غضنفر توی جنگ بیسیمچی بوده. بیسیم میزنه میگه من 5000 نفر رو اسیر كردم. بیابد ببریدشون. بهش میگن خوب خودت بیارشون. میگه: آخه اینا نمیذارن من بیام
بچه از باباش میپرسه اصفهان دورتره یا كره ماه؟ بابا میگه: آخه پسر تو از اینجا اصفهان رو میبینی؟
**************
غضنفر مشغول شستن ماشینش بود. ازش پرسیدند: چرا از پلاك ماشین شروع كردی؟ جواب داد: آخر دفعه قبل كه ماشین میشستم، وقتی به پلاكش رسیدم، دیدم ماشین خودم نیست!!
**************
یه روز غضنفر میره بانك تا چِكِش رو نقد كنه. بانكیه بهش میگه چك سیباس؟ غضنفر جواب میده نه! مال گردوهای پارساله.
غضنفر كلیدش رو تو ماشین جا میگذاره، تا بره كلید ساز بیاره زن و بچش دو ساعت تو ماشین گیر میكنن!