گاه سکوت یک دوست معجزه میکنه ، و تو می آموزی که همیشه ، بودن در فریاد نیست .
.
.
.
در اوج دل نشاندمت ، در رهگذار زندگی زمانه گر خزان شود ، توئی بهار زندگی . . .
.
.
.
دیرگاهیست که تنها شده ام / قصه غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است / باز هم قسمت غم ها شده ام
دگر آئینه ز من با خبر است / که اسیر شب یلدا شده ام
من که بی تاب شقایق بودم / همدم سردی یخ ها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنید / تا نبینم که چه تنها شده ام . . .
.
.
.
زندگی پرتو عصر است که در بزم وجود ، به نسیم مژه بر هم زدنی خاموش است . . .
.
.
.
بمون بگو چکار کنم ، دنیا پر از درد و غمه / تموم زندگیم توئی ، تو هم که اخمات تو همه !
.
.
.
همه دنبالت میگردن ، فکر میکنن گم شدی ، بگم تو قلب منی خیالشون راحت بشه !؟
.
.
.
چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند ، تماشای تو زیباست اگر بگذارند
به من عاشق مسکین به حقارت منگر ، دل ما وسعت دریاست اگر بگذارند . . .
.
.
.
بلند ترین شاخه درخت ، یک واژه را می فهمد ، و آن هم تنهائیست . . .
.
.
.
فریاد من از داغ توست ، اینگونه خاموشم نکن ،
حالا که یادت میکنم ، دیگر فراموشم نکن . . .
.
.
.
در سرای گل فروشان گرچه گل بسیار است ، چون تو گل پیدا نمودن مشکل و دشوار است
.
.
.
هیچ کس تنهائیم را حس نکرد ، برکه طوفانیم را حس نکرد ،
او که سامان غزل هایم از اوست ، بی سر و سامانیم را حس نکرد . . .
.
.
.
ای اشک ، گرم و آرام ببار بر گونه بیمار من ، ای غم ، تو هم لذت ببر از این همه آزار من
.
.
.
عشق یک واژه زلال است ، تو باید باشی ، قلب من زیر سوال است ، تو باید باشی
فال حافظ زدم آن رند غزل خوان هم گفت ، زندگی بی تو محال است ، تو باید باشی . . .
.
.
.
از فراق تو مرا هر نفسی صد آه است ، از تو غافل تیستم ای دوست خدا آگاه است . . .
.
.
.
گوهر دل را نزن بر سنگ هر ناقابلی ، صبر کن پیدا شود گوهر شانس قابلی . . .
.
.
.
شب شکست ، پیمان شکست ، عهدی شکست ، قلبی شکست
از شکست هر شکستی بر دلم آهی نشست . . .
.
.
.
اگه به تو زل نمیزنم ، رازی است که با نگاه فاش میشود . . .
.
.
.
ای کاش زندگی مثل فوتبال بود ، که خوشی را پاس ، جدائی را شوت ،
بی وفائی را فول ، غم را آفساید و محبت را گل میکردیم . . . !