لئونید روگوزوف یک جراح روس و البته مردی ماجراجو بود. در سفری به قطب جنوب ناگهان بیمار شد. باید عمل میشد. اما تنها پزشک گروه خودش بود.
پسرش ولادیسلاو ماجرا را اینطور تعریف میکند: “چون خودش جراح بود، بلافاصله فهمید مشکل آپاندیس است. بارها نمونهاش را دیده بود و عمل کرده بود. در دنیای متمدن، با امکانات دنیای مدرن، عمل سادهای بود. اما آنجا که خبری از این تجهیزات نبود، فقط یخ بود و سرما.”
دو راهی سختی بود. روزوگوف میدانست آپاندیسش هر آن ممکن است بترکد، و اگر بترکد مرگش حتمی خواهد بود. باید زودتر تصمیم میگرفت. حالش هر لحظه بدتر میشد. باید شکمش را باز میکرد و رودهاش را بیرون میکشید. نمیدانست اصلا آدم میتواند چنین کاری بکند یا نه.
فرمانده پایگاه نووولازاروسکایا باید اجازه عمل جراحی را از مسکو میگرفت. به قول ولادیسلاو: “اگر پدرم موفق نمیشد و میمرد، برای وجهه شوروی و برنامه اکتشافیاش در قطب جنوب خیلی بد بود.”
دستآخر روگوزوف تصمیمش را گرفت: بهجای اینکه در انتظار مرگ بنشیند، خودش آپاندیس خودش را عمل می کند.
روگوزوف مراحل عمل را دقیق روی کاغذ آورد و کارهایی را که همراهانش، بهعنوان دستیار، باید انجام میدادند، مشخص کرد. یکی باید ابزاری را که لازم داشت دستش میداد، یکی نور را تنظیم میکرد، و آینه را نگه میداشت – آینه برای این بود که درست ببیند چه کار میکند. فرمانده ایستگاه هم توی اتاق بود که اگر کسی از حال رفت، جایش را بگیرد.
پسرش ولادیسلاو میگوید: “حساب همه چیز را کرده بود. حتی به دستیارها یاد داده بود که اگر داشت از هوش میرفت چطور آدرنالین به او تزریق کنند و تنفس مصنوعی بدهند. فکر نمیکنم بهتر از این میشد برنامهریزی کرد.”
بعدها در خاطراتاش نوشت: “بیچاره دستیارهام! لحظه آخر قبل از عمل نگاهشان کردم. رنگشان از روپوشهای سفیدی که تنشان کرده بودند سفیدتر بود. خودم هم ترسیده بودم. اما همین که سرنگ را برداشتم و نووکایین را به خودم زدم، انگار پای میز جراحی ایستادهام. مشغول کار شدم و نفهمیدم چطور گذشت.”
به آخرین و دشوارترین بخش عمل که رسید، سطح هشیاریاش پایین آمده بود. میترسید در آخرین مرحله ناکام بماند. خودش بعدها اینطور نوشت:
“خونریزی شدید بود. سعی کردم هول نشوم. صفاق، جدار داخلی شکم، را باز کردم. روده کور زخمی شد، ناچار شدم بخیه بزنم. ضعیف و ضعیفتر میشدم. سرم گیج میرفت. هر چهار پنج دقیقه بیست ثانیه استراحت میکردم. اما بالاخره شد! رسیدم به آپاندیس لعنتی. دیدم تهش سیاه شده. اگر یک روز دیگر میماند، احتمالا میترکید. نبضم به وضوح کند شد. دستهایم حس نداشت، انگار پلاستیکی باشد. به خودم گفتم کارت تمام است. همه کار را کرده بودم، فقط مانده بود آپاندیس را در بیارم.”
سرانجام مرحله آخر را هم با موفقیت پشت سر گذاشت. بعد از دو ساعت تمام، آپاندیس را بیرون آورده بود و شکمش را بخیه زده بود.
دکتر دانکن گی: “من اوایل دهه ۱۹۶۰ دانشجوی پزشکی بودم. یادم است میگفتند اگر جایی بدون امکانات مثل قطب گیر کردید و مشکل آپاندیس پیش آمد چهکار کنید. میگفتند راست بنشینید و زانویتان را بغل کنید. در این حالت اگر آپاندیس بترکد، احتمال اینکه چرک سمت ته لگن برود و دمل شود – و صفاق، جدار داخلی شکم، را عفونی نکند – بیشتر است. التهاب جدار داخلی شکم کشنده است. ولی در درسها کسی نمیگفت خودتان تیغ بردارید و جراحی کنید.”
ولادیسلاو میگوید: “شباهتهای زیادی داشتند. اول اینکه هر دو ۲۷ ساله بودند. هر دو از طبقه کارگر آمده بودند و کاری کرده بودند که پیش از آن در تاریخ بشر نشده بود. نمونه کامل قهرمان ملی بودند.”
دولت شوروی به روگوزوف “نشان پرچم سرخ کارگر” داد، نشانی که به کسانی که خدمات ارزنده به جامعه و کشور کرده بودند تعلق میگرفت. شجاعتش مایه مباهات شوروی در برابر جهانیان بود. به قول ولادیسلاو: “میگفتند ببینید نسل جوانی را که از نظام ما برآمده – جوانانی خوشسیما، لبخندبهلب، و خوشاخلاق، اما با ارادهای پولادین.”
اما روگوزوف دنبال معروف شدن نبود. فردای سفر، برگشت بیمارستان و کارش را از سر گرفت.
بیش از نیم قرن از آن زمان گذشته و این روزها برداشتن آپاندیس پیش از سفر به قطب جنوب عادی – و در بعضی کشورها مثل استرالیا، اجباری – است. بعضی از پزشکان معتقدند فضانوردانی که بخواهند (در آینده) برای مدتی طولانی به ماه یا مریخ بروند، باید همین کار را بکنند.
ولادیسلاو، پسر روگوزوف، پدرش را چهرهای الهامبخش میداند. میگوید: “وقتی جایی گیر کردهاید که به نظر میرسد همه چیز علیه شما دست به دست هم دادهاند و راهی برایتان نگذاشتهاند، حتی در بدترین شرایط اقلیمی، تسلیم نشوید. به خودتان باور داشته باشید و بجنگید. برای زنده ماندن بجنگید.”