آن چه که از مرحوم خسرو شکیبایی نمی دانید + عکس

آن چه که از مرحوم خسرو شکیبایی نمی دانید + عکس

خسرو شکیبایی چهره ای که نمی شناختید!

مصاحبه ای خواندنی از محبوب ترین چهره ای که در آغوش خاک آرمید. روحش شاد یادش ماندگار. مرحوم خسرو شکیبایی بازیگر اواخر سال 1370 در یکی از معدود گفت‌وگوهایی که قبل از مرگش داشت و به بهانه نزدیک شدن به سالگرد آسمانی شدنش بهترین فرصت برای بازخوانی این مصاحبه شد.

خسرو شکیبایی زیاد اهل حرف نبود و آن را کاری بس مشکل می‌دانست و معتقد بود: «مصاحبه برای من مثل راه رفتن روی لبه تیغ است و همیشه می‌ترسم که پایم ببرد و یا پرت شوم»!

 

آن چه که از مرحوم خسرو شکیبایی نمی دانید + عکس

گفتگوی خواندنی محبوب ترین چهره خسرو شکیبایی

به عنوان اولین سوال بگویید که چرا از مصاحبه پرهیز می‌کنید؟
این کاری است بس مشکل برای من. اولین‌بار که رفتم روی سن تئاتر، دلشوره عجیبی داشتم و این دلشوره و تردید هیچگاه از یادم نمی‌رود، چون همین‌طور در من تکرار می‌شود و همیشه این نگرانی در من بوده.

ولی دلشوره‌ای که الان دارم عمیق‌تر است؛ منتهی فرقش در این است که در آن موقع که روی صحنه می‌رفتم می‌دانستم چه می‌خواهم بگویم و چه می‌خواهم انجام دهم.

ولی الان نمی‌دانم چه باید بگویم و اصلا نمی‌دانم که من برای چه دارم مصاحبه می‌کنم، چون تصور من این است که همیشه آدم‌هایی که از نظر سنی تجربیاتی دارند و یا خیلی جوان هستند و مطالعات وسیعی در مورد تئوری‌های هنری دارند حرف‌هایی برای گفتن و استفاده دیگران دارند.

بیایید به گذشته برگردیم و بگویید که این حس در شما چگونه شکل گرفته است؟
آن حس درست مثل حسی است که الان دارم،‌ آن موقع که کار تئاتر را شروع کردم خوشحال بودم که می‌توانم با مردم ارتباط برقرار کنم و ویژگی‌هایی که آن موقع برایم وجود داشت نه نمایش بود و نه کسب شهرت و محبوبیت.

همیشه دلم می‌خواست که بنشینم و نمایشی را تماشا کنم و از آن طریق با سن ارتباط برقرار کنم و بعد هم که خودم روی صحنه رفتم سعی کردم که از روی سن حس‌هایی را به تماشاگر منتقل کنم و دقیقا چیزی که مرا برای بازیگری برانگیخت، همین ارتباط بود.

بعدها خیلی به آن علاقه‌مند شدم. علاقه‌ای که پایگاهش در من بسیار محکم بود و فکر کردم که به هیچ کار دیگری علاقه‌مند نشوم و عشق را صرف این کار کنم.

این بود که این حرفه را شروع کردم و شاید چیزهای درونی‌تر هم در من بوده که توضیحش برای من کار مشکلی است.

  • در کدام محله به دنیا آمده و بزرگ شدید؟
    من در تهران خیابان مولوی به دنیا آمدم و بزرگ شدم. و تا مکان سینما و تئاتر پیاده می رفتم.
  • آیا خانواده شما اهل هنر بودند؟
    نه، به غیر از پدرم بقیه رویشان آن طرف بود.
  • پس چرا به سوی این حرفه کشیده شدید؟
    به خاطر فرار از محله و نزدیک شدن به تئاترها و سینماها.
  • چطور با سینما و تئاتر آشنا شدید؟
    پدرم به دیدن نمایشنامه و فیلم علاقه‌مند بود. من اوایل فکر می‌کردم به خاطر این است که برای ایشان مجانی است و تقریبا وظیفه‌ای.
  • شغل پدرتان چه بود؟
    او افسر دژبان ارتش بود و به بهانه پیدا کردن سربازهای فراری به سینماها و تئاتر می‌رفت ولی به جای انجام وظیفه محو تماشای صحنه‌ها و پرده‌ها می‌شد. لحظاتی تراژیک در درام‌ها وجود داشت که پدرم را به گریه می‌انداخت و من دقیقا تمام آن لحظات یادم است.
  • مگر پدرتان در موقع انجام وظیفه شما را هم همراه خودش می‌برد؟
    بله، اکثرا مرا با خود می‌برد.
  • اولین فیلمی که دیدید یادتان هست؟
    درست یادم نمی‌آید چه فیلمی بود، فقط می‌دانم در باشگاه افسران واقع در خیابان سرهنگ سخایی (سوم اسفند سابق) بود.

از پله‌هایی بالا می‌رفتیم، دری باز شد، در تاریکی روی دیوار روبرو (یعنی همان پرده سینما) یک مرتبه ماشین سیاهرنگی را دیدم که به سرعت به طرف من و دیگر تماشاگران آمد و واقعا ترسیدم و عاشق شدم.

  • اولین نمایشی که دیدید؟
    باز هم یادم نیست. ولی مرحوم تفکری اولین بازیگری بود که روی صحنه دیدم و از بیان و حرکات خنده‌آورش، اشک صورتم را خیش کرده بود.
  • چطور شد که به بازی در تئاتر پرداختید؟
    به طور کاملا تصادفی: با آرزویی دیرینه که بی‌هیچ تلاشی برآورده شد. اما تلاش از شبی در تابستان 1342 شروع شد.
  • اولین باری که روی صحنه رفتید کی بود. چه نمایشی بود و چه احساسی داشتید؟
    بیست و اندی سال پیش و نمایشنامه‌ای به نام «پنجه» شرکت کردم. در آن لحظه خیلی نگران بودم. دوستانی که مجرب‌تر بودند می‌گفتند:
  • صحنه یک جذابیت برای بازیگر دارد و در کنار آن یک ترس و یک گیرایی خاص، گیرایی از این جهت که ممکن است آدم در منگنه قرار بگیرد و در ذهن آدم خلاء ایجاد شود.
  • نقش تو در صحنه چه بود؟
    یک نقش منفی بود و من خیلی روی آن کار کردم.
  • کارگردان و بازیگران چه کسانی بودند؟
    حسین افشار کارگردان بود و کریم بابایی و خانمی که هم اسمش و هم چهره‌اش از یادم رفته، با من همبازی بودند و تا زمان گویندگی، من و افشار و بابایی با هم بودیم.
  • بهترین معلم شما در تئاتر چه کسی بود؟
    در آن موقع که کار گویندگی می‌کردم توسط عباس جوانمرد به گروه هنر ملی دعوت شدم و تا آن وقت شاید بشود گفت که در کنار جوانمرد بودن برایم یک آرزو بود و خیلی به او معتقد بودم و به وسیله خود او دعوت شدم تا در گروهش باشم و او خیلی برای من زحمت کشید.
  • چه شد که گویندگی را انتخاب کردید؟
    در سال 46 بعد از اتمام خدمت سربازی، به دنبال کاری برای امرارمعاش بودم که در ضمن به تئاتر هم نزدیک باشد. اول شانس به سراغم آمد و بعد کار ایده‌آل شد و خلاصه امتحان صدا در استودیو شهاب و قبول و بعد هم استخدام.

     

آن چه که از مرحوم خسرو شکیبایی نمی دانید + عکس

  • به جای چه کسانی و در چه فیلم‌هایی حرف زدید؟
    در فیلم‌های زیادی به جای آدم‌های نیمه معروف حرف زدم و از آن‌هایی که در آن موقع خیلی معروف بودند می‌توانم به: چارلتون هستون در «آخرین مردان سرسخت»، جیمز میسون در «معلم من شیطان» و «قیمت یک زندانی» و بیلی کازبی در اکثر فیلم‌هایش اشاره کنم.
  • و به علت تمرین‌های زیاد و غرق شدن در کار تئاتر، دیگر فرصتی برای ادامه گویندگی وجود نداشت؛ بنابراین تمام وقتم را در اختیار اداره تئاتر گذاشتم و از دوبله فیلم صرف نظر کردم و قضیه بخشیدن عطایش به لقایش شد و رفت تا سال 55 که مجددا به دعوت استودیو “راما” به کار گویندگی پرداختم و در آن سال‌ها در فیلم‌های زیادی حرف زدم و دلی از عزا درآوردم!
     
  • اولین نقش سینمایی‌تان چه بود؟
    در فیلم «خط قرمز» در نقش جلال، کیمیایی بود که اکران نشد و ناکام ماند البته من زیاد از آن کار رضایت ندارم،‌نه به خاطر خود فیلم بلکه به خاطر خودم، چون کیمیایی هر چه سعی می‌کرد من را از آن احساس غلو شده تئاتری بیرون بکشد، نمی‌شد و خیلی غیرارادی آن مسائل اغراق شده تئاتر روی من تأثیر می‌گذاشت.
  • و دومین فیلمتان؟
    «دادشاه» تجربه خیلی خوبی بود. در آن فیلم من نقش یکی از افراد دادشاه را داشتم.
  • اولین فیلمی که با صدای خودتان گرفته شد چه بود؟
    فیلم «رابطه» ساخته خانم درخشنده.

و بعد هم «دزد و نویسنده»، «شکار» و «ترن».

در این 3 فیلم چه کسی به جای شما صحبت کرد؟
ناصر طهماسب، اسماعیلی، مقامی و خسروشاهی.

آن‌ها در فیلم‌های «صاعقه» (مقامی)، «دزد و نویسنده» و «شکار» (اسماعیلی) و «ترن» (خسروشاهی) به جای من حرف زدند.

 

آن چه که از مرحوم خسرو شکیبایی نمی دانید + عکس

خوشحالم از این که توانستم با سوالات شما پاسخ های روشنی بدهم. از این که توانسته ام تا حدودی مخاطبان مهربانی را جذب کنم و تمام این موفقیت و درخشش ها را مدیون شما عزیزان و شهروندان هستم. قدر یکدیگر بدانیم…


راهنمای اقامت و مهاجرت
بیوگرافی هنرمندان