ramazan
ramazan

اس ام اس غمگین و دردناک (1)

اس ام اس غمگین و دردناک (1)

چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد

چه نکوتر انکه مرغی ز قفس پریده باشد

پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند

چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد

.

.

.

شب ها زیر دوش آب سرد رها می کنم بغض زخم هایم را در حالی که همه می گویند :

خوش به حالش ، چه زود فراموش کرد …

.

.

.

این روزها شبیه جودی آبوت شده ام ، برای بابا لنگ درازی مینویسم که نمیشناسمش …

.

.

.

هی نیوتن !

تو که دم از جاذبه میزنی ، مرا کشف کن !

منی را که غم ها مدام جذبم میشوند !

.

.

.

 

از کودکی به ما جدایی را آموختند ، آن زمان که بروی تخته سیاه نوشتند :

خوب ، بد !

.

.

.

ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﻭ ﺧﻂ ؛ ﻣﺎﻧﺪﻧﻢ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﺩ …

ﺭﻓﺘﻨﻢ ﺗﻮﺍﻥ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ و من ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺭﺩ ﻧﺪﺍﺭﻡ !

.

.

.

یه وقتایی دلت میسوزه

یه وقتایی دلت میشکنه

یه وقتایی دلت میگیره

اما خدا نکنه سه تاش با هم اتفاق بیفته !

.

.

.

عشق کودکی ام را به تمام عشق ها ترجیح میدهم :

گرچه یک طرفه بود و بی هدف ، لااقل صادقانه بود و بی کلک …

.

.

.

جایی هست که دیگه کم میاری از اومدنا ؛ رفتنا ؛ شکستنا !

جایی که فقط میخوای یکی باشه ، یکی بمونه ، نره ، واسه همیشه کنارت بمونه …

.

.

.

شکستن دل به شکستن استخوان دنده می ماند !

از بیرون همه چیز رو به راه است اما هر نفس درد ا ست که میکشی و من چه درد می کشم !!!

.

.

.

چه عمری گذشت تا باورمان شد آنچه را باد برد خودمان بودیم !

.

.

.

دکتر هم دیوانه شد وقتی چند لحظه ای از “سکوتم” را برایش معنا کردم !

.

.

.

تعلق که نداشته باشی به جایی … به کسی … به چیزی …

تمام شدنت راحت تر از آنی میشود که گمان می بُردی !

.

.

.

هیزم نبودم ولی سوختم در زمستان نبودنت …

.

.

.

باران صبح نم نم می بارد و تو را به یاد می آورد که نم نم باریدی و ویران کردی خانه کهنه را …

.

.

.

بهتون قول میدم اگه یه سرچ توی گذشته ی آدمای “بی احساس” بزنی ، جای پای یه آدم “بی احساس” رو می بینی !!!

.

.

.

قبل از آنکه جنازه ام را به خاک بسپارند وصیت میکنم روی سنگ قبرم بنویسند : چقدر گفتم من بی تو میمیرم ؟!؟!؟! (مجله مراحم)

.

.

.

از من فاصله بگیر ؛ هربار که به من نزدیک می شوی باور می کنم هنوز می شود زندگی را دوست داشت !

از من فاصله بگیر ؛ خسته ام از این امیدهای کوتاه و واهی …

.

.

.

بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی …

دلت بگیره ولی دلگیری نکنی …

شاکی بشی ولی شکایت نکنی …

گریه کنی اما نزاری اشکات پیدا بشن …

خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری …

خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی …

.

.

.

خیلی تلخه احساس کنی مثل شمعی ، فقط وقتی برق نیست بیان سراغت و بعد با یه فوت ، خاموشت کنن …

.

.

.

راحت بگم : بر باد داد چون دود سیگار ، دودمانم را …

.

.

.

انگار که سالهاست که رفته ای …

از تابستان بگو ، از بهاری که رفتی تا من از زمستانی بگویم که نشست بر موهایم و نرفت …

.

.

.

نشنیده بگیر … مهم نیست ، صدای شکستنم بود !

.

.

.

ﭘﻴﺸﺎﻧﻰ ﺍﻡ ، ﭼﺴﺒﻴﺪﻥ به ﺳﻴﻨﻪ ﺍﻯ ﺭﺍ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ، ﺧﻴﺲ ﮐﺮﺩﻥ ﭘﻴﺮﺍﻫﻨﻰ ﺭﺍ …

ﻋﺠﺐ ﺩﻝ ﭘﺮ ﺗﻮﻗﻌﻰ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻦ !!!

.

.

.

در کافه

کنج دیوار

رو به روی هم

خوب شد قهوه مان را نخوردیم !

حرفهایمان به اندازه کافی تلخ بود …

.

.

.

آدم به خدا خیانت کرد !

خدا غم آفرید … تنهایی آفرید … بغض آفرید … اما راضی نشد !

کمی تامل کرد ، آنگاه عشق را آفرید و نفس راحتی کشید !

انتقامش را گرفته بود از آدم …

.

.

.

شمع می سوزد و پروانه به دورش نگران

او که می سوزد و پروانه ندارد چه کند ؟؟؟

.

.

.

حوا که بغض کند حتی اگر خدا سیب هم بیاورد تنها آغوش آدم آرامش می کند !!!

.

.

.

قلب بزرگ که بود آن خورشید که در آن ظلمات دور شکست و شکسته زنده ماند …

گوش کنید ؛ اینک هزاران خورشید کوچک در انتظار ترکیدنند !

این انفجار روشن بی پایان را کدام چشم به انتها خواهد رساند ؟

حسین پناهی

.

.

.

نقشه را تا میزنم و جهان را در جیبم میگذارم …

تو فقط چند سانتی متر از من دوری !

.

.

.

سپیدی موهایم را دست کم نگیر !

اینجا خیلی وقت است برف نباریده …

.

.

.

دلم کمى هوا میخواهد اما در سرنگ !!!

از زندگى خسته ام …

.

.

.

کاشکی که عکس تو به حرف بیاد و از نبودنات بگه !

.

.

.

هر چه بغضت بزرگتر ، بهانه ی ترکیدنش کوچکتر …

.

.

.

می خواهم خودم را بُر بزنم ؛ شاید این دست “تو” بیایی …

.

.

.

هوا خوب است ، بیا برویم کمی قدم بزنیم ؛ نگران نباش دوباره باز میگردانمت به قاب عکس !

.

.

.

حکایت رفاقت من و تو ، حکایت قهوه ایست که امروز به یاد تو تلخ نوشیدم که با هر جرعه بسیار اندیشیدم که این طعم را دوست دارم یا نه ؟ و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن که انتظار تمام شدنش را نداشتم و تمام که شد فهمیدم باز هم قهوه می خواهم حتی تلخ تلخ تلخ !!!

.

.

.

عجیبه که تو دنیای بچه ها هر کی زودتر بگه دوستت دارم “برنده” است

ولی

تو دنیای بزرگتر ها هر کی زودتر بگه دوستت دارم “بازنده” است …

و من بردم تا ببازم !

.

.

.

کمی مهربانتر باش لطفا …

برای شانه ام سنگین است این سرسنگینی ها …

.

.

.

نشانی ام عوض نشده !

هنوز در همین خانه ام ، فقط دیگر زندگی نمی کنم …

.

.

.

خسته ام مثل درخت سروی که سال ها در برابر طوفان ایستاد و روزی که به نسیمی دل داد ، شکست …

.

.

.

من اگر میخندم تنها به اجبار عکاس است وگرنه من کجا و واژه ی سیب کجا ؟

.

.

.

برف پاک کن بیهوده جان می کَند …

باران این سوی شیشه است !

.

.

.

درد دارد “امروز” حرفی برای گفتن نداشته باشی با کسی که تا “دیروز” تمام حرف هایت را فقط به او می گفتی …

.

.

.

تقصیر من که نیست !

این بغض های سمج عادتشان شده است که مدام سر از کار دلم دربیاورند …

.

.

.

دارم به اجزای تشکیل دهنده ام تجزیه میشوم !

آب

باد

خاک

و این آتش که تو به جانم انداخته ای …

.

.

.

کاش قلم نشانی تو را می نوشت نه در به دری مرا …

.

.

.

زمستان که میشود همه دوست دارند گرم شوند اما من از خدا خواسته ام سردم کند ؛ این بار از تو … مثل تو …

شاید راحت تر به خدا بسپارمت !

.

.

.

احساسات بیان نشده ، هیچ وقت فراموش نمیشن …

.

.

.

گاهی برای کشتن کسی که توی دلت زنده س باید هزار بار بمیری …

.

.

.

دل هایم برایت تنگ شده اند …

آخر تو که نمی دانی ، برای فراموش کردنت دو دل شده ام !

.

.

.

گاهی لال می شود آدم …

حرف دارد ولی کلمه ندارد !

.

.

.

آینه بهترین دوستمه چون وقتی  گریه میکنم، نمی خنده !

.

.

.

موهایم را کوتاه می کنم تا نگیرند بهانه ی نوازش هایت را !

.

.

.

کاش روزی به جای اطلاعیه ی مرگ ، خبر تولدها را به در و دیوارها می زدیم و به جای رفتنها ، آمدنها را می خواندیم …


راهنمای اقامت و مهاجرت
بیوگرافی هنرمندان