنامه‌های خبری تلویزیون از روی «اتاق خبر» و…، کپی صد درصدی از لوگوی برنامه «من و تو پلاس» در یکی از برنامه‌های صدا و سیما، کپی از ایده برنامه «شعر یادت نره» در یک مسابقه رادیویی، کپی از برنامه «صدا‌های غایب» مسابقه آکادمی در مسابقه «چهار سه دو یک»، و البته در شبکه خانگی نیز کپی بی‌کم و کاست از روی برنامه «بفرمایید شام» که با نام «شام ایرانی» ارائه شد، تنها چند نمونه از آنهاست. سرعت و حجم کپی‌برداری در صدا و سیما واقعاً بالاست و بعید می‌دانم بتوانیم حتی در اسم بردن از این برنامه‌ها هم به گرد پای صدا و سیما برسیم.

 

سناریوی بازی روی اعصاب سینما با مرگ کودک!+ عکس

 


راهنمای اقامت و مهاجرت
بیوگرافی هنرمندان