ramazan
ramazan

همسر زیبا و خوش چهره

همسر زیبا و خوش چهره

برگزیده سه داستان زیبا و خواندنی

 

محتویات

1- ماجرای واقعی همسر زیبا و خوش چهره

2- نامه مادری به دخترش درباره پیرشدن

3- زنان صبورنوشته بهاره رهنما !

 

 

یکی از دوستانم با یک زن بازیگر معروف که فوق‌العاده زیبا بود ازدواج کرد. اما درست زمانی که همه به خوشبختی این زن و شوهر غبطه می‌خوردند، آنها از هم جدا شدند.

 

طولی نکشید که دوستم دوباره ازدواج کرد. همسر دومش یک دختر عادی با چهره‌ای بسیار معمولی بود. اما به نظر می‌رسید که دوستم بیشتر و عمیق‌تر از گذشته عاشق همسرش است.

 

عده‌ای آدم کنجکاو از او می‌پرسند: «فکر نمی‌کنی همسر قبلی‌ات خوشگل‌تر بود؟»
دوستم با قاطعیت به آنها جواب ‌داد: «نه! اصلاً! اتفاقاً وقتی از چیزی عصبانی می شد و فریاد می زد، خیلی وحشی و زشت به نظرم می‌رسید. اما همسر کنونی‌ام این طور نیست. به نظر من او همیشه زیبا، با سلیقه و باهوش است.»

 

می‌گویند زن‌ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی‌شوند، بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر می‌رسند.

 

بچه‌ها هرگز مادرشان را زشت نمی‌دانند؛ سگ‌ها اصلا به صاحبان فقیرشان پارس نمی‌کنند؛ اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمی‌آید؛ اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید، آنها را زیبا هم خواهید یافت زیرا «حس زیبا دیدن» همان عشق است.

نامه زیبا و خواندنی یک مادر به دخترش در رابطه با پیرشدن

از وقتی متولد می شویم قدم در راه پیری و سالخوردگی می گذاریم. این بخشی از انسان بودن است. این روند می تواند خسته کننده و ترسناک باشد چون اعضای خانواده باید عادتهایشان را تغییر دهند. این دوره گذار می تواند مشکل باشد مخصوصا برای کسانی که در گذشته خود غرق شده اند. در این مطلب نامه مادری به دخترش درباره این دوره زندگی را با هم می خوانیم:

«دختر عزیزم
از تو می خواهم روزی که می بینی من پیر شده ام، صبور باشی و بیشتر از آن درک کنی که من در چه دوره ای هستم. اگر وقتی صحبت می کنیم من یک چیز را هزار بار تکرار می کنم با گفتن: «اینو یک دقیقه پیش گفتی…» حرفم را قطع نکن. لطفا فقط گوش کن. سعی کن کودکی ات را به یاد بیاوری که من هرشب و هرشب یک داستان را برایت می خواندم تا بخوابی.

 

هنگامی که من نمی خواهم حمام بروم عصبانی نشو و من را خجالت زده نکن. سعی کن به یاد بیاوری وقتی یک دختر کوچک بودی و مجبور بودم دنبال تو بدوم، وقتی برای رفتن به حمام بهانه می آوردی.

 

وقتی می بینی من چقدر با تکنولوژی جدید ناآشنا هستم، به من زمان بده یاد بگیرم و طوری نگاه نکن که… و به یاد بیاور من چه صبورانه به تو همه چیز را آموختم، مثل غذاخوردن مناسب، لباس پوشیدن، شانه زدن موهایت و رویایی با مسائل مسائل روزمره…

 

روزی که می بینی من پیر شده ام، از تو می خواهم صبور باشی و مرا درک کنی…

 

وقتی گاهی من یادم می رود که درمورد چه چیزی صحبت می کردیم، به من فرصت بده به یاد آورم و اگر نتوانستم بداخلاق، بی حوصله و گستاخ نشو. فقط با تمام قلبت بدان که مهم ترین چیز برای من، بودن با توست.

 

و هنگامی که پاهای پیر و خسته ام به من اجازه نمی دهند پا به پای تو بیایم، دستت را به من بده، همانطوری که وقتی کوچک بودی تازه می خواستی راه بروی. هنگامی که آن روزها آمدند، ناراحت نباش… فقط با من باش و مرا در آخرین روزهای زندگی ام باعشق درک کن. من قدردان و سپاسگزار تو خواهم بود به خاطر هدیه زمان و لذتی که باهم سهیم می شویم. با لبخند و عشقی که من همیشه نثار تو کرده ام. من فقط می خواهم بگویم… دوستت دارم دختر عزیزم…»

زنان صبور، نوشته بهاره رهنما (خواندنی و جالب)

زن كنار یكی از بچه هاش نشسته و در كنار اون مادر مرد نشسته تو ردیف كناری.

 

مرد نشسته با پسر دوازده سیزده ساله ای كه به نظر میاد بچه بزرگتر این زوج هست، هواپیما سرده و پتو های قسمت اكونومی تموم شده، مرد كه موبایلش با بازی كندی كرش دستشه بدون نگاه به زن میگه : سرد شد بیخود كاپشنم رو دادم تو بار.

 

زن میگه : من بهت گفتم و بلند میشه ، مهماندار میاد نزدیك و میگه : خانم لطفا بشینید الان تیك آف میكنیم، زن در حالی كه پالتوی روی لباسش را در میاورد میگوید:چشم همین الان ببخشید ، مینشینید و قبل نشستن پالتویش را روی مرد می اندازد.

 

مرد نگاهی به او میكند و موبایش را از زیر پالتو بیرون میكشد و به بازی اش ادامه میدهد و سكوت طولانی میماسد بینشان ،موقع ناهار میشود مهماندار میپرسد چی میل دارید بیف استراگانف یا قورمه سبزی ، زن با تردید انگار سخت ترین سوْال فلسفی دنیا را از او پرسیده باشند به چشمهای مرد با خواهش نگاه میكند، مرد نجاتش میدهد و به مهماندار میگوید :

 

كل این ردیف و بغلی قورمه سبزی لطفا

 

غذا در سكوت خورده میشود زن قبل خوردن غذایش به پسر كوچك و مادر شوهرش كمك میكند تا ظرف های غذایشان را باز كنند.

 

مرد و پسر بزرگتر زودتر غذا را تمام میكنند ، مرد میز جلویش را جمع میكند و ظرف های غذا را جلوی زن میگذارد كه زودتر غذایش را تمام كرده ، مرد دوباره بازی میكند پسر بزرگتر هم ایپدی را میگذارد جلویش و با هیجان مشغول گل زدن در زمین مجازی فوتبال میشود.

 

یكساعتی طول میكشد تا مهماندار ها برگردند و زن تمام این یك ساعت مثل مجسمه خشك شده میماند ، موقع پیاده شدن از هوا پیما اغلب ساك های دستی را به دست میگیرد و دست پسر كوچكترش را ،یك لحظه چشم در چشم میشویم ، دوست دارم بپرسم : ایا هرگز برای خودت زندگی كرده ای ؟!

 

بهاره رهنما/پیشاپیش تقدیم به همه زنان صبور سرزمینم


راهنمای اقامت و مهاجرت
بیوگرافی هنرمندان