ramazan
ramazan

رضا رویگری، من 6 سال ترشی می انداختم !!!

رضا رویگری، من 6 سال ترشی می انداختم !!!
                                                    
 
 
 
 
گفت گو با بازیگر محبوب شور شیرین و راه بهشت
 رضا رویگری، بازیگر خوش‌خلقی است. سوالات را با شوخ‌طبعی جواب می‌د‌هد و مواقعی هم كه فضای مصاحبه كمی جدی می‌شود، خیلی آرام می‌گوید ولش كن. این بازیگر 66 ساله كه سرحال‌تر از هم‌سن و سال‌های خودش است، بیشتر حرف‌هایش را نزد، چون دلش نمی‌خواست كسی را ناراحت كند، سوءتفاهم برانگیزد و دردسر بیافریند.
 
قدیمی‌ترها رضا رویگری را با فیلم شب بیست و یكم، اجاره‌نشین‌ها، مردی در آیینه و محله بهداشت می‌شناسند و نسل جوان هم با سریال به كجا چنین شتابان، مختارنامه و دارا و ندار.
رویگری خواننده سرود معروف «ایران، ایران» هم هست كه برای خیلی‌ها نوستالژی روزهای خوب پیروزی انقلاب و دوران جوانی و كودكی است، نوستالژی روزهای سخت و غرورانگیز.
او كه خود را یكی از خوش‌صداهای عرصه بازیگری می‌داند، هنوز هم در عالم موسیقی فعال است و بزودی آلبوم «كازابلانكا» را منتشر خواهد كرد، آلبومی كه با نام فیلم محبوبش به بازار خواهد آمد.
رویگری عاشق مارلون براندو، نقش‌های مهیج و ورزش است. این بازیگر سینما و تلویزیون كه نقش منفی را خوب بازی می‌كند، بعد از سال‌ها دوری دوباره با فیلم «شور شیرین» و «راه بهشت» به سینما بازگشته و تقریبا پركار هم هست.

یكی از كارگردانانی كه شما كارتان را با او شروع كردید، ساموئل خاچیكیان است.
بله، فیلم عقاب‌ها و یوزپلنگ، اولین و دومین فیلمی بود كه در سینما كار كردم و بعد از آن هم «مردی در آیینه» و «بلوف» را بازی كردم.

در واقع آن موقع شما یكی از ستاره‌های سینما محسوب می‌شدید.
من سال 70، شش فیلم در جشنواره فیلم فجر داشتم. آن زمان خیلی كار می‌كردم، مثلا تهیه‌كننده سناریو را می‌زد زیر بغلش می‌آمد تا بندرعباس سر فیلمبرداری‌ تا با من قرارداد ببندد. یكدفعه دیدم هیچ كس سراغ من نمی‌آید و این شد كه رفتم سراغ نقاشی.

به صورت حرفه‌ای نقاشی می‌كردید؟
بله. بعد از این‌كه ممنوع‌الفعالیت شدم، در بازار قائم یك گالری زدم. تابلو می‌كشیدم و خیلی هم خوب می‌فروختم، چون امضایم پایشان بود. همان موقع ماهی 800-700 هزار تومان در آمد داشتم.

چه سبكی نقاشی می‌كردید؟
واقع‌گرایانه می‌كشیدم. منظره و پرتره با كاردك و قلم‌مو.

پرتره خودتان را هم كشیده‌اید؟
خودم را هم كشیده‌ام. یك دست از ابرها آمده بیرون كه دف می‌زد و روی آن دف نشسته‌ام و دارم سه تار می‌زنم. البته تقریبا پوستر كنسرتم در آمریكا بود.

چطور شد كه نقاشی را رها كردید؟
بعد از آن برای نمایش «معركه در معركه» كه در آمریكا اجرا می‌شد، دعوت شدم. بعد از اتمام اجرای این نمایش كه به ایران بازگشتم، دیگر گالری‌ام به هم خورد.

می‌گفتند از ایران برای همیشه به آمریكا رفته‌اید؟
نه، من فقط یك سال مستمر در آمریكا بودم، هر بار هم كه می‌رفتم بیشتر از دو، سه ماه نمی‌ماندم. من هیچ جای دنیا بیشتر از چند ماه نمی‌توانم دوام بیاورم. چون كشورم را دوست دارم. بعد از این‌كه سال 76 به ایران برگشتم، با فیلم «جوانی» قاری‌زاده به سینما برگشتم و چند سكانس هم در «مسافری از ری» بازی كردم. بعد هم اولین آلبوم موسیقی‌ام را منتشر كردم كه مدت‌ها طول كشید. یك تئاتر هم كار كردم با عنوان «والس خداحافظی».

بعد هم «بوتیك» را بازی كردید؟
بله، مشغول بازی در «والس خداحافظی» بودم كه حمید نعمت‌الله برای «بوتیك» با من تماس گرفت. گفت یك نقش منفی دارم كه به هر كس پیشنهاد می‌دهم، می‌گوید خیلی سیاه است. فیلمنامه را كه خواندم، دیدم عجب نقشی است، سیاه یعنی چی؟ نقش به تمام معنی بود و جای بازی داشت. بوتیك را كه بازی كردم تا الان یك لحظه بیكار نبوده‌ام. بوتیك برایم هم نون شد و هم آب. از حمید نعمت‌الله همیشه تشكر می‌كنم به خاطر این‌كه این نقش را به من پیشنهاد كرد. دیگر از آن به بعد گزیده كار كردم، با این كه زیاد بازی كردم. نقش‌های متفاوت را قبول كردم، منفی، مثبت و نقش‌هایی كه شبیه هم نباشند. اتفاقا چند پیشنهاد شبیه نقش شاپوری بوتیك داشتم كه رد كردم.

پس از آن چرا سراغ تلویزیون رفتید؟
یكی، دو سال بعد از ‌بوتیك‌، میرباقری «مختارنامه» را شروع كرد. داوود برای من ارزشمند است و كارهایش را دوست دارم. حتی در «معصومیت از دست رفته»، چند سكانس بیشتر بازی نكردم، گفت چون در «امام علی(ع)» نشد كه بازی كنی، بیا تا همكاری جدی در مختارنامه داشته باشیم. شش سال درگیر مختار بودیم، لابه‌لایش سریال پول كثیف، عملیات 125، تاوان و چند تله‌فیلم دیگر بازی كردم. در این میان سراغ موسیقی هم رفتم و سال 86 آلبوم «غوغا» را منتشر كردم.

چند آلبوم موسیقی از شما منتشر شده است؟
سومین آلبومم بزودی منتشر می‌شود؛ خیلی برایش انرژی و هزینه صرف كرده‌ام. فكر می‌كنم كار ارزشمندی شده است و خستگی حسابی از تنم درمی‌آید.

چه سبكی است؟
پاپ. هاووس هم دارد. ولی با صدای من متفاوت شده است. وقتی هاووس می‌خوانم، چون صدای ایرانی و حزن‌انگیزی است، اوبس اوبس به نظر نمی‌رسد. آهنگ شش و هشت هم دارم و یكی كه خودم آهنگش را ساخته‌ام.

ورزشكار هم هستید؟
بله، قهرمان شنا بودم. الان دكتر ممنوع كرده است كه ورزش سنگین انجام دهم. من آنقدر روی تردمیل می‌دویدم كه تردمیل می‌ایستاد!

عضو تیم هنرمندان نیستید؟
نه. اسب روی زانوی من افتاده و نمی‌توانم ورزش حرفه‌ای انجام دهم. با مرحوم خسرو شكیبایی و ثریا قاسمی سر فیلمبرداری بودیم كه اسبی كه سوارش بودم رم كرد، مرا انداخت و با وزن 700 كیلویی‌اش روی پای من افتاد.

عنصر صدا در بازی شما خیلی نقش دارد. هیچ وقت ندیده‌ام كه صداسازی كنید یا صدایتان را تغییر دهید. این تعصب روی صدایتان را نشان می‌دهد یا دلیل دیگری دارد؟
مساله تعصب نیست، به نظر من 70 درصد توان یك بازیگر صدایش است. تن صدا و فن بیان برای یك بازیگر خیلی مهم است. شما وقتی یك جمله را خوب ادا كنید، حركت درست را با خود می‌آورد. ابتدا باید صدایتان را با نقشی‌كه ایفا می‌كنید، هماهنگ كنید.

نقشی بازی كرده‌اید كه صداسازی كنید؟ مثلا وقتی داشتید نقش یك روحانی را بازی می‌كردید.
نه. من صداسازی را دوست ندارم. صدای خودم را تغییر داده‌ام ولی باز هم صدای خودم بوده است.

شما جزو بازیگرهایی هستید كه تنوع نقش دارید. ولی كارتان را با بازی در فیلم‌های اكشن شروع كردید. تمایل خاصی به این جنس از سینما داشتید؟
نه. من آدم ملایمی هستم و فقط می‌خواستم وارد بازیگری شوم. بعد از انقلاب كه سراغ بازیگران جدید می‌رفتند، كم‌كم سراغ ما هم آمدند. آن زمان در «محله بهداشت» بازی می‌كردم و مرحوم خاچیكیان برای بازی در نقش خلبانی كه شهید می‌شود، انتخابم كرد. به من می‌گفت چه كسی گفته كه چهره‌های مثبت نمی‌توانند نقش منفی بازی كنند، تو با همین چهره هم می‌توانی نقش منفی بازی كنی. بعد از «یوزپلنگ» هم «اجاره نشین ها»، «سرزمین آرزوها»، «شب بیست و نهم» را بازی كردم.

‌شب بیست و نهم‌ كه هنوز یكی از فیلم‌های ارزنده سینمای وحشت ایران است.
این فیلم هنوز هم در ژانر وحشت یكی از بهترین‌هاست. اولین بار كه در سالن سینما فیلم را دیدم، یكی، دو جا حتی ترسیدم و جا خوردم. فكر كنید حالا فیلم را خودم بازی كرده بودم. اتفاقا مرحوم خاچیكیان هم آن را تدوین كرد. یادم هست روی اتوبوس‌هایی كه تبلیغ می‌كردند، اسم كارگردان را كوچك‌تر از اسم تدوینگر نوشته بودند.

مگر آن موقع‌ها هم روی اتوبوس تبلیغ می‌شد؟
بله، من اولین بار تبلیغ همین فیلم ‌شب بیست و نهم‌ را روی اتوبوس‌ها دیدم. اولین باری كه تصویر خودم را دیدم، در تیزر عقاب‌ها بود. چون بازیگر تلویزیون بودم و همیشه تصویر كوچكی از ما دیده می‌شد، برایم جذاب بود كه یكدفعه عكس بزرگی از خودم را ببینم.

چطور شد كه بازیگری را انتخاب كردید؟
از بچگی عشق بازیگری داشتم. اتفاقا در آلبوم جدیدم آهنگی به اسم قاصدك دارم كه به دوران كودكی و آرتیست بازی در كوچه‌های شمرون و سینمای روباز تابستانی اشاره دارد. داستان كودكی كه با عشق به سینما عجین شده بود. یادم هست آن موقع‌ها پوست هندوانه روی سرمان می‌گذاشتیم و چند تا پر هم رویش، بعد نقش رستم و سهراب را بازی می‌كردیم. پدرم دوست داشت كه بروم حوزه و درس طلبگی بخوانم، حتی پیش امام جمعه مسجد تجریش هم جامع‌المقدمات را تمام كردم، اما در نهایت بازیگر شدم.

روحانیت و بازیگری مسیرهای كاملا متفاوتی از هم هستند.
به نظر من خیلی شبیه هم هستند. در روحانیت و بازیگری باید خطیب باشی و خوب صحبت كنی. ضمن این‌كه هر دو آموزنده هستند، سینما در حوزه فرهنگ آموزنده است و روحانیت هم در حوزه‌های گوناگون آموزنده است. به هر حال هر دو یك كار اجتماعی است.

اولین كارتان به عنوان بازیگر چه بود؟
نمایشی با نام «عبادتی بر مصیبت حسین بن منصور حلاج» را بازی كردم. خیلی جوان بودم و ‌20 سالم هم نشده بود. دوستی به اسم منصور ملكی داشتم كه در همین كارها بود، یك روز آمد و گفت رضا قرار است نمایشی اجرا شود كه یك نفر را می‌خواهند برایشان بخواند. با خودم گفتم از این بهتر نمی‌شود. قبول كردم و رفتم. خانم خجسته كیا كه خدا حفظ‌شان كند، كارگردان این اثر بود. خانم فرهیخته و محترمی هستند و خیلی چیزها به من یاد دادند. یادم هست برایم سعدی و شرح شطحیات می‌خواند. حالا برایم مثل یك رویا می‌ماند. آن دوره دوستانی پیدا كرده بودم كه پنجاه سال از من بزرگ‌تر بودند و تمام مدت می‌خواستند هر چه كه می‌دانند، به من بیاموزند.
خلاصه بعد از آن تئاتر «ویس و رامین» به كارگردانی آربی آوانسیان را بازی كردم، آنجا هم جزو گروه كر بودم، هر از چند گاهی هم دیالوگ‌هایی می‌گفتم. فرامرز صدیقی، آتش تقی‌پور، پرویز پورحسینی و ثریا رهنما هم بودند. این تئاتر را یك‌بار در تخت جمشید اجرا كردیم و چقدر هم برایش تمرین كردیم. بعد از آن كارگاه نمایش چون صدایم خوب بود با من قرارداد بست، آن موقع قرارداد یكساله با ماهی 200 تومان بستیم. پولی كه الان به گدا بدهی قهر می‌كند.

200 تومان مبلغ زیادی برای آن زمان محسوب می‌شود.
والله، یادم هست همسرم ماهی 700 تومان از معلمی حقوق می‌گرفت و تازه حقوق من به 400 تومان رسیده بود. آن موقع فكر می‌كردیم خیلی وضعمان توپ شده است و برای خودمان ماشین خریدیم.

الان دستمزدهای میلیاردی هم كفاف بازیگران را نمی‌دهد.
خدا را شكر كه الان همه وضع مالی‌شان خوب است. آن موقع‌ها من، مرحوم رضا ژیان و یكی از دوستان كارگردان (كه شاید دوست نداشته باشد، اسمی از او ببرم) با 5 زار یك دیزی می‌خوردیم با دو تا نان بربری اضافه كه گرسنه نمانیم و بتوانیم تئاتر مجانی كار كنیم. خلاصه یادم هست كه كارگاه نمایش دو گروه شد؛‌ یك گروه كوچه شد كه با اسماعیل خلج تئاترهای قهوه خانه‌ای كار می‌كردند كه من به همراه علی جاویدان، مرتضی اردستانی و شهناز صائبی بودیم.‌ گروه دیگر هم شهر بود كه با آوانسیان كار می‌كردند. گروه كوچه تئاترهای بسیار خوب قهوه خانه‌ای اجرا می‌كرد و خلج بسیار زیبا می‌نوشت. من در آن دوران برایشان آواز می‌خواندم. یادم هست سال 52 متن «ناگهان هذا حبیب‌الله…» نوشته عباس نعلبندیان را در جشنواره نانسی اجرا كردیم. نعلبندیان نویسنده خوبی بود كه انتخاب اسم‌هایش معروف بود، حتی صدای بعضی روزنامه‌ها و فرهنگستان آن موقع را هم درآورد. البته من با یك كارگردان دیگر و با ورسیون دیگری، همین نمایش را بازی كرده بودم ولی در این تئاتر كه آوانسیان كارگردانی می‌كرد، قرآن می‌خواندم و سبكی از تعزیه اجرا می‌كردم. یادم هست تمام مدت نشسته بودم و اگر تكان می‌خوردم، توبیخ می‌شدم.

در آن دوره با رضا ژیان بیشترین همكاری را داشتید؟
بیشتر با رضا ژیان نزدیك بودم. او زودتر از من كارش را شروع كرده بود، با این حال كه سنش هم كمتر از من بود. بازیگر فوق‌العاده‌ای بود، دیگر در كارگاه نمایش زوج هنری شده بودیم. در دفتر دوتایی برای بچه‌ها نمایش كمدی اجرا می‌كردیم و همه دور تا دور می‌نشستند و می‌خندیدند. سفر هم كه می‌رفتیم همیشه در یك اتاق بودیم.

با بازیگران دیگری هم زیاد رفت و آمد داشتید؟
با مرحوم رضا ژیان دوست بودیم و همكاری هم می‌كردیم. با اكبر عبدی هم‌ زمانی كه همكاری زیادی داشتیم، می‌آمدیم و می‌رفتیم‌ یا مثلا با خانم بایگان چهار، پنج‌تا فیلم بازی كردیم. همه فكر می‌كردند كه ما زوج هستیم ولی اینها اتفاقی بود. كارگردان بود كه ما را كنار هم می‌چید.

در تئاتر با چه كسانی همكاری داشتید؟
اسماعیل خلج، عباس نعلبندیان، آربی آوانسیان، آشوربانیپال بابِلا و سیروس ابراهیم‌زاده.

چرا كمتر تئاتر كار می‌كنید؟
سال 88 نمایش «مرغ مینا» را بازی كردم كه نقش رودكی را داشتم. ولی وقت نمی‌كنم، خیلی هم پیشنهاد بازی دارم. قصد دارم اگر امكانش باشد، تئاتری را خودم كارگردانی كنم. حتی به سیاوش طهمورث پیشنهاد دادم كه یك بار دیگر ‌معركه در معركه‌ را اجرا كنیم. او هم قصدش را دارد، اگر بشود حسابی می‌تركانیم.

تئاتری كه قصد اجرایش را دارید، چطور نمایشی است؟
نمایش كمدی است.

چرا این اواخر مدام كار كمدی بازی می‌كنید؟
چه كسی بیشتر از من طناز است! اما من فقط سه كار طنز بازی كردم. اخراجی ها، دارا و ندار و ملكوت. این همه نقش منفی بازی كردم، نمی‌گویید چرا بازی كردی!

مثلا چرا در ‌ دارا و ندار‌ بازی كردید؟
من بازیگرم باید هر نقشی را بازی كنم. مثل این می‌ماند كه به مرده شور بگویی چرا این همه مرده می‌شویی.

ببینید من منظورم فقط به لحاظ هنری است، با این‌كه معتقدم نقش را با ویژگی‌های بازی خودتان هماهنگ كرده‌اید ولی فیلم «اخراجی‌ها 3» و سریال‌ دارا و ندار‌ شاید چندان به كارنامه هنری شما نخورد؟!
حق با شماست. اما مارلون براندو را هم كه ببینید، نقش طنز، بفروش، منفی هم بازی كرده، بعد هم پدرخوانده و اتوبوسی به نام هوس را بازی می‌كند. برای من فقط تفاوت نقش‌ها مهم بود و نه هیچ چیز دیگر. بازیگر باید در نقش‌هایی هم بازی كند كه دیده شود. من خیلی از بازیگران خوب را می‌توانم نام ببرم كه دیگر كار نمی‌كنند، چون مردم عادی نمی‌شناسندشان. فكر می‌كنید مردم چرا ‌ ایران، ایران‌ مرا دوست دارند؟ برای این‌كه حرف دل آنهاست و می‌فهمندش. ‌بوتیك‌ را شاید نفهمند ولی همین فیلم را درك می‌كنند. مثلا با نقش ‌كیان‌ مختارنامه نمی‌دانید چطور مردم ارتباط برقرار كردند. بازیگر باید نشان دهد كه می‌تواند همه نقش‌ها را بازی كند، نه این‌كه فقط چند نقش محدود بازی كنم‌ كه توانایی‌های مرا نشان نمی‌دهد. یك نقش را خیلی‌ها بلدند بازی كنند. هنر این است كه بازیگر نقشی بازی كند كه همه را متعجب كند. مثلا چه كسی باور می‌كرد كه مارلون براندو با چارلی چاپلین كار كند.

شما دو فیلم ‌شور شیرین‌ و ‌ راه بهشت‌ را روی پرده سینماها دارید. هر دو نقش‌تان هم متفاوت است ، این نقش‌ها را در همان راستا پذیرفتید؟
من  راه بهشت‌ را ندیدم چون برای كنسرتم به بیروت رفته بودم. ولی ‌شور شیرین‌ را فیلمی بسیار‌شریف و انسانی می‌دانم. این فیلم، اثری بدون ریا است كه داستانش را خیلی سرراست تعریف می‌كند. شخصیتی كه در ‌ راه بهشت‌ بازی كردم، شخصیتی بود كه تا قبل از آن بازی نكرده بودم. آدمی كه میخواره است و از صبح تا شب بی‌هوش و حواس است. من همیشه دوست داشتم این شخصیت را بازی كنم. نقشی كه ارباب خانه است، ولی از او حساب نمی‌برند. دوست داشتم این نقش را تجربه كنم، هر چند در ‌«به كجا چنین شتابان»‌ در سكانسی آن را بازی كردم ولی فقط یك لحظه بود. به نظرم رسید كه می‌توانم نقش را بپرورانم و گسترده كنم. شاید تنها فیلمی كه كمی صدای نقشم با صدای خودم فرق می‌كند، در همین فیلم باشد. نه این‌كه صداسازی شده باشد، بلكه از نقطه دیگری از دیافراگمم صدا بیرون می‌آمد. ضمن این‌كه من با آقای صباغ‌زاده یك تجربه موفق داشتم، به اسم «خانه خلوت». طبیعی است كه دوست داشتم همكاری دیگری با ایشان داشته باشم.

شما در دوره‌ای كه بازی نمی‌كردید، گویا كارخانه ترشی‌سازی داشتید. چطور این اتفاق افتاد؟
وای چه ترشی‌ای بود! سال 60 تئاتر «بردار شدن حسین حلاج» را با سیاوش طهمورث كار كردم. ما 47 شب اجرا رفتیم و جلویش را گرفتند. خیلی دلم شكست و با این‌كه عاشق بازیگری بودم دیگر بازی نكردم. دوستی در تلویزیون داشتم كه یك باغ بزرگ در تجریش داشت كه در آن شروع كردیم به ترشی درست كردن. شدم سرآشپز، بادمجان پوست كندن و سبزی پاك كردن كارم شده بود. اسمش را هم «محصولات خانگی كدبانو» گذاشتیم، كم‌كم رب گوجه‌فرنگی، مربا و سركه هم درست كردیم و حسابی كارمان گرفت. بعد از‌ مدتی دوستم از ایران رفت و پدرش هم فوت كرد. فكر كردم من چرا ادامه بدهم. اما در آن دوره شش صبح تا 12 شب سركار می‌رفتم. بعد در یك كارخانه كمپوت‌سازی شریك شدم كه محصولات كنسروی كار می‌كردیم تا این‌كه سال 66 برای فیلم «كانی مانگا» دعوت شدم.

الان كاری غیر از بازیگری و خوانندگی هم انجام می‌دهید؟
ما یك دفتر فیلمسازی راه انداخته‌ایم كه مجوز فعالیت در زمینه موسیقی‌اش را هم گرفته‌ایم. آنقدر مشغول بازیگری بوده‌ام كه وقت كار دیگری نداشتم ولی الان فكر می‌كنم دیگر نوبت كارهای اساسی‌تر‌ رسیده است.

بزودی فیلم خودتان را هم می‌سازید؟
بله. ان‌شاءالله فیلم خودم را كارگردانی می‌كنم. اما مژده اصلی این است كه فیلمنامه آن را خودم نوشته‌ام و بعدها درباره آن صحبت می‌كنم.

چرا ‌ ایران، ایران‌ را در اجرای مجدد تغییر دادید؟
قرار بود این آهنگ با همان سبك و سیاق سنج، طبل و زنجیر اجرا شود، ولی بعد از این‌كه از آمریكا به ایران برگشتم، با اركستر اجرا شد. گفتند بیا و آن را بخوان، گفتم این سبك با آن چیزی كه مردم می‌شناسند، كاملا متفاوت است. با این‌كه به اجرای با اركستر اعتقاد نداشتم، اجرا كردم. اذان هم گفتم، چون خودم پیشنهاد داده بودم، هر چند با سبك كار همخوانی نداشت. در واقع یك كار دور از مردم شده بود، كار مردمی را نباید دستكاری كرد. خیلی از مردم هم اعتراض كردند. این كار برای من خیلی باارزش است برای این‌كه با اهداف خوبی ساخته شد، آهنگ و شعر دلی بود. من به این آهنگ افتخار می‌كنم.

با كدام‌یك از كارگردانان و بازیگران احساس راحتی بیشتری دارید؟
با همه احساس راحتی می‌كنم. من سركاری نرفتم كه از بازیگرانش ناراحتی داشته باشم. تنها مشكل من با بازیگرانی است كه بد بازی می‌كنند. آن را هم سعی می‌كنم اگر چیزی بدانم یادشان دهم‌ وگرنه با همه راحت كار می‌كنم و رفاقتم را دارم. اما كار كه تمام می‌شود، نخود نخود هر كه رود خانه خود.

در عالم سینما دوستی ندارید؟
نه. رفت و آمد با هیچ بازیگر، كارگردان و نویسنده‌ای ندارم. از بس دوستشان دارم نمی‌دانم كدامشان را انتخاب كنم.

مدیر برنامه دارید؟
خواهش می‌كنم اسم مدیر برنامه را نیاورید كه كهیر می‌زنم! مدتی مدیر برنامه داشتم كه‌ ای كاش نداشتم. نمی‌خواهم درباره‌اش صحبت كنم. حاضرم عزرائیل دنبالم بیاید ولی مدیر برنامه نیاید. مدیر برنامه چیز بدی نیست، همه بازیگران هالیوود هم دارند ولی من یك تجربه تلخ داشتم كه دیگر حاضر نیستم تكرار شود.

نوع انتخاب پوشش و لباس‌ها‌ و انگشترهایی كه به دست می‌كنید، فلسفه خاصی دارد؟
نه، هیچ فلسفه خاصی ندارد. هر كسی یك مدلی لباس می‌پوشد؛ ‌ یكی موهایش را از ته می‌زند و یكی موهایش را بلند می‌كند. من هم این‌طور لباس می‌پوشم. در مورد انگشترهایم هم باید بگویم كه هر‌كدام هدیه دوستی است. یكی را دوست روحانی‌ام داده، یكی حلقه ازدواجم است، یكی هم سنگ ماهم است و دیگری هم یك تماشاگر به من داده است. یك نكته هم باید بگویم، این‌كه كودك درون من همیشه حضور دارد، حتی در همین مصاحبه هم می‌بینید. هیچ وقت آدمی خشك و جدی نبوده‌ام، ولی سر كار جدی هستم. شاید این كودك درونم دوست دارد چهار تا انگشتر با هم بیندازد.

كلكسیون هم دارید؟
نه، یكی از دوستان كلكسیون طبل و زنگوله داشت. من هم یك مدت خواستم كلكسیون داشته باشم ولی نشد. كلا كار من نبود، مدتی كبریت خالی جمع كردم ولی رهایش كردم.

فیلم مورد علاقه‌تان كدام است؟
فیلم «همشهری كین» و «كازابلانكا» و فیلم‌های دهه 40 و 50 را دوست دارم. اصولا فیلم‌های كلاسیك را بیشتر از فیلم‌های دیجیتال امروز می‌پسندم و علاقه خاصی به‌سینمای هیچكاك دارم. فیلم‌ها و سریال‌های جدید را هم می‌بینم‌.

نظرتان در مورد سینمای هنری ایران چیست؟
فیلم را باید بفهمم. من پاراجانف را نمی‌فهمم. آربی آوانسیان «رنگ انار» را عاشقانه دوست داشت. فیلم‌های هنری را دوست دارم كه بفهممشان. من فیلم‌های هنری را دوست دارم كه مردم هم دركشان كنند. مثلا «خانه دوست كجاست» را می‌پرستم، چه كسی می‌تواند بگوید فیلم بدی است؟ خب، من این‌طوری هستم دیگه، بچه تجریشم.

پس تهرانی هستید؟
هفت پشتم تجریشی است، الان با تهران قاطی شده است. پای امامزاده صالح به دنیا آمدم. در یك زمستان پربرف كه مادرم می‌گفت یك متر برف آمده بود. همه اینها را نوشته‌ام و جزو همان اتفاق ویژه‌ای است كه بعدا در موردش حرف می‌زنم.

بازیگری كه می‌تواند دوباره ستاره شود
علی‌ رویین‌تن / كارگردان سینما
 كودكی من با بازی رضا رویگری در نمایش «شباب» عجین بود و این نمایش را كه قبل از انقلاب كار كرد، همیشه به یاد دارم.
زمانی كه «ایران، ایران» را خواند با همه مردم ایران احساس غرور كردم و گریستم و افتخار كردم.
او صدایی دارد كه كمتر كسی از آن برخوردار است. سادگی و بازیگوشی خاص خودش را دارد.
ما در دو فیلم همكاری داشتیم كه نقش‌هایی كاملا متفاوت را برایم بازی كرد.
نقش یك انسان فلسفی، آرمانی و خاص در «دلشكسته» و شخصیتی مطرب و عجیب و غریب در «زمهریر» كه آنقدر متفاوت بود كه كسی او را نمی‌شناخت.
معتقدم او هنوز در بازیگری به حقش نرسیده، چون متمركز كار نمی‌كند. او چهره و صدای جاودانه‌ای دارد و بازیگر مولفی است، البته اگر از این شاخه به آن شاخه نپرد و در انتخاب نقش‌هایش جدی‌تر عمل كند.
ما در این دو همكاری تلاش كردیم با دو شیوه، حجم، رنگ، جنس و پرسپكتیو كار كنیم. در دلشكسته نقش انسانی درونگرا كمی وقت برد، بخصوص با گریمی كه داشت. در زمهریر هم نقش یك فرد برونگرا و عجیب و غریب را بازی كرد‌ كه فراموش‌نشدنی است.
رضا رویگری اگر دل به دل كارگردانش بدهد و قدر‌خودش را بداند، می‌تواند نقش‌های به یادماندنی‌تری به‌جا بگذارد. دلم می‌خواهد دوباره بازی حیرت‌انگیزش در «بوتیك» را تكرار كند. او با بازی در «عقاب‌ها» نظر مردم را به خود جلب كرد و تاپ استار شد، حالا هم می‌تواند فوق‌ستاره ایران باشد.
 


راهنمای اقامت و مهاجرت
بیوگرافی هنرمندان