توصیف و تحقیق درباره ماه رمضان Describe and research about Ramadan ، با برترین انشاءهای زیبا برای تمام مقاطع تحصیلی؛ کودکانه، دبستان و متوسطه. با این بخش تحقیق و مقاله (انشاء) وبسایت ناز وب همراه باشید.
توصیف Ramadan description رمضان
رمضان اسمى از اسماء الهى می باشد و نبایست به تنهائى ذکر کرد مثلاً بگوئیم، رمضان آمد یا رفت، بلکه باید گفت ماه رمضان آمد، یعنى ماه را باید به اسم اضافه نمود، دراین رابطه به سخنان حضرت امام محمد باقر «علیه السلام» گوش فرا می دهیم.
هشام بن سالم نقل روایت می نماید و می گوید:
ما هشت نفر از رجال در محضر حضرت ابى جعفر امام باقر «علیهما السلام» بودیم، پس سخن از رمضان به میان آوردیم.فقال علیه السلام: لا تقولوا هذا رمضان، و لا ذهب رمضان و لا جاء رمضان، فان رمضان اسم من اسماء الله عز و جل لا یجیى و لا یذهب و انما یجیىء و یذهب الزائل و لکن قولوا شهر رمضان فالشهر المضاف الى الاسم و الاسم اسم الله و هو الشهر الذى انزل فیه القرآن، جعله الله تعالى مثلاً و عیدا و کقوله تعالى فى عیسى بن مریم «علیهما السلام» و جعلناه مثلاً لبنى اسرائیل.
امام علیه السلام فرمود:
نگوئید این است رمضان، و نگوئید رمضان رفت و یا آمد، زیرا رمضان نامى از اسماء الله است که نمی رود و نمی آید که شىء زائل و نابود شدنى می رود و می آید، بلکه بگوئید ماه رمضان، پس ماه را اضافه کنید در تلفظ به اسم، که اسم اسم الله می باشد، و ماه رمضان ماهى است، که قرآن در او نازل شده است، و خداوند آنرا مثل و عید قرار داده است
همچنانکه پروردگار بزرگ عیسى بن مریم «درود الله علیهما» را براى بنى اسرائیل مثل قرار داده است، و از حضرت على بن ابى طالب «علیه السلام» روایت شده که حضرت فرمود:
«لا تقولوا رمضان و لکن قولوا شهر رمضان فانکم لا تدرون ما رمضان» «۲» شما به راستى نمىدانید که رمضان چیست «و چه فضائلى در او نهفته است».
تحقیق درباره ماه رمضان
رمضان واژهای عربی است که از سه حرف اصلی «رمض» ساختهشدهاست. الرمض به معنای گرمای شدید، زمین سوزان، کوتاهبودن و جیرهاست.
این ماه بعنوان خجستهترین و بهترین ماه در اسلام شناخته می شود. از این ماه بعنوان ماه میهمانی خدا نیز نامبرده میشود. حدیثی نیز در این زمینه از پیامبر اسلام نقل شدهاست:ماه رجب ماه خدا، ماه شعبان ماه من و اهل بیتم و ماه رمضان ماه مسلمانان است.
شب قدر «که در باور مسلمانان، قرآن در آن شب بر پیامبر اسلام فروآمده است» نیز بنابر روایات در یکی از ۳ شب نوزدهم، بیستویکم یا بیستوسوم این ماه واقع شده است. رمضان با شروع ماه شوال پایان میپذیرد. در روز اول شوال نیز عید فطر برای جشن یک ماه روزهداری مسلمانان برپا می شود.
انشاء اول
موضوع انشا درباره ماه رمضان
هر دفعه که ماه رمضان میشه و خانم معلم به ما میگه درباره فضیلت های این ماه انشا بنویسیم یاد دهان های بدبویی می افتم که در فشار جمعیت داخل اتوبوس، ته مشام من را نشانه میگیرند و من را هم از ثواب روزه داری محظوظ می کنند «این کلمه محظوظ رو از بابام یاد گرفتم که هر وقت یارانه اش رو واریز می کنن میگوید واقعا محظوظ شدیم».
اما انشای من:
ماه روزه برای بزرگ ترها فواید زیادی دارد از جمله این که می توانند صبح ها یک ساعت بیشتر بخوابند«چون برای طاعات و عبادات و سیاحات در شبهای این ماه، اداره ها دیرتر شروع بکار می کنند»، پس اگر روزه نگیرند می توانند صبحانه شان را با فراغ خاطر در منزل صرف کنند، هیجان مخفیانه چیز خوردن در مخفی ترین اتاق اداره و دور از چشم پاچه خواران و جاسوسان را تجربه کنند.
ضمن این که همه ی آحاد ملت بیشتر از قبل قدر فضای مقدسی به اسم دستشویی را میدانند که محل خلوت آنها با سیگار و شکلات و هله هوله های شکم پرکن می شود.
برای آنهایی که روزه میگیرند هم این فایده را دارد که بهانه ای پیدا کنند بعد از آمدن از سرکار روی تخت دراز کشیده و تا اذان مغرب چرت بزنند و خانم خانه هم به جهت دلسوزی و مراعات حال همسر توقع کمک کردن در وظایف خانه را نداشته باشد. همچنین تجربه خوردن تا حد انفجار انواع خوراکی ها در افطار و سحر را دارند بی آنکه دیگران مدام غر بزنند که نخور چاق می شوی…
موقع افطار که می شود مینشینم یک گوشه و به چهره تغییر کرده کسانی که روزه گرفته اند زل میزنم که لحظه شماری می کنند برای خوردن این همه ی چیز: آش و حلیم و زولبیا و پنیر و سبزی و برنج و مرغ. چهره ها در این موقع روز عوض میشوند و یک حرصی در آنها میآید که بیا و ببین.
تازه این حرص آنها را دو سه ساعت قبل از افطار در صف های حلیم و نان و آش سرپا نگه می دارد آن هم در حالیکه همه ی مغازه ها از مکانیکی گرفته تا سوپرمارکت یک میز جلوی ورودی شان گذاشته اند و روی آن نوشته اند: حلیم تازه با گوشت گوسفندی یا آش رشته خانگی.
این که می گویند آدم وقتی روزه میگیرد یاد گرسنه ها و قحطی زده ها میوفتد کمی مرا به فکر می برد…
اینکه آیا داستان گرسنه ای که میداند چند ساعت بعد، می تواند تا حد انفجار نوش جان کند با گرسنه ای که یادش رفته آخرین غذای داغی که خورده چند هفته قبل بوده را می توان با هم مقایسه کرد؟ نمیدانم شاید… این بود انشای من
زیباترین انشا ماه رمضان +موضوع انشا درباره روزه داری و ماه رمضان
ماه رمضان نهمین ماه از ماههای قمری و بهترین ماه سال است. واژه رمضان از ریشه «رمض» و به معنای شدت تابش خورشید بر سنگریزه است.میگویند چون به هنگام نامگذاری ماه های عربی، این ماه در فصل گرمای تابستان قرار داشت، ماه «رمضان» نامیده شد، ولی از سوی دیگر، «رمضان» از اسماء الهی است.
این ماه ماه نزول قرآن و ماه خداوند است و شبهای قدر در آن قرار دارد. فضیلت ماه رمضان بسیار زیاد و نامحدود است.ماهه رمضان ماه خداوند، ماه نزول قرآن و از شریفترین ماههای سال است. در این ماه درهای آسمان و بهشت گشوده و درهای جهنم بسته می شود، و پرستش در یکی از شبهای آن « شب قدر » بهتر از پرستش هزار ماه است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خطبه شعبانیه خود درباره فضیلت و عظمت ماه رمضان فرموده است: «ای بندگان خدا! ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوی شما روی آورده است؛ ماهی که نزد خداوند بهترین ماهها است؛ روزهایش بهترین روزها، شبهایش بهترین شبها و ساعاتش بهترین ساعات است.
بر مهمانی خداوند فرا خوانده شدید و از جمله اهل کرامت قرار گرفتید. در این ماه، نفسهای شما تسبیح، خواب شما پرستش،، عملهایتان مقبول و دعاهایتان مستجاب است.پس با نیتی درست و دلی پاکیزه، پروردگارتان را بخوانید تا شما را برای روزه داشتن و تلاوت قرآن توفیق دهد. بدبخت کسیی است که از آمرزش خدا در این ماه عظیم محروم گردد.
با گرسنگی و تشنگی در این ماه، به یاد گرسنگی و تشنگی قیامت باشید.»آن گاه پیامبر اکرم وظیفه روزهداران را برشمرد و از صدقه بر فقیران، احترام به سالخوردگان، ترحم به کودکان، صله ارحام، حفظ زبان و چشم و گوش از حرام، مهربانی به یتیمان و نیز پرستش و سجده های طولانی، نماز، توبه، صلوات، تلاوت قرآن و فضیلت اطعام در این ماه سخن گفت.
قیافه بچهها همیشه سر زنگ انشا دیدنی است! وقتی آقا معلم بطرف تخته میرود و روی آن با ماژیک مینویسد: «موضوع انشا»؛ همه یی بچهها سرک میکشند و آنها که دورتر نشستهاند به تخته خیره میشوند. وقتی کلاس تمام میشود و زنگ میخورد، بچهها غر میزنند که
آخه چی بنویسیم؟ «ماه رمضان و فوائد روزهداری؟» امیر میگوید: «آخه روزه چه فایده داره؟» و حسن میگوید: «از کجا مطلب بیاریم؟» همین سؤال فکرم را اشغال کرده
اولین جرقهای که ذهنم را روشن میکند تو راه خانه است.نزدیک مسجد که میرسم یاد آقا جماعت مسجد میافتم! آقا جماعت مسجد روحانی جوانی است که عبای شکلاتی خوشرنگیمیپوشد و همیشه لبخند زیبایی بر لب دارد. ازآن لبخندهایی که به تو فرصت میدهد از او
بپرسی و از حاج آقا بودنش نترسی! بهترین فرصت بعد از نماز است، وقتی نماز تمام میشود چند نفر قرآن به دست گرفتهاند، توی صف ایستادهاند.
گویا استخاره میخواهند. بالاخره نوبت من میشود. آقا جماعت یا همان لبخند مهربانش از من استقبال میکند: پسرم اگر بخواهی میتوانم دهها صفحه دربارهی ماه روزه و پاداش آن برایت بگویم، اما بهتر است از فکر خودت چیزی بنویسی. من چند راهنمایی بهت میکنم، دربارهی
چند موضوع و رابطهی آن با ماه رمضان، خودت فکر کن و نتیجهاش را فرداشب برای من بیاور. با راهنمایی حاج آقاتحقیق را شروع میکنم،
به خانه میروم و از کتابخانه کوچک پدرم چند کتاب برمیدارم، تا چند ساعت پیش دنبال یک مطلب کوچک برای موضوع انشا میگشتم، اما وقتی موضوعات و راهنمایی حاج آقا را شنیدم ـ با استفاده از کتابخانهی پدرم ـ آنقدر مطلب پیدا کردم که نمیدانستم کدام را بنویسم و سرانجام
اینطور نوشتم:«هنگامی که لب از خوردن و آشامیدن فرو میبندیم، لحظهها و ساعتها به سختی و کندی میگذرند،
نگاهمان بر صفحهی ساعت میماند و ثانیهها و دقیقهها را میشمارد، بارها در ذهن خود به جمع و تفریق ساعتهای گذشته و مانده از روز میپردازیم. تشنگی معنای خودرا در خشکی دهان و گلو به ما میفهماند و گرسنگی با ضعف و ناتوانی اندامها و حالتی ویژه خودنمایی
میکند، اکنون شکیبایی در همه یی لحظهها و ساعتها معنا میشود. از خود میپرسم یکی از موضوعات انشا من «صبر» و «شکیبایی» در ماه رمضان است،
آیا چگونه در ماه رمضان میتوان به این هدیهی خدایی یعنی «شکیبایی» دست یافت؟ پاسخی که به ذهنم میرسد این است که: نخست بیش خود یادآور شویم در چه جایگاهی ایستادهایم و نگاه پر مهر و صفای برترین و پرشکوهترین موجود جهان حضرت حق «جلّ جلاله» رفتار و
گفتار و کردار ما را میبیند و ثبت میکند و هرگز آنرا فراموش نمیکند و سپس به یاد آوریم که همه ی ثروتها، خوبیها و نیروها در دست او است، سپس کلام وحی را دربارهی پاداش «شکیبایان» به خاطر آوریم! او علاوه بر آنکه بارها در کلام وحی آیههایی دارد که خداوند با صابران است و … .
اما در یکی از آیههای قرآن نوید پاداشی بسیار بزرگ برای صابران داده است که از همه یی پاداشها بزرگ تر و برتر است. آن روز آقا جماعت مسجد چند موضوع دربارهی ماه رمضان پیشنهاد کرده. گفت هر یک از بچههای کلاستان میتواند دربارهی ماه رمضان و صبر، ماه رمضان و سلامتی روح و جسم،
ماه رمضان و پرستش خدا، ماه رمضان و امتهای پیشین و چند موضوع دیگر بنویسد، من ماه رمضان و صبر را انتخاب کردم و وقتی پاداش صبر را بررسی کردم، دیدم خداوند رحمان برای پرستشهای دیگر، پاداشهای مختلفی درنظر گرفته است و گفته است که با حساب و کتاب به آنها
پاداش خواهد داد «جَزاءً مِنْ رَبِّکَ عَطاءً حِسابًا»۱ اما آنچه بعنوان پاداش صبر درنظر گرفته، چنان سترگ و حیرتانگیز است که با هیچ یک از کارهای خوب دیگر برابر نیست.
خداوند رحمان گفته است: «پاداش شکیبایان را بدون حساب پرداخت خواهد کرد»۲ در معجم المفهرس ـ قرآن کریم لیست واژگان قرآن ـ با واژهی «اجر» به جستجو میپردازم و به این نتیجهی زیبا و شگفتانگیز میرسم که یکی از دستآوردهای پرارزش ماه رمضان و روزههای آن،
رسیدن به صبر است، همان صبری که خداوند برای آن پاداشی بیحساب درنظر گرفته است. خدایا اگر این انشا و نتایج تحقیق را پیش آقا جماعت مسجد ببرم
چه خواهد شد و اگر این انشا را در کلاس بخوانم چه نمرهی خواهم گرفت؟! اما از همه ی مهمتر آنکه خودم فهمیدم ماه رمضان چه قدر مهم است و چه موضوعاتی دربارهی آن میتوان نوشت.
انشاء دوم
انشا کودکانه و طنز برای ماه رمضان
من فقرا را از نزدیک ندیده ام اما معلوم است که آنها زندگی خیلی سختی دارند و بیچاره ها خیلی زجر میکشند چون مامانم از یک هفته قبل از ماه رمضان همه ی اش دارد سبزی خرد میکند و گوشت ومرغ و ماهی هایی راکه پدرم خریده است رابه زور در داخل یخچال جا میدهد .
ما هرروز سحر از خواب بیدار می شویم و مامانم کلی غذا و سالاد و میوه و چایی و آب وماشعیر سر سفره می گذارد و تند تند به ما میگوید بخورید بخورید هم اکنون اذان میگه .بیچاره فقرا هرروز از صبح تا ظهر حالت تهوع دارند و از ظهر تا عصر غش وضعف دارند ودوباره از افطار تا آخر شب هم از بس که زولبیا وخرما و آب و غذا و سالاد و میوه و نوشابه میخورند حالت تهوع دارند .
خلاصه فقرا خیلی زندگی سخت و دردناکی دارند. داود پسر همسایه مان میگوید آقای معلم دینی کلاس پنجمی ها گفته اگه دو بار به دختر همسایه نگاه کنید روزه تان باطل میشود و ما دیروز که دختر همسایه مان داشت از کوچه رد میشد همین جوری داشتیم یه نظر نگاهش میکردیم تا رد شود که خشمگین شد و گفت چیه مثه سگ نگاه میکنین داود میگوید آقای دینی گفته هر کس فحش بدهد روزه اش باطل میشود .
پدرم بعضی روزها که از اداره میآید خیلی بد اخلاق است و میگوید مرتیکه نگذاشته امروز بخوابیم . من فکر میکنم آقای مرتیکه از سر حسودی نمی گذارد پدرم در اداره بخوابد تا نتواند فقرا را درک کند .
بنظر من همه ی مردم باید کمک کنند تا فقرا هم مثل ما زندگی کنند آخه پزشک درود میگه نوشابه و چیزایی که گاز دارن خیلی برای سلامتی ضرر دارند و اگه آدم زیاد میوه و سبزی و گوشت بخوره مریضی های بد بد میگیره .
من خیلی دوست دارم یک فقیر را از نزدیک ببینم چون آقای پزشک درود میگه هر کی زیاد شیرینی بخوره دندوناش مثه آبجی خراب میشه وباید دندونش بکشه و من فکر میکنم فقرا حتی یه دونه دندان هم ندارند .
من تصمیم گرفته ام در همین ماه رمضان که من و مامان و بابا اینهمه نماز میخوانیم برای فقرا دعا کنم تا از این زندگی سخت نجات پیدا کنند و بتوانند مثه ما صبحونه و ناهار و شام بخورند و کمتر شیرینی و گوشت بخورند و گرنه حتماً مریض میشوند.
انشاء سوم
ماه رمضان امسال چگونه گذشت؟
ماه رمضان امسال مانند ماه رمضان پارسال سفره افطار به ما خیلی خوش گذشت!زیرا همه ی خانواده دور هم و دور سفره آش و شعله زرد و حلوا و زولبیا و بامیه و تلویزیون ساعتها جمع بودیم.این ماه به من کمک کرد که نماز مغرب را بلافاصله بعد از اذان و قبل از افطار بخوانم و بعد سر حوصله وبا خیال آسان پای سفره افطار در حالت نیم دراز تا آخر شب سریال های بسیار آموزنده تلویزیون را ببینم!
و اما در این ماه مبارک ما از سریال های تلوزیونی خیلی چیزهای آموزنده و معنوی فهمیدیم.مثلاً فهمیدیم که هنوزهم میتوان امیدواربود یک شبه هم صاحب ثروت شد هم شوهر از نوع جنتلمن وعاشق و خوش تیپ و پولدارش پیدا کرد! مخصوصا خواهرمان که سی سال را رد کرده است و همیشه حسرت چنین بخت هایی را می کشد!
نکته آموزنده دیگر این که اگر پیرمردی را زیر درختی دیدیم که دارد گریه میکند بدانیم عاشق شده است وعشقش، ورژن جدید داستان شیخ صنعاست و ربطی به دوتاشدن شلوارش ندارد! و ازآن هم حیاتی تر آنکه دیگر به هیچ بنی بشری حتی قوم و خویش و فک و فامیل خیلی اعتماد نکنیم مخصوصا آنهایی که ظاهر مومن و مذهبی دارند. مگر آنکه آزمایش ژنتیک از او بگیریم یا اگر نمی شود، کاری کنیم که به طور طبیعی فریاد بزند: آخ! در آنصورت معلوم میشود که خودش است یا شیطان در جلدش رفته است!
زیرا انسان در حالت درد کشیدن Pain نمی تواند خود واقعی اش را بروز ندهد! برای این که اینکار طبیعی جلوه کند چند سوزن ته گرد داخل جاییکه محل نشیمن فرد مشکوک است فرو می کنیم.روش دیگر آنکه مرتبا برای تست محاسبه اخلاقی به سراغ پدرمان برویم و از او بپرسیم: من پسر خوبی هستم؟!
خلاصه آنکه امسال هم بعد از افطار به ما خیلی خوش گذشت. فقط تنها موردی که وقت نشد به آن برسیم ، سفارش معلم دینی مان بود یعنی وقت خلوت کردن با خدا و جبران غفلت های گذشته که ان شاءا… میماند برای ماه رمضان سال بعد
انشاء چهارم
انشا ادبی درباره ماه رمضان
از خواب که بیدار میشوی کل ماجرای فردایت جلوی چشمانت میآید. ناگاه خودرا بیدار و هشیار مییابی. در ظلمات شبانگاه ودر مقابل سفره ی سحری. با چشم هایی سرخ و خواب آلود، و در بین خواب و بیداری با بی میلی غذا را در دهان می گذاری. یازده ماه در ناز و نعمت و عشق و حال بوده ای اما از امروز یک ماه باید دلت را روزه سرا کنی. ناگاه بانگ اذان در گوش فلک دمیده می شود و همه ی و همه ی و همه ی اینبار آماده اند.
اذان راکه گفتند تمام روز آینده را اما با اندکی تخلص به یاد آوردم. اما به راستی که به یاد آوردنش تا کی بود مانند دیدن.از خواب که بیدار می شوی کل ماجرای فردایت جلوی چشمانت میآید. ناگاه خودرا بیدار و هشیار می یابی.
در ظلمات شبانگاه ودر مقابل سفره ی سحری. با چشم هایی سرخ Red و خواب آلود، و در بین خواب و بیداری با بی میلی غذا را در دهان می گذاری. یازده ماه در ناز و نعمت و عشق و حال بوده ای اما از امروز یک ماه باید دلت را روزه سرا کنی. ناگاه بانگ اذان در گوش فلک دمیده می شود و همه ی و همه ی و همه ی اینبار آماده اند.
اذان راکه گفتند تمام روز آینده را اما با اندکی تخلص به یاد آوردم. اما به راستی که به یاد آوردنش تا کی بود مانند دیدن.صبح گراییده به ظهر ، از خواب بر می خیزم. تقریباً ساعت یازده ظهر است و من هیچ از روزه داری نمیدانم.
هنوز گویی زندگی ام زندگی روز های عادی است. دقیقه ها و ثانیه ها مثل همیشه به سرعت می دوند و میروند و همه ی همانی هستند که بودند و تا ساعت دیگر نخواهند بود. سکوت زیبایی بر همه ی جا حاکم است … بقیه انشا در ادامه این پست
در روز های رمضان عشق و حال های روزانه مانند خورشیدی تابان در بین تابستانی داغ و سوزان در گرم ترین حالت خود طلوع می کنند ودر تاریک ترین و نیمه جان ترین حالتشان در دم دم های شب غروب می کنند و بعد از نیم ساعت دوباره جانی دگر میگیرند و اینبار چون ماه میشوند.
حوصله ی آدم ها در ماه رمضان مثل ماه در اول رمضان از مو هم نازک تر است اما تا به وسط های رمضان میرسد بدن هم مثل روح عاشق روزه داری می شود و بازهم بعد ازآن شروع به خستگی می کنند تا … به راستی که روزه در ساعات اول بهشت است ولی در ساعات آخر کوه کندن است.
فقط در خانه با بیتابی از این اتاق تا آن اتاق می رفتم و نیرو ی عظیمی را از طرف یخچال و آشپز خانه و مخصوصا شیر آب احساس میکردم. آشپزخانه مانند آهنربایی روحم را دفع و جانم را جذب میکرد و من هم مانده بود در تناقضی عجیب. با چشمانی خسته و به قول بعضی ها صبحانه نخورده مینشینم پشت لپتاپ تا مدتی از ابر آهنربای یخچال دور بمانم . تقریباً ساعت های ظهر بود.
هر کجا که صحبتی آغاز می شد، تمام نمی شد مگر این که وسطش از غذا و آب حرفی گفته شود. همه ی جا حتی در کلاس رشید هم ممکن بود حرف از غذا بیاید و من چون شیری گرسنه فقط صبر میکردم. زمان دیر دیر می گذشت. هر ثانیه گویی دو برابر ثانیه ی قبلش بود.صبح را جوری با لپتاپ و بازی و نرم افزار خودرا سرگرم کردم اما گویی فایده نداشت.
یاد باد دو ماه قبل که بعد از مدرسه تا بازی ها را از روی سیستم اجرا میکردیم میدیدیم نیم ساعت گذشته است و از درسمان هیچ چیز پیش نرفته است اما امروز که درس نیست هیچ انگیزه ای هم مثل قبل برای بازی کردن نیست. خلاصه ی کلام که بالاخره بعد از بازی و خواندن درس های زبان در دقیقه ی نود ، وقت کلاس زبان و دیدار رشید میرسد. ناگاه در این زمان بود
که یک چیزی مانند خوره به مغزم و جانم میزند و من در عین خامی و جوانی هوس میکنم که با دوچرخه بزنم تا کلاس زبان. با چشمانی سرخ و بدنی خیس و با سرعتی بین یک و صفر و کاملا غیر عقلانی. همان ده میلی لیتر آبی را هم که در بدنم مانده نصیب پوستم می شود.
هر لحضه سرعتم کمتر می شود. با چهره ای رنگ پریده و فروانسانی و رو به موت میشوم مضحکه ی پیکان هایی که رد میشوند و میروند و گویی فاصله هر لحظه دورتر می شود ودر این میان آدم هایی را میتوان دید که معلوم نیست روزه گرفته اند یا روزه آنها را گرفته است؟
گویی شیطان قبل از هر شخصی آفتاب را وسوسه کرده بود. پرتو جان زدای آفتاب مثل هر سال دیگر چشم دیدن نداشت. اما پس از مدتی رسیدم به عمارت الرشید. داخل شدم ، شاید نخستین نفراتی که مرا در آنجا دیدند یاد روز های بارانی بهار افتادند. تنم کاملا خیس بود.
با بدنی گرم و حالی گرسنه و تشنه پس از کمی گپ زدن های همیشگی در مورد بازی ها و کلاس های تابستانی و اینطور چیز ها بازهم رشید ما را مجنون کرد ودر کلاسش را برای ما باز کرد. کلاس رشید جهنمی آتشین و سوزان بود ، نه به خاطر گرمایش و بلکه بخاطر رشیدش و بخاطر درس هایش.
در کلاس رشید فقط یک ساعت اول است که زود می گذرد ولی صبر و حوصله ی ما مانند دریایی است دو در دو و از یک سرش میتوانی طرف دیگرش را ببینی ودر کلاس رشید گویی این دریای کراندار وادار است جهانی را سیراب کند و بهمین دلیل است که نیم ساعت آخر کلاس رشید مانند یکسال می گذرد.
کلاس رشید با گرما و گرامر و گیر و گور هایش به پایان رسید. اما حالا که فکر میکنم زنده به کلاس رفتم و با حال موت داشتم از کلاس بیرون میزدم. هنوز هیچکس باور نکرده بود که واقعا از زندان رشید آزاد شده است و هیچکس باور نمیکند که تقریباً صد دقیقه در جوار رشید بوده است.
خیلی ها از کلاس فرار می کنند. هر وقت که رشید درباره ی تکالیف جلسه ی بعد می پرسد همه ی نفسی به نشان فراغت میکشند. اما امان از زمانی که رشید شاکی باشد.
به هرحال بازهم میرسیم به تکرار مسیر خانه تا کلاس اینبار گویی با انگیزه ی بالاتر و انرژی کمتری این مسیر را طی کنم و بهمین دلیل بود که وادار شدم میانبر بزنم و از یک مسیر آسان تر برسم به خانه. اما به خانه که میرسم مستقیم روی تخت خواب شیرجه میزنم و فقط چشمانم را می بندم. چشمانم سیاهی میرود حالم خراب است و مثل شیپورچی های آنجوری
چشمانم را بسته بودم. فقط فکر میکردم و همان ابزار فکر کردنم هم داشت کم کم غزل خداحافظی را میخواند. هر لحظه توانم نصف می شد. و زمان و به خصوص یک ربع مانده به اذان مانند یکسال می گذشت.
تا زمانی که ناگاه بانگ اذان همان طور که مرا ۱۸ ساعت قبل می راند اینبار مرا زنده کرد. و این پایانی بود ، پایانی بود برای ماموریتی سخت ولی آخرش خوشی بود تا سحری دیگر و چرخه ای دیگر ، از زندگی تا مرگ… یا به عبارت بهتر دیدن چهرۀ مرگ
چقدر این روز ها بد شده ایم … حال قدری فکر کنیم که چقدر امروز بی دروغ و بی غیبت و بدون دل شکستن زندگی کردیم!! چقدر توانستیم آنی باشیم که خدا خواسته است. چقدر آنی بودیم که امتی کل عمشان را آن گونه بودند؟ چقدر ستم است که یک روز را هم نمیتوانی بدون دروغ و غیبت بگذرانی … چقدر! پس چرا روزه ی جسم اینقدر آسان تر از روزه ی روح است؟
و این بود انشای من
انشاء پنجم
انشا ساده درباره ماه رمضان
ماه رمضان ماه مهمانی خداوند است و روزهای آن با روزهای دیگر سال تفاوت زیادی دارد. روزه گرفتن برای من کمی سخت است اما این ماه را خیلی دوست دارم و به نظرم تحمل سختی غذا نخوردن و گرسنگی و تشنگی ارزش لحظه های افطار را دارد که همه ما دور سفره افطار چمع می شویم و در حالی که به دعاهای بعد از اذان مغرب گوش می کنیم روزه خود را با یک خرما یا یک قاچ هندوانه و یا یک استکان چای باز می کنیم.
مادرم همیشه به من یاداوری می کند که ماه رمضان فقط تحمل گرسنگی و تشنگی نیست بلکه در طول روزهای این ماه باید به این فکر کنیم که چگونه با روزه گرفتن انسان بهتری شویم، مثلا باید زبان خود را از گناه های غیبت و دروغ و تهمت زدن به دیگران پاک نگه داریم و با چند ساعت گرسنگی، بیشتر بتوانیم افراد فقیر را که خیلی وقت ها گرسنه می مانند درک کنیم.
من افطار را خیلی دوست دارم اما بیدار شدن در سحری برایم سخت است چون در آن موقع میل زیادی به غذا خوردن ندارم اما اگر در زمان بین افطار تا خوابیدن در خوردن زیاده روی نکنیم راحت تر می توانیم سحری بیدار شده و یک وعده غذای کامل بخوریم تا برای روزه گرفتن انرژی کافی داشته باشیم.
من در شب های قدر به همراه پدر و مادرم به مسجد می رویم و تا سحر بیدار می مانیم، می دانم که شب قدر از هزار ماه بهتر است و سعی می کنم از این شب ها خوب استفاده کنم.
از زمانی که بچه بودم یادم هست که مادرم برای پختن غذای افطار و سحری زحمت های زیادی می کشد، او هر شب قبل از سحری زودتر از ما از خواب بیدار می شود و غذا را آماده می کند چون می گوید ما غذای تازه را بهتر می توانیم بخوریم. او سفره را می چیند، ما را از خواب بیدار می کند و بعد از غذا و نماز که ما می خوابیم بیشتر بیدار می ماند و کارهای باقی مانده را انجام می دهد.
مادرم my mother نقش مهمی در روزه داری من دارد و من همیشه و مخصوصا در ماه رمضان از خداوند می خواهم که سلامتی و عمر طولانی به مادرم بدهد.
انشا ادبی درباره ماه رمضان
خداوند در ماه پرفضیلت رمضان سفره ای پربرکت می چیند و تمامی بندگانش را به ضیافتی بزرگ دعوت می کند، چقدر زیباست مهمان مهمانی خداوند باشی و کنار سفره ای بنشینی که خداوند آن را برایت تدارک دیده است اما آیا از آداب مهمان شدن در محضر خداوند چیزی می دانیم و آیا شایستگی حضور در چنین مهمانی را داریم؟
اگر عمری باقی بماند، رمضانی دیگر فرا برسد و ما در صحت و سلامت کامل به سر ببریم یعنی خداوند از ما دعوت کرده، شاید لیاقت این مهمانی را نداشته باشیم، شاید از آداب مهمانی اش چیز زیادی ندانیم، اما او از ما دعوت می کند و در همین رمضان هایی که می آید و می رود آداب مهمانی اش را به ما یاد خواهد داد.
رمضان تمرین است، تمرین تسلیم، از خود گذشتن، دل بریدن از غرایز انسانی، تمرین گناه نکردن، تمرین استغفار و توبه کردن و شایسته و لایق مهمانی خدا شدن به خود ما بستگی دارد که رمضان بگذرد و بتوانیم از آن چه یاد گرفته ایم به خوبی در روزهای دیگر سال استفاده کنیم.
فقیران را بهتر درک کنیم، با مردم مهربان تر برخورد کنیم، اعضای بدن را از گناه کردن دور نگه داریم و چشم ها را از آن چه نباید دید، دست ها را از آن چه نباید کرد، زبان را از آن چه نباید گفت و گوش ها ار از آن چه نباید شنید برحذر داریم.
بیا رمضان امسال را دریابیم و توفیق حضور را از دست ندهیم که بسیاری در رمضان های قبل بودند و امسال در میان ما حضور ندارند و بسیاری امسال هستند و سال دیگر نخواهند بود …. شاید ما نیز جزو همان بسیاری ها باشیم!
انشاء ششم
انشای توصیفی درباره ماه رمضان
ماه رمضان ماهی Fish است که به خاطر خصوصیات آن از دیگر ماهها متمایز میشود و مهمترین ویژگی آن روزهدار بودن مسلمانان در این ماه است اما روزه با هر شرایط و در هر صورت قبول نمیشود.
اگر ما ماه رمضانی را گذراندیم، شبهای احیایی را گذراندیم، روزههای متوالی را گذراندیم و بعد از ماه رمضان در دل خودمان احساس کردیم که بر خودمان بیش از پیش از ماه رمضان مسلّط هستیم، بر عصبانیت خودمان از سابق بیشتر مسلط هستیم، بر چشم خودمان بیشتر مسلط هستیم، بر زبان خودمان بیشتر مسلط هستیم، بر اعضا و جوارح خودمان بیشتر مسلط هستیم و بالاخره بر نفس خودمان بیشتر مسلط هستیم و میتوانیم جلو نفس اماره را بگیریم، این علامت قبولی روزه ماست.
اما اگر ماه رمضانی گذشت و تمام شد و بهره ما از ماه رمضان- آنطور که پیغمبر اکرم فرمود که بعضی از مردم بهره و استفادهشان از روزه فقط گرسنگی و تشنگی است- فقط این بوده که یک ماه گرسنگی و تشنگی کشیدیم (اغلب هم از بس که سحر و افطار میخوریم تشنه و گرسنه هم نمیشویم ولی لااقل بدحال میشویم)، یک بدحالی پیدا کردیم و در نتیجه این بدحالی قدرت ما بر کارکردن کمتر شد و بعد آمدیم روزه را متهم کردیم که روزه هم شد کار در دنیا؟!
بعضی از دانشآموزان میگویند من در تمام این ماه رمضان قدرت درس خواندنم کم میشود و بعضی هم که اهل کارهای سخت هستند میگویند قدرت کارم کم میشود و توان انجام کار ندارم، پس روزه بد چیزی است، این علامت قبول نشدن روزه ماست؛ چون روزه را باید از صمیم قلب بگیریم.
درصورتی که اگر انسان در ماه رمضان روزه گیر واقعی باشد، اگر واقعاً به خودش گرسنگی بدهد و همینطور که گفته شده است سه وعده غذا را تبدیل به دو وعده کند، یعنی قبلاً یک صبحانه و یک ناهار و یک شام میخورد، حالا دیگر ناهار نداشته باشد، افطارش فقط به اندازه یک صبحانه مختصر باشد، بعد هم سحر نه خیلی زیاد بر معده تحمیل کند بلکه یک غذای متعارف بخورد، بعد احساس میکند که هم نیروی بدنیاش بر کار افزایش پیدا کرده است و هم نیروی روحیاش بر کار خیر و برای تسلط بر نفس. این حداقل عبادت است.
از آنچه گفتیم نتیجه میگیریم که برای بهره بردن از ماه رمضان باید به قلبمان مراجعه کنیم و به جای اینکه به ظاهر روزه و گرسنگی و تشنگی دقت داشته باشیم، به این فکر کنیم که چگونه با روزه گرفتن تبدیل به انسانی بهتر شویم.
انشاء هفتم
انشای داستانی درباره ماه رمضان
ماه رمضان ماهی است که با همه ماهها فرق دارد و ما در این ماه روزه میگیریم. من در انشای خود قصد دارم خاطره اولین روزی را که روزه گرفتم، بنویسم.
بچه که بودم همه ذوق و شوقم این بود که سحرها با پدر و مادرم بیدار شوم و سحری بخورم. اما مادرم همیشه ضعیف و نحیف بودن مرا بهانه میکرد و مرا برای سحری خوردن بیدار نمیکرد تا اینکه هفت ساله شدم و به مدرسه رفتم و از همکلاسیهایم شنیدم که روزه میگیرند، به همین خاطر از مادرم با اصرار خواستم که مرا برای سحری بیدار کند. چقدر آن سفره سحری را دوست داشتم.
برای اولین بار در کنار خانوادهام نشستم و صدای روح بخش دعای سحر را شنیدم. احساس میکردم بزرگ شدهام. البته مادرم گفت که چون از بقیه کوچکتر هستم، نمیتوانم روزه کامل بگیرم و روزهام کله گنجشکی خواهد بود ولی خواهر و برادرم روزه کامل میگرفتند. چند روز روزه کله گنجشکی گرفتم تا اینکه یک روز بالاخره قصد کردم که روزه کامل بگیرم. ظهر ناهار نخوردم و تشنگی و گرسنگی را تا عصر تحمل کردم. فقط چند ساعت به افطار مانده بود که تشنگی آنقدر به من فشار آورد که رفتم یک لیوان پر از آب خوردم.
بعد از اینکه تشنگیام رفع شد، عذاب وجدان گرفتم و شروع کردم به گریه کردن! مادرم پیش من آمد و با مهربانی پرسید:«چرا گریه میکنی؟ امروز خدا از تو خیلی راضی است چون اولین روزه کامل را گرفتی.» من که با این حرف داغ دلم تازهتر شده بود، گریهام شدیدتر شد و با صدای بلند گریه کردم و گفتم: «مامان من روزم باطل شد چون آب خوردم!» مادرم با مهربانی دستی به سرم کشید و گفت:
«عزیزم روزت باطل نشده و تو هنوز روزهای چون هنوز به سن تکلیف نرسیدی روزهات قبول است. تازه اگر حواست نباشد و چیزی بخوری، باز هم روزهات باطل نمیشود.» از این حرف مادرم آنقدر خوشحال شدم که حد نداشت.
از این انشا نتیجه میگیریم که سراسر دوران کودکی گذشته از خاطرات تلخ و شیرین و مهر و محبت والدین و همدلی در انجام واجبات دینی در خانواده پر است. همینطور خاطره اولین روزه، خاطره شیرین روزی است که دیگر هیچ وقت در عمرمان تکرار نمیشود.
انشاء هشتم
انشای ادبی درباره ماه رمضان
ماه برکت زِ آسمان میآید
صوت خوش قرآن و اذان میآید
از خواب که بیدار میشوی در ظلمات شبانگاه و در مقابل سفره سحری ناگاه خود را بیدار و هشیار مییابی. با چشمهایی سرخ و خواب آلود، و در میان خواب و بیداری با بی میلی غذا را در دهان میگذاری.
یازده ماه در ناز و نعمت و چشیدن هر نوع چرب و شیرین آزاد بودهای اما از امروز یک ماه باید دلت را روزهسرا کنی. ناگاه بانگ اذان در گوش فلک دمیده میشود و همه و همه و همه این بار آمادهاند.
اذان را که گفتند تمام روز آینده را از خاطرات سال پیش به یاد آوردم که چگونه بیتاب میشدم. اما به راستی که به یاد آوردنش تا کی بود مانند دیدن؟ نماز را که خواندم، دوباره به بستر گرم و نرم بازمیگردم.
صبح گراییده به ظهر که از خواب بر میخیزم. تقریباً ساعت یازده ظهر است و من هیچ از روزهداری نمیدانم. هنوز گویی زندگی ام زندگی روزهای عادی است. دقیقهها و ثانیهها مثل همیشه به سرعت میدوند و میروند و همه همانی هستند که بودند و تا ساعت دیگر نخواهند بود. سکوت زیبایی بر همه جا حاکم است.
همه دشواریها از بعدازظهر به من روی میآورند. در روزهای رمضان عشق و حالهای روزانه مانند خورشیدی تابان در میان تابستانی داغ و سوزان در گرمترین حالت خود طلوع میکنند و در تاریکترین و نیمه جانترین حالتشان در دم دمهای شب غروب میکنند و بعد از نیم ساعت دوباره جانی دگر میگیرند و این بار چون ماه میشوند.
به راستی که روزه در ساعات اول بهشت است ولی در ساعات آخر کوه کندن است. در عصر در خانه با بیتابی از این اتاق تا آن اتاق میرفتم تا دقایق زود سپری شود اما دمادم غروب فقط چشمانم را بسته بودم. هر لحظه توانم نصف میشد. زمان و به خصوص یک ربع مانده به اذان مانند یک سال میگذشت.
تا زمانی که ناگاه بانگ اذان مرا زنده کرد، چشم گشودم و لبخند زدم. و این پایانی برای ماموریتی سخت بود ولی آخرش خوش تا سحری دیگر و شروعی دوباره برای مبارزه با نفس آغاز گردد.
Best sayings about Ramadan for all periods / Ramadan
خط پایانی: انشاء در مورد هر موضوعی فکر آزاد و خلاقیت های نوشتاری و نگارشی را می طلبد در صورتی که بسیاری از جملات این نمونه انشاءها تکراری باشد با سلیقه و توان نگارش خود آنها را تغییر دهیدو انشاء زیباتری را حک کنید! امیدواریم از این بخش نهایت استفاده را ببرید.