عشقم عاشقانه دوستت دارم. مجموعه اشعار نو، زیبا و رمانتیک، جملات احساسی عشق جان. رمانتیک تقدیم همه ی کاربران عزیز و عش های پاک و ماندگار. لحظه هاتون سرشار از عشق و دوستی.
عشقم؛ من عشق را در تو
تو را در دل
دل را در موقع تپیدن
و تپیدن را به خاطر تو دوست دارم
من غم را در سکوت
سکوت را درشب
شب را در بستر
و بستر را برای اندیشیدن به خاطرتو دوست دارم
من بهار را به خاطر شکوفه هایش
زندگی را به خاطر زیبائیش
و زیبائی اش را به خاطر تو دوست دارم
من دنیا را به خاطر خدایش
خدایی که تورا خلق کرد دوست دارم!
نه ديدار و نه لبخند،عشق ما
از بيت هاي سروده شروع شد!
هرچه زیبایی و خوبی که دلم تشنه ی اوست
مثل گل،صحبت دوست
مثل پرواز،کبوتر
می و موسیقی و مهتاب و کتاب،
کوه،دریا،جنگل،یاس،سحر
این همه یک سو، یک سوی دگر،
چهره ی همچو گل نازنین تو!
دوست دارم همه عالم را لیک
هیچکس را نه به اندازه ی تو!
“فریدون مشیری “
وقتی چشم به دنیای تو گشودم قلب کوچکم به تماشای تو آمد.
دوست داشتم خورشید را به تو تقدیم کنم و به پروانه ها بگویم برایت پیراهنی از جنس محبت ببافند.
دوست داشتم ستاره ها را بالای سرت آویزان کنم و دستهای گرم تو را در بهترین روزها بشویم.
دوست داشتم هیچ وقت راه عشق را گم نکنیم.
امروز چگونه ای؟ آیا خورشید نام تو را می داند،آیا دستهایت با رودها آشتی اند؟
آیا وجودت از بهار آکنده است؟ آیا قلب مهربانت هنوز زیباست؟
عشق جان تو همانی؛
که گلی با چشمی
بلبلی با گوشی
رنگ زیبای خزان با روحی
نیش زنبور عسل با نوشی
کار هموارۀ باران با دشت
برف با قلۀ کوه
رود با ریشۀ بید
باد با شاخه و برگ
ابر عابر با ماه
چشمهای با آهو
برکهای با مهتاب
و نسیمی با زلف
دو کبوتر با هم
و شب و روز و طبیعت با ما
عشقبازی به همین آسانی است
سرنوشتم چیز دیگر را روایت میکند
بی تعارف این دلم خیلی هوایت میکند
قلب من با هر صدا با هر تپش با هر سکوت
غرق در خون یکنفس دارد دعایت میکند.
یک شب از دفتر عمرم صفحاتی خواندم .
چون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم!
همه دفتر عمرم ورقی بیش نبود
“همه ی آن ورق حسرت دیدار تو بود”
روی آن شیشه تو را “ها” کردم
اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم
شیشه بد جور دلش ابری و بارانی شد
شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم
با سر انگشت کشیدم به دلش عکس تو را
عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم
محبوب من! بعد از تو گیجم بی قرارم خالی ام منگم
بردار بستی از چه خواهد شد چه خواهم کرد آونگم
سازی غریبم من که در هر پرده ام هر زخمه بنوازد
لحن همایون تو می اید برون از ضرب و آهنگم
تو جرأت رو کردن خود را به من بخشیده ای ورنه
آیینه ای پنهان درون خویشتن از وحشت سنگم
صلح است عشق اما اگر پای تو روزی در میان باشد
با چنگ و با دندان برای حفظ تو با هر که می جنگم
حود را به سویت می کشانم گام گام و سنگ سنگ اما
توفان جدا می افکند با یک نهیب از تو به فرسنگم
در اشک و در لبخند و سوک و سور رنگ اصلی ام عشق است
من آسمانم در طلوع و در غروب آبی است پیرنگم
از وقت و روز و فصل عصر و جمعه و پاییز دلتنگند
و بی تو من مانند “عصر جمعه ی پاییز” دلتنگم
“حسین منزوی”
تو با من باش بگزار عالم از من جدا گردد
چو یکدم با تو بنشینم دل از هر غم جدا گردد
قصه از حنجره ایست ، که گره خورده به بغض ..
صحبت از خاطره ایست ، که نشسته لب حوض ..
یک طرف خاطره ها !..
یک طرف پنجره ها !..
در همه آوازها !.. حرف آخر زیباست !..
آخرین حرف تو چیست ؟!.. که به آن تکیه کنم …
حرف من ، دیدن روی مَه تو در فرداهاست !!!
عشق جان بدان که: زن جنس عجیبی ست !
چشم هایش را که می بندی ،
دید دلش بیشتر میشود…
دلش را که میشکنی ،
باران لطافت از چشم هایش سرازیر…
انگار درست شده تا . . .
روی عشــــق را کــــــم کند.
مرا تا دل بود، دلبر تو باشی
“نظامی”
هرچه زیبایی و خوبی که دلم تشنه ی اوست
مثل گل،صحبت دوست
مثل پرواز،کبوتر
می و موسیقی و مهتاب و کتاب،
کوه،دریا،جنگل،یاس،سحر
این همه یک سو، یک سوی دگر،
چهره ی همچو گل نازنین تو!
دوست دارم همه عالم را لیک
هیچکس را نه به اندازه ی تو!
“فریدون مشیری “
یک نفر آمد دلم را جلوه ی مهتاب داد
با تبسمها کویر خاطرم را آب داد
سالها در حسرت یک لحظه مستی سوختم
امشب از جام نگاهش جرعه های ناب داد
از رسوب نکبت تکرار راکد بود دلم
باز دریایی شد و یاد این مرداب داد
همچو طوفان از دلم انگیخت موج عاشقی
اختیار هستی ام را دست این گرداب داد
در پایان هم شعر زیبای من دوست دارم را برای شما عزیزان گنجانده ایم از خواندن آن لذت ببرید.
زمین و آسمان را، کهکشان را دوست دارم
من پل رنگین کمان را، آفتاب مهربان را دوست دارم
ابرهای پر ز باران، کوهساران، ماهتاب و لاله زاران
من تمام مردم خوب جهان را دوست دارم
عاشقان ناتوان را، عشق های بی امان را
من تمام شاپرکهای جهان را دوست دارم
دوستی های نهان را، خنده های ناگهان را
بوسه های صادق و سرشارمان را
من تمام درد های تلخ و شیرین جهان را دوست دارم
مادران را
قلبهای پاکشان را
اشکهای نابشان را
دستهای گرمشان را
حرفهای از صمیم قلبشان را
شوروشوق چشمشان را
من تمام ساکنان قلبهای عاشقان را دوست دارم
من دروغ بچگان را
شیطنتهای همیشه بکرشان را
رازشان را
پاکی احساسشان را
خنده های شادشان را
بادبادکهای قشنگ و نازشان را
دستهای کوچک و پربارشان را
هر نگاه خالی از نیرنگشان را
اعتماد خالی از تردیدشان را
من تمام شیطنتهای جهان را دوست دارم
سایه های کاج های مهربان را
بید مجنون ها و برگ نازشان را
سروها و قامت رعنایشان را
نخلها و ارتفاع نابشان را
تاکها و مستی انگورشان را
سر کشی های شراب را …
راستی من تمام درختان انگور جهان را دوست دارم
نازهای معشوقان زمان را
دل شکستنهای بی منظورشان را
بوسه های گرمشان را
قهرهای تلخشان را
آشتیهای زودهنگامشان را
عشقهای آتشین و پر رنگشان را
قلبهای بی تاب و تنگشان را
آشنایی های پرلبخند شان را
و خداحافظی های پر اشکشان را
گریه های شوقشانرا
ضربه های قلبشان را
حرفهای بی حد و مرزشان را
من تمام عشق های جاودان را دوست دارم
لیلی و مجنونمان را
خسرو و شیرینمان را
کوه کن فرهادمان را….
یادم آمد من خدا را و خودم را و جهان را
دوست دارم
دوست دارم
دوست دارم
می پرستم…..
تا ابد هر جا که هستم
گالری عکس نوشته های عاشقانه رمانتیک و احساسی بااشعار نو و زیبا