مجموعه اشعار و جملات عاشقانه، رمانتیک، احساسی، دپ، غمگین، دل شکسته تقدیم نگاه عاشق شما.
چیدمان کن زنــدگی را روی میز
عاشقی را لقمه کــــن گاهی لذیذ
یک شــکردان پرکن از ابیات ناب
فکر فردا را نـــکن، چایی بریز
به اَبرِ خیالت بگو
دگر…… نبارد بر کشتزار من
بس…… لبریزم
از جوانه های یاد تو
که
کفایت نمی کند غنای وجودم
لطفا کمی یواش بگو دوست داری ام
تا نشنود کسی سخن عاشقانه را
با هردوباره گفتنت آغاز میکنم
طنازی و کرشمه ی خوب زنانه را
عاشقانه های من
کوتاه است
چشم های تو
قلک احساس من است
من شعر می گویم
تو فقط بخند
هرچند که خنده هایت
فصل ندارد
شب بود
صدای درد در بن بست جمجمه ام پیچید
با چشمانی باران پوش!
در کوچه های واقعی خیال
به دنبال بهانه های کارتن خواب
با سرنگ خودکار
بر رگهای کاغذ
تزریق میکردم شهر دود را!
چاپ کلماتی کال در ذهنم
به
بی نهایت رسیده
اقرار من به دوست داشتن محض تو…! همه ی وجودم کجاااااییی
به خواب که می روی
سایه ی خاطره ها،
بلند می شود
و چه کوتاه،
کلاف رویاهای من
که به دور خواب تو می پیچند!
واپسین دعای
عشق مان را،
لای آغاز و پایان شب،
مرور می کنم
آنگاه که چشمان زیبای تو بسته
و دستان کوتاه نیاز من، باز برای دیدن روی قرص ماهت…
قصه ی کوتاه دنیای عاشق من
قصـه ی کوتاه این دنیای من
پرِ واژه های بیقراریه
قهرمان قصه ی امروز من
توی نبض خاطرات جاریه
تو کتاب قصه ی بودن من
زندگی باز دیگه معنا نداره
میون این همه تنها میشینم
به خیالم دیگه این دل غم فردا نداره
قصه اما هر چی بود به یاد تو
کسی این قصه رو زیر و رو نکرد!
قهرمان قصه مرد تو همه ی خاطره هات
گل عشقم و دیدی اما که بو نکردی تو!!!
*
❣️00:00❣️
صفر عاشقی از هر چه بگذری صفر عاشقی گذرا نیست!…
امشب آرزو دارم
آرزوی تو باشم …
امشب نه “تو” را
نه “خودم” را
امشب “ما” را آرزو دارم.
چنان به موی تو آشفته ام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
به بومت دلبری شیدا کشیدی
شبیه آسمان دریا کشیدی
درین طوفان امواج غریبی
دلم در سینه ام تنها کشیدی
شتاب اشک من سیماب را شرمنده میسازد
شکست رنگ من مهتاب را شرمنده میسازد
اشعـارِ مـن حِسِ تنت را دوست دارد
یک مثنـوی از بـودنت را دوست دارد
اشعـارِ من وقتی که با یـادِ تو مستم
گُل میکند بـوسیـدنت را دوست دارد
بیا امشب کنار من که پر از بغض بارانم به جز باریدن از جشمم دگر چیزی نمی دانم هوای شعر من امشب کمی دم کرده و ابریست عجب رعد نفس گیری شرر افکنده بر جانم
تو اینگونه در دور دستها،
من، ایستاده بر آستانهی دلتنگی ها
و فاصلهی میان من و دیدارت
پُلی از شب است…
شبتون بدورازدلتنگی
آنکه دائم
“نفسش” حس تو را داشت منم
این چنین عشق تو در سینه نگه داشت منم
آنکه در ناز
فرو رفته و شاداب تویی
آنکه دل کاشت ولی دلهره برداشت منم
هر کس به هوایی و هوادار کسی
دلداده به دلداری و با همنفسی
ماییم که در این همه کس کنج قفس
بی کس افتاده ایم و نداریم کسی
رد شد از کوچه ی ما، خانه ی ما ریخت بهم
یک نظر کرد مرا، کل مرا ریخت بهم
من ملک بودم و فردوس برین اما او
بوسه ای داد به من، عرش خدا ریخت بهم
دردی است درد عشق که درمان پذیر نیست
از جان گزیر هست و ز جانان گزیر نیست
گفتا به روزگار بیابی وصال ما
منت پذیرم ارچه مرا دلپذیر نیست
دل بر امید وعدهی او چون توان نهاد
چون عمر پایدار و فلک دستگیر نیست
اگر سودای لیلی بر سرت افتاد، مجنون شو
که هرشهری به صحرای جنون دروازهای دارد
دل مجذوب خود را با تغافل بیش از این مشکن
که در قانون خوبان، امتحان اندازهای دارد…
وقتي كه درمني و نفس مي كشم تورا
ديگر تو را كجاي جهان جستجوكنم…
با مرامی که من از تو باوفا دارم سراغ
می روی دوزخ مرا وقتی ببینی در بهشت
من اگر جای خدا بودم برای ظالمین
خلق می کردم به نامت سرزمینی در بهشت
قسم به عشق، که گمگشته ی دلم بودی
اگر کنار تو بودم، مکملم بودی
به خاک مشترک و پاک هر دو مان سوگند
من از وجود تو بودم ، تو از گلم بودی
بدون دیدن روی تو ، عاشقت بودم
درون قاب دل آخر ، شمایلم بودی
هزار چرخ خطا زد فلک ، که تا امروز
نبینمت که همین جا ، مقابلم بودی…
دل بــر ســر تــو بــدل نــجــویــد هرگــز
جــز وصــل تــو هیــچ گــل نــبــویــد هرگــز
صــحــراے دلــم عــشــق تــو شــورســتــان ڪــرد
تامهرکسی دگر نروید هرگــز
سوختم این سوختن را❤️
نگارم دید و رفت
باختم در عشق
براین باختن خندید و رفت
عاشقی بودم
برای عشق خود دلداده ای
عشق من شد بی وفا
بی اعتبارم کرد و رفت
خاص ترین مخاطب قلبم بی وقفه دووووسستتتت دااااااررررممم
یاری کن ای نفس که درین گوشهٔ قفس
بانگی بر آورم ز دل خسته یک نفس
تنگ غروب و هول بیابان و راه دور
نه پـرتـو ستــــاره و نه نـاله ی جرس
خونابه گشت دیدهٔ کارون و زندهرود
ای پیک آشنا برس از ساحل ارس
صبـــــر پیمبـــرانه ام آخر تمام شد
ای آیت امیـد به فریـــــاد من برس
ضربان قلبمی هر گاه دلتنگت می شوم
دستم را روی قلبم می گذارم
دم بازدمم بی پایان دوسستت داااررم
گر بگیری این گل از دستان من
قلب و جانم را فدایت می کنم
گل سنگم گل سنگم چی بگم از دل تنگم
میخانه ای که شوق تو باشد مدام او
دایم به زور باده زند دور، جام او
سنگ ملامتی که به هم بشکند ترا
چون کعبه واجب است به جان احترام او
طومار درد و داغ عزیزان رفته است
این مهلتی که عمر درازست نام او
دل به عشقت گر روم زیر زمین
باز ریشه می زند عشق تو از زیر زمین!
آنقدر دوستت دارم که هر لحظه به یادت
چشمانم صورتم را بارانی می کند
عشق بی نظیر من