حمیرا نام هنری خواننده معروف و سرشناس ایرانی Homeyra is the name of a famous Iranian singer and artist با نام اصلی پروانه امیر افشاری. در این بخش با بیوگرافی این خواننده محبوب و یک مصاحبه خواندنی پس از چندین سال با شما عزیزان همراه هستیم.
بیوگرافی حمیرا/ پروانه امیر افشاری
پروانه امیر افشاری متولد روز 26 اسفند 1323 در تهران است، که با نام هنری حمیرا شناخته میشود، خواننده سرشناس زن ایرانی است.
وی در زمینه موسیقی ملی ایران، موسیقی پاپ و موسیقی تلفیقی فعالیت دارد. صدای او به گفته استادش علی تجویدی در گستره آلتو قرار دارد و در عین حال قابلیت سوپرانو از ابتدا زیر تا بم را داراست. آخرین آهنگ خود را به نام شادی زندگی در سال۱۳۹۵خواند.
پیش از خوانندگی
پروانه امیرافشاری در سال ۱۳۲۳ در شهر تهران به دنیا آمد. وی از خانوادهٔ بانفوذ و سرشناس امیرافشاری، که اصالتی آذری دارند، است.
پدرش از زمینداران بزرگ آذربایجان بود. پدر حمیرا مالک ۱۵۰ قریه و روستا در منطقهٔ شمال غرب ایران بود. از همان دوران کودکی حمیرا، خانهٔ آنها به افتخار افراد بانفوذ حکومتی، شاهد مراسم بزرگ با حضور هنرمندان نامیِ آن زمان، مانند قمرالملوک وزیری، روحانگیز، بنان، ملوک ضرابی و بسیاری دیگر بود که همین انگیزهٔ اولیهٔ Girl دختر خانواده برای روی آوردن به آواز شد.
حمیرا، به دور از چشم پدر و با تشویق همسر روشنفکر و تازه از آلمان بازگشتهٔ خود، با نامنویسی در آزمون صدا در شورای رادیوی آن زمان، باعث حیرت و تحسین اعضای شورا شد و پس از آن تحت آموزش علی تجویدی و ملوک ضرابی قرار گرفت. وی دو سال بعد در ۱۸سالگی به یک خوانندهٔ تمامعیار تبدیل شد.
آغاز فعالیت حرفهای
در همان سن آوازی را در دستگاه سهگاه با آهنگسازی علی تجویدی و شعری از بیژن ترقی به نام «صبرم عطا کن» را اجرا کرد که در کتاب ترانههای ماندگار این اثر به ثبت رسیدهاست.
وی به علت مخالفت پدر با نام مستعار حمیرا فعالیت خود را آغاز کرد اما پدرش صدای دختر خود را میشناسد و چون آوازهخوان بودن دخترش را دور از شان خانوادگی خود میبیند، همه صفحات موجود در بازار تهران را خریداری کرده و در خانه خود انبار میکند؛ و همین علت باعث کمیابی صفحات صدای حمیرا در آن زمان میشود.
بعد یک سال درطی یک سفر اروپایی که برای پدر حمیرا پیش میآید حمیرا که از حمایت مادر خود برخوردار بود به کار خود ادامه میدهد. دومین اثر مشترک حمیرا، تجویدی و ترقی ترانهای به نام «سرگردان» در گوشهٔ موالیان از گوشههای مهجور دستگاه همایون است.
«پشیمانم» بعداً ساخته شد که بهدلیل مدولاسیون زیبایی که از همایون به سهگاه تغییر مقام میدهد و بازمیگردد، باعث تحول عظیمی در موسیقی سنتی ایرانی میشود. پدر وی با آگاهی از اثر جدید دختر خود، وی را از خانه طرد و از ارث محروم میکند.
بعد از آن وی مدتی را در خانه پسرعمویش که همسر هما میرافشار ترانهسرای معروف بود به سر برد تا آنکه با استاد پرویز یاحقی ازدواج میکند.
همسر اول حمیرا
در پی ماجرای آواز خوانی حمیرا و مخالفت پدرش در سن 18 سالگی با حمایت همسر اولش که از آلمان برگشته بود توانست به آوازخوانی ادامه دهد که نامی از همسر اول حمیرا ثبت نشده.
همسر دوم: ازدواج با پرویز یاحقی
حمیرا مدت ۸ سال همسر آهنگساز بنام ایرانی، پرویز یاحقی بود که در این دورهٔ زناشویی، آثار ماندگاری با شعرهایی از بیژن ترقی و آهنگهایی از یاحقی، مانند «مرا نفریبی»، «هدیهٔ عشق»، «بهار نو رسیده»، «مرا تنها نگذاری»، «پنجرهای به باغ گل»، «آهنگ محبت»، «با دلم مهربان شو»، «بهار عشق من»، «ای رفته از بر من»، «بهخاطر تو»، «می عاشقانه»، «دل شکنی گناهه»، «چند با یادت فریبم این دل دیوانه را»، و… اجرا کردهاست.
وی بعد از چند سال، بهدلیل مشکلات ویژهای که برایش در زندگی پیش آمد، از پرویز یاحقی جدا شد. بعد از طلاق ارتباط هنری حمیرا با پرویز یاحقی بهطور کامل قطع میشود.
همسر سوم حمیرا
بعد از انقلاب و مهاجرت از ایران
او پس از انقلاب به دادگاههای انقلاب اسلامی احضار شد و به گفتهٔ خودش مورد مؤاخذه قرار گرفت.
همسر سوم وی، که تاجر کراوات بود، پس از انقلاب عملاً بیکار شد. حمیرا تا اواسط سال ۶۰ خورشیدی در تهران ماند به همین دلیل به ناچار و بدون اینکه مورد حمایت همسرش قرار گیرد، در اواخر سال ۱۳۶۰ به تنهایی و به صورت ناشناس با گریم در قالب یک پیرزن به همراه دختر دو سالهاش، هنگامه، از مرز افغانستان از ایران خارج شد و به پاکستان رفت؛
از آنجا به اسپانیا و پس از آن به کاستاریکا در آمریکای مرکزی رفت. وی در کاستاریکا دچار افسردگی شدید شد. به صورتی که مدت یک سال تحت درمان روانپزشک بود. شوهر وی در این میان بدون توجه به همسر و فرزندش مستقیماً به آمریکا مهاجرت کرد.
حمیرا با کمک همسر پسر عمویش، هما میرافشار، به ایالت کالیفرنیا مهاجرت کرد و با حمایت احمد مسعود کار هنری خود را از سر گرفت. در سال ۷۸ خورشیدی به تومور مغزی دچار شد که بهصورت معجزهآسایی از اتاق عمل نجات یافت. وی هماکنون در شهر لس آنجلس زندگی میکند.
صدای حمیرا
نوع صدای حمیرا طبق گفته استادش علی تجویدی در محدوده آلتو با قابلیت سوپرانو از ابتدا زیر تا بم قرار میگیرد و از بهترین و کمیابترین نوع صدا میباشد. او شش دانگ کامل صدا را دار است. تحریرهای آوازی وی کاملاً واضح و زیبا و پر قدرت ادا میشود.
با تکیه بر نظر استادان فن، حمیرا توانست با ارائهٔ اثری به نام «صبرم عطا کن»، سبک تازهای را در موسیقی سنتی ایران در موسیقی کلاسیکِ دههٔ ۴۰ خورشیدی پایهگذاری کند و طراوت و تازگی خاصی به موسیقی سنتی ایران ببخشد. استاد غلامحسین بنان صدای حمیرا را ملکوتی و سحرآمیز توصیف کردهاست.
سبک آواز
ترانههای حمیرا تا سال ۱۳۵۷ بیشتر در مایه موسیقی دستگاهی و موسیقی سنتی بود، بعد از انقلاب ایران وی در کنار خواندن آوازهای اصیل ایرانی به موسیقی تلفیقی (پاپ سنتی) هم روی آورد.
در سبک خواندن حمیرا ویژگیهای مکتب آوازی اصفهان بیشتر از مکتب آوازی تهران غلبه دارد. مهمتر از آن، حمیرا توانستهاست در طول بیش از نیم قرن فعالیت هنری، همیشه در اوج بماند و جزء چند ستارهٔ مطرح و ماندگار موسیقی ایران باشد.
تحریرها، ویبراسیون تحریرها و صدای پر احساسی که مفهوم واژهها و ترانهها را به زیبایی فضاسازی میکند، از دیگر ویژگیهای صدای حمیرا میباشد.
آهنگسازان و ترانهسرایان آثار
بعضی از آهنگسازان نامی که با وی همکاری کردهاند عبارتند از: علی تجویدی، پرویز یاحقی، اسدالله ملک، کامل علیپور، جهانبخش پازوکی، محمد حیدری، محمد جلیل عندلیبی، حسن شماعیزاده، فرهنگ شریف، بابک رادمنش، کاظم رزازان، صادق نوجوکی، فضلالله توکل، منوچهر چشم آذر، ناصر چشم آذر، انوشیروان روحانی، بیژن مرتضوی، حبیبالله بدیعی و …
وی همچنین اشعار و ترانههایی از حافظ، مولوی، بابا طاهر، رهی معیری، بیژن ترقی، هما میرافشار، لیلا کسری (هدیه)، جلیلی بیدار، عماد خراسانی، کمال خجندی، احمد گلچین معانی، مسعود امینی، مسعود فردمنش، معینی کرمانشاهی و … را اجرا کردهاست.
کنسرتها و اجراها
ترانهٔ «همزبونم باش» را دو بار اجرا کرد که از تلویزیون ملی ایران پخش شد. رادیو و تلویزیون ملی ایران، قبل از انقلاب، شاهد اجراهای تلویزیونی زیادی از حمیرا همانند اجرای ترانههای: همزبونم باش، نگو از گذشته، وقتی که تو رفتی، دنیا دنیا، با دلم مهربان شو، باختن، محاله، قاصدک، با دلم مهربان شو، سکوت، هوای قفس و… بودهاست.
وی در سالهای اخیر، از سال ۱۳۸۸ بهبعد، چندین کنسرت و اجرا در کاباره داشتهاست. در این کنسرتها علاوه بر اهنگهای اجرا شده در غربت به بازخوانی ترانههای آهنگسازان مطرح ایران پرویز یاحقی و علی تجویدی پرداختهاست.
کنسرتهای حمیرا از سال ۱۳۸۸ بدین شرح است. نیویورک ۱۳۸۸، تورنتو ۱۳۸۸، ونکوور ۱۳۸۹، دبی ۱۳۹۰ و لاس وگاس ۱۳۹۰، در بین این سالهای ۸۸ تا ۹۰ بیش از ۱۰ بار در کاباره تهران اجرا داشتهاند.
آخرین آلبوم وی در سال ۱۳۸۳ با نام مهتاب عشق منتشر شداین آلبوم، تلفیقی از موسیقی پاپ و موسیقی سنتی و بر اساس گامهای ایرانی از جمله نوا و شوشتری میباشد؛ و همچنین در سال ۱۳۸۹ مجموعهای از بهترین آهنگهایش را در آلبومی بهنام «چهل ترانهٔ طلایی» منتشر کرد.
آخرین اثر حمیرا «تو بودی» با شعری از بیژن ترقی، آهنگ از علی تجویدی و تنظیمی از کاظم عالمی میباشد که دی ماه ۱۳۹۵ به صورت میکس نشده و آزمایشی منتشر شد. گام این اثر در مایه افشاری میباشد. در دی ماه نود و شش آهنگی از او به نام «شمع بی پروانه» همراه با موزیک ویدیو پخش شد.
گفتگویی خواندنی با حمیرا خواننده زن ایرانی* ناگفته هایی از زبان حمیرا
“پروانه امیر افشاری”، در دهه چهل خورشیدی با ترانه ي صبرم عطا کن و با نام هنری حمیرا بـه جرگه ي هنرمندان پیوست. ازدواج و همکاری تنگاتنگ هنری او با “پرویز یاحقی”، آهنگساز و نوازنده زبردست ویولن، شهرتی فراگیرتر برای هردو بـه دنبال داشت. حمیرا سال هاست کـه در لس آنجلس زندگی می کند.. با حمیرا در پی سالها سکوت بـه گفتوگو نشستیم.
خانم حمیرا برگردیم بـه همان سال هاي اولی کـه شـما آمدید بـه جرگۀ هنرمندان پیوستید. آیا خانوادۀ مذهبی متعصب بودند کـه پدر مخالفت میکردند با آمدن شـما؟
پدر مـن با تمام هنرمندان بزرگ آشنا بودو همه ی بـه منزل مـا معاشرت داشتند. عاشق موسیقی بود پدر مـن.
چرا مخالفت میکردند؟
میگفتند آنها بیآیند برای تـو بخوانند، تـو نباید بروی برای کسی بخوانی. از لحاظ مادیات پدر مـن یکی از بزرگ ترین مالکین ایران بود. از لحاظ مادی هیچ مسئلهاي نداشتیم.
وقتی برای نخستین بار ترانۀ شـما از رادیو پخش شد، خودتان چـه احساسی داشتید؟ بیشتر احساس شعف بود یا اینکـه فکر میکردید باز هم پنهان کاری ادامه خواهد داشت؟
پنهانکاری ادامه خواهد داشت. برای همین اسـت کـه میگویم آدم باید کتاب بنویسد.
خب از صبرم عطا کن بگویید
صبرم عطا کن، واقعاً فاجعه زندگی مـن از آنجا شروع شد.
چرا؟ این ترانه در ایران کـه ولوله اي بپا کرد؟
اینور هم بـهپا کرد، درخانوادهي مـا هم شور و ولولهاي بـهپا شد. یک کودتایی هم اتفاق افتاد.
چرا؟
نمی شود کـه همه ی را بگویم.
عکس حمیرا در جوانی
حالا کوتاه از صبرم عطا کن بگویید، برای اینکـه نخستین ترانهي شـما بوده تا آنجایی کـه مـن بـهیاد دارم.
نخستین ترانه مـن رابه همان بدبختی کشاند.
کدام بدبختی خانم حمیرا؟
این بدبختی کـه هنوزهم ادامه دارد…
حالا چراباید خدا بشما صبر عطا می کرد چرا دنبال صبر میگشتید شـما؟
این قدر صبر باید عطایم میکرد کـه تا هم اکنون هم باید همینطور ادامه میداد. واقعیت را بگویم، بـه خدا از شوخی گذشته، واقعاً این درد دل مـن را بگذارید همه ی بدانند، شـما هم بدانید.
واقعاً مـن این قدر از خدا راضی هستم، این قدر از خدا تشکر می کنم، این قدر ازش سپاس دارم. هیچی نشده توی دنیا مـن بخواهم، خدای بزرگ بـه مـن ندهد. هیچ چیز نشده. مـن آخر این جور زندگی را دوست دارم.
درست اسـت کـه اتفاقی برای ایران افتاد، اما برای همه ی بود. برای مـن کـه تنها نبوده، وگرنه از خدا شکایت می کردم، گله می کردم. ولی دنیا عوض شد. مـن این جا از لحاظ ایران نمی توانم حرفی بزنم، از لحاظ این سرنوشتی کـه برای ایرانیها اتفاق افتاد، اینکـه هرکدام پراکنده شدیم، بیچاره شدیم، بـه گوشههاي دنیا پرتاب شدیم. مـن این طور احساس میکنم. مـن کـه این جا خودم را حبس کردم.
برای مـن کـه فرقی نمی کند. چـه در کویر زندگی کنم… چـه این جا… ولی ازلحاظ چارچوب زندگی میگویم. شـما خیال نکنید کـه مـن در ایالات امریکا هستم. چون هیچ جای کشور آمریکا را ندیدم. برای همین اسـت کـه می گویم هیچکس نمیتواند مثل مـن زندگی کند. اولاً کـه مـن بـه هیچ عنوان حسادت ندارم و هیچوقت دلم نمی خواهد جای کسی باشم.
اگر بگویند بزرگ ترین شخصیتهاي دنیا بیآیند تا جایت را عوض کنیم، تـو را بکنیم ۱۴ ساله، مـن نمیخواهم. نمی خواهم. مـن از زندگیم خیلی راضیام. از خودم، از زندگیم، از این محدودیتهایم، از این حصاری کـه دورم کشیده شده، از اینکـه با خدا می توانم گفت و گو کنم، سرم رابا آرامش بلند کنم، و از او بخواهم .
مـن فکر می کنم این خوشبختی بزرگی ست کـه آدم از خودش و زندگیش راضی باشد
ببینید، از زندگی نه. از زندگی گذشتهي خودم، با کسانی کـه زندگی کردم راضی نبودم. مـن بشما گفتم کـه مـن در زندگی زناشویی شانس نداشتم اصلاً. ولی در زندگی تنهاییام خیلی شانس دارم.
شـما سال هاست با ایرانی ها تماس نداشته اید نخستین حرفی کـه دل تان می خواهد با مردم ایران بزنید چیست؟
حمیرا: میخواهم بگویم کـه عاشقانه دوستشان دارم، بـه امید آنها هستم و واقعاً اگر آنها نبودند، مـن هم اکنون وجود نداشتم. چون اصولاً یک هنرمند، یک هنرمند واقعی، باید یک انگیزه داشته باشد.
اگر انگیزه نداشته باشد، از بین میرود. واقعیت این اسـت. مـن هنوزهم آن همه ی پشتیبانی، آن همه ی حرفهایي کـه میزدند، بـهیادم هست. حتی جوانهایي کـه اصلاً مـن را ندیدهاند. در فیس بوک هم اگر شـما بروید ببینید، متوجه میشوید. این قدر این ها بـه مـن امید میدهند کـه خیلی اثر دارد.
خانم حمیرا علت علاقه جوان ها بشما چیست؟
جوانهایي کـه شـما را ندیدهاند. در مورد خیلی از هنرمندان دیگرهم مـا این مساله را دیده ایم. مثل آقای بهروز وثوقی. جوان ها خیلی طرفدارشان هستند، بدون اینکـه ایشان را دیده باشند.
مـن فکر می کنم باعث و بانی اینکار پدر و مادر ها هستند. آنها موزیکهاي مـا را گذاشتند یا فیلمها را گذاشتند و این بچهها دیدهاند و توجهشان را جلب کرده. شاید باور نکنید، بچه دوساله بـه مامانش میگوید موزیک حمیرا را بگذار.
چون مادرش مـن را خیلی دوست داشته. مـن فکر می کنم تمام این ها نسل بـه نسل می گردد. بچه ها ناآگاهند. این ها همه ی تاثیر تربیت خانواده و حرفهائی اسـت کـه در میان اعضای فامیل رد و بدل می شود. بـههمین دلیل مـن فکر میکنم باید تشکر واقعی را از پدر و مادر ها کرد.
خانم حمیرا شـما بعد از انقلاب بـههر حال فعالیت تان نسبت بـه پیش از انقلاب کمتر بوده درست میگویم؟
بله، مـن اصولاً در ایران هم کـه بودم، فعالیت هنری زیادی نداشتم. برای اینکـه برای دل خودم میخواندم. برای اینکـه خواندن را عاشقانه دوست داشتم و عاشق موسیقی بودم. مـن خیلی کم در محافل، در جایی یا در تلویزیونها ودر رادیو ظاهر می شدم. اصولاً در محافل عمومی کمتر شرکت میکردم. در ایالات امریکا کمتر هم شده اسـت.
گاهی در کنسرتهایم مردم را می بینم. فقط هم بخاطر این اسـت کـه انرژی بگیرم و ببینمشان. یک موزیک مـن خواندم بـه نام «دیدار عزیزان».
این دیدار عزیزان البته بـه نام «شاد و خندان» بیرون آمده کـه اصلاً شاد و خندان نبود، اسمش دیدار عزیزان بود کـه این هم داستانی دارد. مـن خواب دیده بودم کـه رفتهام ایران. آنقدر خوشحال بودم کـه باور کنید تا سه چهار روز منگ بودم.
در خواب دوستدارنم را دیدم،love عشق و علاقهاي کـه عاشقانه بـه مـن میدادند. دیدم دارم برایشان برنامه اجرا می کنم. بـه آقای رادمنش زنگ زدم و گفتم برای مـن چنین اتفاقی در خواب افتاده، هنوزهم انگار بیدار نیستم، مثل اینکـه بیهوشم، مثل اینکـه نمیدانم کجا هستم.
حالا مـن دلم میـــخواهد شعری ساخته شود برای آن چشمان مهربانی کـه مـن دیدم، این ها را شـما در شعر بگذارید کـه مـن بخوانم.
شعرش می گوید «شاد و خندان آمدم، بـه جمع یاران آمدم، واسه دیدن شـما راه فراوان آمدم». خیلی قشنگ اسـت. اصولاً موزیکها و ترانههائی کـه مـن در درازای این ۴۷ سال خواندهام، تمامش اتفاقاتی بوده کـه برایم افتاده.
مـن باید موزیک و شعری کـه می خوانم، در همان لحظه اول در وجود مـن انقلاب کند. یعنی باید شوروحالم عوض شود. وگرنه مـن هر موزیک و شعری را قبول نمیکنم کـه بخوانم.
خانم افشاری درمورد این عکس نوروزی نوشته: « عاشقانه همه ی شـما عزیزان دلم را دوست دارم ، برای مـن هم دراین لحظه هاي آغازین سال جدید دعا کنید فقط برای یکبار هم کـه شده ایران عزیزم را ببینم و بتوانم همه ی ي شماها رابا تمام احساسم در آغوش بکشم. »
همه ی مـا احتمالا در زندگی مان ولو برای یکبار عاشق شده ایم. شـما وقتی عاشق شدید چـه ترانهاي را خواندید؟ چی گفت شاعر کـه بـه دل تان چسبید؟
بیوگرافی جدید حمیرا و 3 همسرش/ پروانه امیر افشاری+ تصاویر
مـن فقط یکبار عاشق شدم. هیچ بشری نیست کـه عاشق نشده باشد. اگر هم بگوید عاشق نشده دروغ می گوید. یعنی بشر نیست آن کسیکه عاشق نشده. این عقیدهي مـن اسـت.
خب چیزهایی بوده. بله… موزیک «پشیمانم» بوده، یکی «صبرم عطا کن» بوده کـه البته آن زمانی بود کـه مـن تازه خواندن را شروع کردم. یکی «امان از درد دوری» بوده کـه واقعاً دیگر میخواستم فریادم را آن چنانی ابراز کنم. بعضی جاهایش معلوم اسـت کـه خیلی ناراحتم. یکی «خانهام را میخواهم» بوده …خیلی بوده
در آن زمان چه ترانه ای را خواندید؟
شاید شـما قبول نکنید. یک هنرمند واقعی بـه عقیدهي مـن اگر انگیزه نداشته باشد، اصلاً نمی تواند بخواند. اگر شـما همین حالا بـه مـن بگویید بخوان، مـن نمی توانم. مگر اینکـه خودم در احساس خودم فرو بروم. وگرنه بـه هیچ عنوان مـن نمیتوانم. مـن تعجب می کنم کسانی کـه می گویند بخوان و فوری می خوانند.
مـن حتما باید آن حالت احساس، آن وقایعی کـه برایم اتفاق افتاده، آن شور و حال در وجودم بیآید، تا بتوانم آهنگی را بخوانم. نمیتوانم همینطوری یکدفعه فیالبداهه بـه مـن بگویند بخوان و مـن هم مثل این صفحههاي گرامافونی کـه قدیمها میگذاشتند، شروع کنم بـه خواندن.
خانم حمیرا شما وقتی تنها هستید با خودتان، کدامیک از ترانه هایتان را زمزمه میکنید؟
مـن اصولاً زیاد نمی خوانم. شـما شاید باور نکنید. موزیکساز مـن هم وقتی بـه مـن موزیک میدهد و می گوید بخوان، مـن می گویم از مـن نخواهید بخوانم. مـن باید توی مغزم مرور کنم. شعر باید با مـن زندگی کند. مـن هیچوقت نمیتوانم امروز کـه بـه مـن موزیک بدهند، فردا اگر گفتند بخوان بخوانم. چون تا با آن زندگی نکنم، احساسم را ندهم، با آن وقتم را نگذارنم… نمی توانم شروع بـه خواندن کنم.
مـن با شعر مثل یک انسان رفتار می کنم. باید با آن آشنا شوم، هویتش را بشناسم و درمن حل شود. آن وقت با مغزم میخوانم، توی سرم مرور میکنم. شب ها کـه می خواهم بخوابم. باید توی سرم بیاید. احساس می کنم صدای خودم را میشنوم. باور کنید صدای خودم را میشنوم. در آن صورت اسـت کـه میدانم آن موزیک طرفداران زیادی هم پیدا خواهد کرد. ترانه هاي مـن همه ی پیام دارند.
شـما مثل اینکـه بـه شعر خیلی علاقمندید.یعنی اول این شعر اسـت کـه روی شـما تأثیر می گذارد بعد موزیک و بقیه مسائل.
باید هر سه با هم جفت باشند. نگینی کـه شـما روی پایهي زیبایی میگذارید، اگر آن نگین قشنگ جا نیفتاد، میافتد. مـن شنیدم گاهی اوقات شعرها و موزیکهایي را دیگران می خوانند کـه واقعاً می گویم حیف از این موزیک و شعر کـه او میخواند. متوجه هستید! آن بیانی کـه باید بکند، احساسی کـه باید نشان دهد، در آن خواننده مـن نمی بینیم.
متأسفانه، متأسفانه آهنگسازهایی مـا این جا داریم، کـه نمی دانم بـه چـه منظوری اینکار را انجام می دهند. البته در ایران هم همینطور بوده. مسائل مادی یا مسائل دوستیست، مـن نمی دانم، اما شعرها را کسانی میخوانند کـه مثل اینکـه لباسی را تن یک چوب کنند. میدانید، اصلاً نمی خورد. نه بـه شخصیتاش، نه بـه صدایش، نه بـه آن حالت و رفتارش.
بـه عقیدهي مـن شاعر وظیفه دارد شعرهایی بسازد کـه بـه شخصیت آن خواننده بیآید. اگر شـما مثلا بـه کسیکه همه ی بعنوان یک آدم شلوغ می شناسندش ودر اجتماع کارهای ناپسندی کرده باشد، یک شعر معصومانه را بدهید کـه بخواند، واقعاً مسخره اسـت. مـن کمتر کسی را دیدهام کـه بـه این موضوع فکر کند. یک فرم دیگرهم وجوددارد.
اغلب شعرهایی کـه بـه درد یک مرد می خورد، مثلا اظهار عشق یک مرد اسـت بـه یک زن، بـه دست زن داده میشود و یا برعکس. مـن ۴۷ ساله می خوانم، هیچکدام از ترانههایم این طوری نبوده. ممکن اسـت اگر هم خوانده باشم، زن هم میتوانسته بـه مرد بگوید. یعنی دوتایی میتوانستند.
بعضی وقتها آهنگساز برای مـن موزیک میسازد یا شاعر شعر می گوید، مـن ایراد میگیرم. میگویم این مردانه اسـت. این خشن اسـت بـه صدای مرد می آید. این موزیک با صدای مـن جور نیست. هرچه اصرار میکند، میگویم این نمی خورد بـه صدای مـن.
شعر کدامیک از شاعرها را بیشتر می خوانید؟
بیژن ترقی، معینی کرمانشاهی، رهی معیری، هما میرافشار، لیلی کسری. از شعر همینها بیشتر خوشم می آید تا شعرهای دیگران. آنها هم قشنگ و زیباست. ولی باید بـه صورت دیگری خوانده شود. مـا ایرانیها غم را دوست داریم، غم زیبا را دوست داریم، غم هم خودش یک زیبایی خاصی دارد. البته توی دل کسانی کـه احساس داشته باشند.
کلام پایانی
میخواهم کـه احساسات قلبی خودم رابه گوش هموطنان عزیزم برسانم و بگویم با قلبی سرشار از عشق و محبت، با بوسه هاي عاشقانه بـه روی صورت ماه همه یي هموطنانم در سراسر جهان، بـهخصوص فرزندان قهرمان و سلحشور ایرانزمین و پارسی زبانان، این عید سعید باستانی راکه از نیاکان مـا بـهیادگار مانده، تبریک بگویم.
کارنامه هنری آهنگ های حمیرا
مرگ حمیرا
حمیرا در ماجرای مخالفت پدرش با آواز خوانی؛ با کمک همسر پسر عمویش، هما میرافشار، به ایالت کالیفرنیا مهاجرت کرد و با حمایت احمد مسعود کار هنری خود را از سر گرفت.
در سال 78 خورشیدی به تومور مغزی دچار شد که بهصورت معجزهآسایی از اتاق عمل نجات یافت. وی هماکنون در شهر لس آنجلس زندگی میکند.
ساعاتی پیش اخباری مبنی بر مرگ حمیرا خواننده زن ۷۱ ساله ایرانی که در حال حاضر ساکن خارج کشور می باشد در گروه های مختلف فضای مجازی منتشر گردید که بلافاصله با انتشار پستی تسط خود وی در فیس بوک شخصی اش این خبر را تکذیب نمود.
صفحه رسمی حمیرا در فیسبوک شایعه مرگ یا هر گونه بستری شدن این خواننده معروف ایرانی را تکذیب کرد و نوشت: عزیزانم به اطلاع می رسانم که با لطف پرورگار در صحت و سلامتی کامل بسر می برم و جای هیچگونه نگرانی نمی باشد.
New biography of Homeyra and her 3 wives / Parvaneh Amir Afshari + Pictures