نازوب: خبرنگاران در بازگشت از حوزههای خبری، دور میزها نشسته بودند و بسرعت، خبرها و گزارشهایی را که آورده بودند، تایپ میکردند و آنگاه دبیران هر سرویس، اوراق تایپ شده را به بخش حروفچینی در طبقه پائین تحریریه میفرستادند.
ساعـــت الکتریکی آویخته از وسط سقف
۱۰ و ۴۵ دقیقه را نشان میداد. عقربه بلند هر دقیقهای که به جلو میلغزید هیجان نوشتن اوج بیشتری میگرفت و تپش قلب فلزی ماشینتحریرهـا تنـدتر میشد. ساعت ۱۱ میبــایست آخرین خبرها به حروفچینی میرسید تا در پایان مراحل فنی، قبل از ظهر، ماشین چاپ برای انتشار روزنامه به کار بیفتد. آنگاه روزنامهفروشها بودند که بستههای روزنامه را بر ترک موتوسیکلتهایشان میبستند و بسرعت راهی نقاط مختلف شهر میشدند.
هر روز کیهان و اطلاعات برای چاپ سریع روزنامه، رقابت شدیدی با هم داشتند و هر یک سعی میکرد روزنامه را حتی برای یکی دو دقیقه زودتر از رقیب به دست شهروندان برساند.
در جریان تحقیق متوجه شدیم که این عشرتکده را در یک باغ بزرگ راه انداختهاند و دختران اروپایی را برای پذیرایی از مهمانان خاص به خدمت گرفتهاند که ورودیهای سنگین برای مشتریان تعیین کردهاند. به این عشرتکده پنهانی تنها ثروتمندان و مقامات سیاسی از جمله برخی از سناتورهای سالخورده رفت و آمد داشتند و به افراد عادی اجازه ورود داده نمیشد.
خبرنگاران پس از قتل دختر فرانسوی، توانسته بودند به اسرار درون این محفل شبانه دست پیدا کنند که طی چند هفته گزارشهایی درباره این عشرتکده شبانه تهیه میکردیم که هر روز تیتر درشت گزارشها در صفحه اول روزنامه منعکس میشد و به خاطر استقبال خوانندگان از چنین گزارشهایی، کیهان با شمارگان قابل توجهی منتشر میشد.
با گذشت حدود یک ماه از این رسوایی بزرگ، محاکمه بیش از ۱۰تن بطور سری در دادگاه عالی جنایی برگزار شد و با رسمیت جلسه، درهای دادگاه را روی خبرنگاران بستند، چون در آن عشرتکده اعمال غیراخلاقی و دور از عفت عمومی انجام شده بود و طبق قانون میبایست محاکمه متهمان در پشت درهای بسته دادگاه انجام میشد.
آن روز هنگام صبح وقتی خبرنگاران و عکاسان برای تهیه گزارش از جریان محاکمه به دادگاه مراجعه کردند با درهای بسته روبهرو شدند و اجازه ورود به آنها داده نشد و من وقتی به روزنامه برگشتم، در چند سطر نوشتم که امروز محاکمه متهمان پرونده مربوط به عشرتکده نیاوران بطور سری برگزار شد.
این مطلب کوتاه نمیتوانست، گزارش کاملی برای صفحه حوادث روزنامه باشد شتابزده به بررسی خبرهای رسیده در آن روز پرداختم تا بتوانم خبری انتخاب کنم که تیتر اول صفحه حوادث شود، هنگام مرور گزارشهای رسیده، چشمم به مطلب کوتاهی افتاد که توجهم را جلب کرد. این خبر کوتاه درباره گم شدن دو خواهر خردسال در راه مدرسه بود و مادر بچهها درخواست کرده بود این خبر در ستون گمشدگان چاپ شود. این مادر نوشته بود:
دختر ۵ سالهام فاطمه و دختر ۱۰ سالهام به نام زهره هنگام ظهر پس از بیرون آمدن از مدرسهشان در منطقه سرچشمه، حوالی خیابان سیروس تهران گم شدهاند. هرکس نشانی از این دو خواهر دارد به مادری نگران خبر بدهد.
خواندن این چند سطر مطلب، برایم کافی بود تا ماجرای گم شدن این دو خواهر خردسال را به عنوان ربوده شدن دو دختر دانش آموز در راه مدرسه برای گزارش اول صفحه حوادث انتخاب کنم و این سر آغاز یک ماجرای جنایی دلهره آور بود و مدت چند روز (تا دستگیری زنی به نام ایران شریفی) میلیونها ایرانی را با اضطراب و نگرانی روبهرو کرد.
به این ترتیب در یک جلسه مشورتی با خبرنگاران گروه حوادث، گفتم که گم شدن دو دختر بچه در بازگشت از مدرسه به خانه نباید یک حادثه ساده تلقی شود و حتماً هر دو ربوده شدهاند و احتمال مرگشان هم هست باید هر چه زودتر با خانواده این دو خواهر و معلمان مدرسه تماس بگیرید و در اینباره تحقیق کنید چون احتمال میدهم این ماجرا تا چند روز آینده ادامه داشته باشد و چنین هم شد چرا که روز بعد هنگام صبح، یکی از رفتگران با جنازه فاطمه ۵ساله روبهرو شد که در جوی یکی از خیابانهای اصلی کرج انداخته بودند.