معرفی هنرپیشه مشهور کشور محمدرضا گلزار که زاده ی 1 فروردین 1356 می باشد. او با تحصیلات کارشناسی مهندسی مکانیک بر خلاف شغل و تحصیلاتش به بازیگری روی آورد.
اصلیت او آذربایجانی و متولد تهران است. او در تیم استان تهران، باشگاه پارس خودرو، شیشه و گاز، باشگاه پاس و باشگاه دیهیم بازیکن والیبال بودهاست.
گلزار، این بازیگر پر حاشیه پس از گذران اوج جوانی در سن 45 سالگی با دختری که 20 سال از او کوچکتر است ازدواج خود را علنی کرد.
آیسان آقاخانی دختر جوان زنجانی که متولد سال 1376 است، تصاویرش بسیار در فضای مجازی در حال پخش است و ادعا شده که این دختر همسر محمدرضا گلزار است.
این دختر اهل زنجان بوده و پیجهای مختلف اینستاگرامی او را با عنوان همسر محمدرضا گلزار معرفی کردهاند. پس از اینکه اخبار ازدواج این هنرمند سینما منتشر شد، حالا عکسهای همسر او فاش شده است.
آیسان آقاخانی اسم همسر محمدرضا گلزار میباشد و دختر یک تاجر است و اختلاف سنی 20 ساله او با محمدرضا گلزار حسابی طرفداران او را شوکه کرد.
تعجب برانگیزتر این که داماد و پدر زن هم سن هستند!!
به همین دلیل گزیدهای از حرفهای اخیر محمدرضا گلزار در مورد یک فیلم و حضورش در سینما، موسیقی و ورزش را این گونه بیان کرد:
وی در لیگ برتر والیبال 1387 به عنوان مربی بدنساز تیم ارتعاشات صنعتی فعالیت میکرد. تا آخر دبیرستان فعالیت هنری نداشت. پدرش با گیتار زدن مخالف بود، تنها گاهی با ارگ کار میکرد.
تا سال سوم دبیرستان در رشته ریاضی تحصیل کرد. در سوم دبیرستان در کنکور دانشگاه آزاد در رشته مهندسی مکانیک در واحد تهران جنوب قبول شد و رزرو کرد. در سال آخر به رشته تجربی رفت و به قصد رشته دندانپزشکی کنکور داد ولی قبول نشد و به همان رشته مکانیک رفت.
او فارغالتحصیل رشته مهندسی مکانیک از دانشگاه آزاد اسلامی است. گلزار فعالیت موسیقی خود را از سال 1377 به عنوان گیتاریست با گروه آریان آغاز کرد. او در گروه آریان گیتار، ارگ و پرکاشن نواختهاست.
گلزار در سال 1379 برای نخستین بار در فیلم سام و نرگس ساخته ایرج قادری بازیگری سینما را تجربه کرد.
همیشه بیننده خوبى براى فوتبال بودهام اما هیچوقت بازیکن حرفهایام نبودهام.شاید اگر وارد فوتبال میشدم و آن را بهعنوان حرفهام انتخاب میکردم، به اندازه امروز در سینما به موفقیت میرسیدم. مسلما اگر فوتبالیست مىشدم دوست داشتم در تیم ملی کشورم بازی کنم اما همواره اولویت ورزشىام والیبال بوده است.
در زندگی شخصیام نه دروازهبان بودهام و نه فوروارد بلکه همیشه سرمربیام! هیچوقت هم به کسی پنالتی ندادهام چون یاد گرفتهام در 18 قدم با احتیاط عمل کنم. اینکه چرا فوتبال ایران تا این حد دچار ضعف شده، یک بحث تخصصى است.
اینکه خیلیها میگویند گلزار حاضر نیست چهره و ظاهرش را تغییر بدهد را اصلا قبول ندارم چون اگر از من بخواهند در فیلمی بازی کنم و البته مطمئن باشم اثر، کاری قابل دفاع است و من باید موهایم را از ته بتراشم، قبول میکنم، مطمئن باشید.
روزی که قرار شد با مازیار فلاحی کنسرت بگذاریم، خیلیها گفتند «گلزار» بازیگر خوشچهره سینمای ایران میخواهد کنسرت برگزار کند و جاز بزند! در امز زدن که دیگر براساس خوشگلی نیست! آیا چوب درامز، این استیک جاز را میتوانید در دستتان بگیرید و 5 دقیقه تکانش بدهید؟ فقط 5 دقیقه. این حرفهای غرضورزانه دیگر جای بحث و گفتوگو ندارد.
درباره علاقهام به موسیقی باید بگویم ابتدا پیانو مینواختم؛ پیانو را به شکل حرفهای ادامه دادم و در کنار آن گیتار هم میزدم و در چند سال اخیر هم نواختن پرکاشن را آغاز کردم و زمان زیادی را برای تمرین اختصاص دادم.
البته اگر به یاد داشته باشید گاهی اوقات در کنسرتهای گروه آریان، پرکاشن هم مینواختم اما باید بگویم علاقه من به موسیقی از جایی آغاز شد که بهدنبال آرامش بودم؛ موسیقی به من آرامش لذتبخشی میدهد و تاثیر عجیبی بر روحیهام میگذارد.
از بچگی به فکر درس و مشق و در کنار آن، موسیقی و البته ورزش بهویژه شنا و اسکی بودم. در دهه 60 پدرم در مقطعی سرپرست باشگاه پاس بود و به همین دلیل، من هم با او به تمرینات تیم پاس میرفتم. ضمن اینکه در محله اندیشه تهران حوالی خیابان شریعتی بزرگ شدم.
آن زمان مشغولیت ذهنی من تنها درس بود و ورزش میکردم. یعنی وضعیت خانوادگیمان اینطور اقتضا میکرد؛ از آندست بچههایی بودم که درس و مشق برایم اولویت داشت، پدرم علاقه داشت در رشته تحصیلی خودش مکانیک، تحصیلاتم را ادامه بدهم اما من عاشق دندانپزشکی بودم. در مدرسه جزو بچههای درسخوان بودم، پیش از دیپلم، چند بار در کنکور شرکت کردم و در 2 رشته مترجمی زبان و مهندسی مکانیک شاخه سیالات قبول شدم.
آن زمان رشته ریاضی میخواندم اما سال آخر دبیرستان تغییر رشته دادم و به رشتهتجربی رفتم تا در کنکور تجربی شرکت کنم و بتوانم در دندانپزشکی قبول شوم ولی آن سال مصادف شد با تغییر ساختار آموزشی و ضرایب خاصی که درنظر گرفتند، به همین دلیل نتوانستم در رشته دندانپزشکی قبول شوم، به ناچار برگشتم به سراغ مهندسی مکانیک که یک سال قبل از دیپلم قبول شده بودم، یعنی همان رشتهای که پدرم دوست داشت.
سینما را دنبال میکردم اما فکر نمیکردم روزی به این دنیا کشیده شوم؛ آن زمان از بازی مرحوم خسرو شکیبایی بسیار خوشم میآمد، کم و بیش هم به سینما میرفتم اما نگاهم جدی نبود.
تهیهکنندهای نیست که دوست نداشته باشد تماشاگران را به سالن سینما بکشاند، فکر نمیکنم اگر چنین مسئلهای البته با یک رویکرد مثبت اتفاق بیفتد، اشکالی داشته باشد!
اگر نتیجه فروش فیلم است و این مسئله به چرخه اقتصادی سینمای ایران در شرایط حاضر کمک میکند، باید آن را به فال نیک گرفت، زیرا این سود اقتصادی میتواند بــه تولید فیلمهای جدید کمک کند، حال چه ایرادی دارد که من هم با توجه به تواناییهایم که به قول منتقدان، به خاطر چهرهام است در چنین شرایطی کمک حال اقتصاد بیمار سینمای ایران برای فروش فیلمها باشم؟ بهنظر شما این اشکالی دارد؟
آیا وقتی تهیهکننده از فروش میلیاردی فیلمهایی که من در آن بازی میکنم سود میبرد و آن را با قیمت 500 میلیون تومان به رسانههای تصویری میفروشد، نباید به دستمزد بازیگران و سایر عوامل فیلم که در تولید زحمت کشیدهاند مبلغی اضافه کند؟ تهیهکننده با بازیگر توافق میکند و هیچ اجباری در کار نیست. بسیار پیش آمده خودشان مبلغی پیشنهاد میکنند و میگویند ما این بودجه را برای تو کنار گذاشتهایم و این مبلغ الان هم آماده است.
> من تنها سالی یک فیلم کار میکنم و مثل بازیگران دیگر نیستم که همزمان در چندفیلم حضور داشته باشم. سینمای ما رشد اقتصادی داشته؛ تهیهکننده از افزایش قیمت بلیت نفع میبرد و این سود سهم همه اهالی سینماست.
فیلمی که فروش بالایی دارد، باید همه عوامل بهخصوص افراد گروه فنی و تدارکات که دوبرابر سایرین فعالیت میکنند از آن بهرهمند شوند. این پیشنهاد را همیشه و همهجا مطرح کردهام اما هیچوقت به آن اهمیتی داده نشده و همه فقط به سراغ حاشیهها میروند!
متاسفانه گاهی دیده میشود بعضی برنامههای تلویزیونی به جای اینکه سینما را آنطور که هست تحلیل کنند و به بخشهای مهمتر از جمله صحنه، گریم، لباس و… بپردازند، موضوع دستمزد را مطرح میکنند و فقط هم اشاره به یک بازیگر خاص دارند و محکومش میکنند!
بدون اینکه درنظر داشته باشند همین بازیگر توانسته فیلم را به سوددهی برساند و علاوه بر جبران تمام هزینههای تولید، بازدهی کار را هم بالا ببرد.
مطمئن باشید «شیش و بش» با فروش 3میلیارد تومانی در تهران رکوردشکن خواهد بود. مردم برای تماشای این فیلم حداقل 3روز در نوبت خرید بلیت میمانند! پس از گذشت یک هفته از نمایش فیلم، کسانی که در انتهای صف خرید بلیت هستند، باید اول صف را با دوربین شکاری ببینند!
مردم در سالنهای سینما آنقدر خنده سر میدهند که لحظهای از این حالت خارج نمیشوند! دیالوگها و الفاظ این فیلم هیچ لودگی و الفاظ جلفی ندارد و مطمئن باشید هیچ فیلمی توان رقابت با «شیش و بش» را نخواهد داشت.
اینکه چرا طناب زدن جزو ورزشهای روزانهام است، دلیل خاصی ندارد، جز چربیسوزی. روزانه 4هزاربار طناب میزنم؛ این کار را در 40 ست 100 تایی انجام میدهم. 4 هزار به زبان آسان است اما بسیار کار سختی است.
طناب یکی از اجزا و وسایل اصلی من در مسافرتهایم است و هیچگاه حتی در سفرها هم از ورزش غافل نمیشوم. در ورزش کاملا جدیام، خب نتیجهاش هم داشتن بدنی سالم و زیباست که همانطور که گفتم ساده به دست نیامده و انصافا خیلی زحمت کشیدهام.
همین دیروز فیلمی را در لپتاپم به دکتر ساسانی (مربیام) از اسکی یک ورزشکار در یک پیست اسکی خارجی نشان دادم. او به خاطر مهارت آن اسکیباز گفت احتمالا یکی از قهرمانان جهان است اما وقتی در پایان کار عینکم را از روی صورتم برداشتم، فهمید خودم بودم!
ورزش بخش بزرگی از زندگی من را تشکیل میدهد. از وقتی یادم میآید ورزش کردهام؛ از 4 سالگی با اسکی شروع کردم، بعد والیبال و بعد هم بدنسازی البته نه بهصورت مقطعی.
مثلا اسکی را از 4 سالگی شروع کردهام و حتی کارت مربیگریاش را هم دارم و از دوران طفولیت من را در پیستهای اسکی میشناسند، تا امروز هم مداوم ادامه دادهام، همینطور والیبال اما بدنسازی را واقعا دوست دارم چون هم باعث شده بدنم همیشه متناسب و سالم باشد و هم چالاکی و شادابی خاصی به من داده که حین فیلمبرداری و سرصحنههای مختلف و برداشتها از آن لذت میبرم. در واقع بدنسازی و متناسب بودن، علاوه بر سلامت، در تمام جنبههای دیگر زندگی معمولی و کاری هم کمکم کرده و جا دارد از دوست عزیزم آقای دکتر ساسانی که در زمینه برنامههای ورزش و رژیمهای غذایی راهنمایی میکند تشکر کنم.