گفتند که از مشکل مسکن بنویسم
طناز زیاد است چرا من بنویسم؟!
از ارز و طلا هیچ نباید که بگویم
آن وقت فقط باید از آهن بنویسم
از دوست نباید گلهای داشته باشم
باید فقط از حیله دشمن بنویسم
شاعر شدهام تا بتوانم همه عمر
از اکذب هر مسئله احسن بنویسم
از این بنویسم ولی از آن ننویسم
از سر ضمیر ابتر و الکن بنویسم
**********
میخواستم از شوش بگویم دو سه بیتی
گفتند، صلاح است که از کن بنویسم
گفتند که از نان گران بگذرم، اما
بد نیست ز ارزانی ارزن بنویسم
موضوع زیاد است چرا من نتوانم
از بستنی کاله و میهن بنویسم؟!
چون گردن ما ربط ندارد به کلفتی
درباره باریکی گردن بنویسم
در شهر خبر نیست مگر اینکه بخواهم
از حادثه داخل هر ون بنویسم
یک شعر بلند از همه آنچه که دیدم
از معضل کوتاهی دامن بنویسم
**********
آنان که به روح ایمان دارند به هر حال
از روح نوشتند من از تن بنویسم
در متروی ایران گلهها میشود از من
حتی اگر از متروی لندن بنویسم
بیکار که نیستم بیایم وسط گود
در باره شغل و زن و مسکن بنویسم!
امروز هوس کردهام از آنچه گذشته ست
در فرصت پیش آمده، بعدا بنویسم!
شعری بنویسم دو وجب در سه وجب آش
درباره اندازه روغن بنویسم
این بار نه در هالهای از پرده ابهام*
اینبار قرار است که روشن بنویسم!